روح وطن ماست که فردوسی توسی
با جان و دل خویش بیامیخت، بیاراست، بپرورد؛
آنگاه چنین نغز و دل افروز و دلاویز
در پیش نگاه همه آفاق بگسترد. (ج۲: ۱۵۳۳ – ۱۵۳۰).
۴-۳-۱۱- تخت جمشید
در تاریخ اسطورههای ایران، «تخت جمشید» دو مفهوم دارد. یکی تختی است که از لوازم شگفتانگیز جمشید، پادشاه پیشدادی بوده است و چیزی شبیه «تخت سلیمان» بود: «جمشید، شخصیت اسطورهای شاهنامه، دارندهی بیشترین چیزهای شگفتانگیز و اسرارآمیز است که گهگاه نسل به نسل به ارث میرسد. یکی از نمونه چیزهای شگفت وی، تخت جمشید یا گردونه و تخت روان وی است که قالیچه حضرت سلیمان را در اسطورههای سامی به یاد میآورد» (واحددوست، ۱۳۸۷: ۴۰۰).
و دیگری تخت جمشید در همان معنای امروزی آن که نام مکانی است در نزدیکی شیراز.
«نام آن جمکرد بوده و بنای آن را به جم نسبت میدهند. به نظر میرسد که تخت جمشید مرکز اجرای آیینها بوده است. یعنی صحنه اجرای جشن سالانه که ملّتهای امپراطوری هخامنشی در آن گرد میآمدند تا دیون خود را بپردازند و وفاداری خود را به شاهان نشان دهند. نام تخت جمشید در زمان ساخت پارسَه به معنای شهر پارسیان بود. یونانیان آن را پِرسپولیس (به یونانی یعنی پارسهشهر) خواندهاند. در فارسی معاصر این بنا را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشید پادشاه اسطورهای ایران مینامند» (قلیزاده، ۱۳۹۲: ۱۶۲).
«در بندهشن چنین آمده: جمکرد را گویند که جمشید زیر زمین به نهفتگی خانهای ساخت. به شگفتی روشن است که تابستان و زمستان بر او چیره نگردد» (واحددوست، ۱۳۹۲: ۳۹۰).
بنیانگذار تخت جمشید داریوش بزرگ بود، البتّه پس از او پسرش خشایارشا و نوهاش اردشیر یکم با گسترش این مجموعه به شکوه و بزرگی آن افزودند. بسیاری از آگاهیهای موجود که در مورد پیشینه هخامنشیان و فرهنگ آنها در دسترس است به خاطر سنگنبشتههایی است که در این کاخها و بر روی دیوارهها و لوحهها آن حکاکی شدهاست. تاریخدانان بر این باورند که اسکندر مقدونی سردار یونانی در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، به ایران حمله کرد و تخت جمشید را به آتش کشید و احتمالاً بخش عظیمی از کتابها، فرهنگ و هنر هخامنشی را با اینکار نابود نمود. با اینحال ویرانههای این مکان هنوز هم در شهرستان مرودشت در استان فارس برپا است و باستان شناسان از ویرانههای آن نشانههای آتش و هجوم را بر آن تأیید میکنند. مشیری در شعر «شکسته» این واقعهی اساطیری – تاریخی را با درد و اندوه بیان میکند:
آن سوی صحرا - پشت سنگستان مغرب -
در شعلههای واپسین می سوخت خورشید
وز بازتاب سرخ غمگین درین سوی
میسوخت از نو «تخت جمشید»
من بودم و رویای دور آن شبیخون
وان سرخی بیمار گون آرام آرام
شد آتش و خون
تاریکی و توفان و تاراج … (مشیری، ۱۳۹۱، ج ۱: ۶۵۸ ـ ۶۵۹).
۴-۳-۱۲- جام جم
جام در ادبیات فارسی با تعابیری متنوّع مانند جام جم، جام جهان بین، جام جهان نما، جام گیتی نما و مانند آن، مفاهیم خاصی یافته است که از یک سو با اساطیر ایرانی و از سوی دیگر با عرفان ایرانی- اسلامی و ادبیات مزدیسنا در پیوند است. در این آمیختگی «فرّ» و «جام» در اساطیر ایرانی، نمودهایی چون مرغ وارغن، آب، سنگ، مهره، پیاله و مانند آن را به خود میگیرد و سرانجام با تطوّر و تحوّل معنایی خود تبدیل به رمز واژهای با مصادیقی ژرف، مانند دل عارف، انسان کامل و نفس دانا میشود و درک دقیق این مصادیق عرفانی در گرو شناخت دقیق و عمیق پشتوانههای اساطیری و آیینیِ «جام» است. امّا دربارهی جمشید:
«جمشید یکی از بزرگ ترین قهرمانان آریایی است و در افسانههای ایرانی بیشک نقش او و نوآوریهایش، همچنین شخصیت ممتاز و خویشکاری او و وجود فرّه ایزدی، فره شاهنشاهی و فره کیانی و پهلوانیاش، او را چونان خورشید تابناک اقوام آریایی جلوهگر ساختهاست. فردوسی با اطلاع کامل از نقش منحصر به فرد جم در اسطوره به طور مفصل از اقدامات و نوآوریهای او در شاهنامه داد سخن میدهد. اول این که او توانایی پیشوایی فره ایزدی بنابراین، به واسطه داشتن این فره یعنی زمینی (شهریاری) و موبدی یعنی رهبری مینوی یا آسمانی را بر مردمان داشته است. دوم، دارای فره شاهنشهی بود یعنی ملل، مردمان و اقوام گوناگون را زیر یک نظام حکومتی اداره مینمود. سوم، دارای فره کیانی بود یعنی همان جوهر ذاتی و توانایی و بینش در امور زمینی و مادی که به واسطه آن توانست آفرینش کند. جمشید پیش از آسمانی بودن زمینی و خویشکار بود و آفرینشها و ابداعات او کاملاً جنبه عینی و مادی داشت. فردوسی، اقدامات و ابداعات و آفرینشهای جم در هر پنجاه سال یک بار را در شاهنامه به نظم فهرست کرده است که به اختصار به شرح آن میپردازیم:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
- ذوب آهن و ساختن ابزار و لباس رزمی.
۲٫آموزش بافندگی و دوزندگی از الیاف کتان، ابریشم، موی و پشم به مردم.
-
- شکل دادن طبقات اجتماعی؛ جایگاه روحانیان در کوه برای عبادت، مأموریت سپاهیان برای نگهداری از تخت شاهی و…
-
- استخراج طلا و نقره و سنگهای گرانبها
-
- آشنا ساختن مشام مردم با بوهای خوش، مانند گلها، مشک، کافور و گلاب و همچنین رواج درمان بیماریها از طریق گیاهان دارویی و پزشکی در جامعه
-
- استفاده از کشتی برای مسافرت به کشورها برای نخستین بار
-
- ساختن تختی زیبا از گوهرها و سنگهای گرانبها» (همایونسپهر، ۱۳۸۶: ۴۴ – ۴۳).
منوچهر مرتضوی در کتاب «مکتب حافظ» شرح مفصلی از جام جم از زمان فردوسی تا عصر حافظ میآورد که کاری بس ارزشمند است و از کتابهای نظم و نثر، نمونههای گوناگونی از کاربرد این واژه (جام جم ) نزد شاعران و نویسندگان دست میدهد. «جام جم و جام جمشید و جام جهان آرا و جام جهان نما و جام گیتی نما، همه نام جامی است که جمشید پادشاه افسانهای خیلی قدیم ایران داشته و از آن احوال عالم را استخراج می کرده. معلوم نیست که جام مذکور همان جام شراب جمشید بوده که از آن کار استخراج هم گرفته میشده یا جمشید دو جام داشته است» (مرتضوی، ۱۳۷۰: ۱۶۹».
در کتاب نهادینههای اساطیری شاهنامه دربارهی جام جم آمده است: «در چند کتاب پارسی، سخن از هفت شگفتی یا هفت شئ سحرآمیز است که جم ساخته بود و بعدها اسکندر آنها را از میان برد؛ امّا در میان این هفت شئ سحرآمیز، جام جهاننما را که بعدها در دوران اسلامی از همه مشهورتر شده، مییابیم. نمیدانیم در چه دورهای جام سحرآمیز با جم ارتباط پیدا کرده است؛ امّا میتوان حدس زد که این نکته از افسانهی جم، قدیمتر از دوران اسلامی نیست. با این همه اندیشه آیینه یا جام سحرآمیزی که همهی دنیا را منعکس کند و هرچه را در هرجا میگذرد، به بیننده بنمایاند، بسیار قدیمی است» (واحددوست، ۱۳۸۷: ۴۰۳).
مشیری از این وجههی آخر جام جم، یعنی نمایاندن آنچه در هستی میگذرد، در شعرش بهره گرفته است که نقش بلا در این آیینهی روزگار نمایانده میشود:
گل از طراوت باران صبحدم لبریز
هوای باغ و بهار از نسیم و نم لبریز
صفای روی تو ای ابر مهربان بهار
که هست دامنت از رشحه کرم لبریز
هزار چلچله در برج صبح میخوانند
هنوز گوش شب از بانگ زیر و بم لبریز
به پای گل چه نشینم درین دیار که هست
روان خلق ز غوغای بیش و کم لبریز
مرا به دشت شقایق مخوان که لبریز است
فضای دهر ز خونابهی ستم لبریز
ببین در آیینه روزگار نقش بلا
که شد ز خون سیاووش جام جم لبریز
چگونه درد شکیباییاش نیازارد