ساختار اجتماعی
رؤیای آمریکایی
آنومی فشار برای موفقیت مادی
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سلطه اقتصاد در تعادل نهادی قدرت
کنترل های نهادی ضعیف
رفتار اجتماعی
سطوح بالای جرم
شکل ۳-۶- مدل تحلیلی ارتباط بین سازمان اجتماعی کلان و جرم؛
منبع: (مسنر و روزنفلد، ۸۵:۲۰۰۷ به نقل از؛ بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۲۱).
نقد: تحلیل های مبتنی بر نظریه های فشار در تبیین بزهکاری و رفتارهای پرخطر نقطه شروع خوبی است، اما از ضعف هایی نیز برخوردارند. برای نمونه، دورکیم در تبیین رفتار انحرافی عوامل فرهنگی مانند قومیت را در نظر نگرفته است، در حالی که عوامل فرهنگی می تواند تأثیر بسیار زیادی بر رفتار بزهکارانه داشته باشد. مرتون بیشتر رفتار بزهکارانهی گروه های فقیر و محروم جامعه را بررسی نموده، در حالی که گروه های ثروتمند و متعلق به طبقات متوسط و بالا نیز مرتکب بزهکاری و رفتار پرخطر می شوند. این نظریه ها، همچنین آرزوهای طبقات فرودست و فرادست جامعه را یکسان فرض می کنند. در نهایت، این نظریه ها نقش نظام کنترل اجتماعی را نادیده می گیرند.
۳-۲-۴-۱-۳- نظریه انحراف فرهنگی
نظریه انحراف فرهنگی، سومین شاخه از نظریه های ساختاری است که عناصری را از هر دو نظریه بیسازمانی اجتماعی و فشار باهم ترکیب می کند. مطابق با این نظریه، به دلیل فشار و انزوای اجتماعی، فرهنگ خاص طبقهی پایین در محله های بی سازمان و از هم گسیخته به وجود می آید. این خرده فرهنگ های مستقل[۱۹۷] مجموعه ی مشخصی از ارزش ها و باورها را دربر می گیرد که در تضاد با هنجارهای اجتماعی مرسوم و متعارف هستند. رفتار مجرمانه بیانگر همنوایی با ارزش ها و سنت های خرده فرهنگی طبقهی پایین و نه به عنوان طغیان علیه جامعه می باشد. ارزش های خرده فرهنگی در فرآیندی که انتقال فرهنگی[۱۹۸] نامیده می شود، از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۳). نظریه های هنجارهای رفتاری سلین، خرده فرهنگ بزهکارانه کوهن، فرهنگ طبقهی پایین میلر، فرصت افتراقی کلووارد و اهلین و کد(رمز) خیابان اندرسون در ادامه مورد بحث و بررسی قرار می گیرند.
فقر:
- فقدان فرصت
- آنومی
جامعه پذیری:
- جوانان طبقه پایین به شکلی جامعه پذیر می شوند که برای اهداف و ایده های طبقه متوسط ارزش قایل شوند. اما، محیط زندگی شان مانع دستیابی به موفقیت ها در آینده می گردد.
خرده فرهنگ:
- فرصت های بلوک شده(مسدود)، باعث شکل گیری گروه هایی با سبک های زندگی و ارزش های متفاوت می شود.
ارزش های انحرافی:
- خرده فرهنگ جدید ارزش هایی را ایجاد و حفظ می کند که توسط فرهنگ بهنجار، انحرافی و نابهنجار قلمداد می شوند.
جرم و بزهکاری:
- اطاعت از ارزش های خرده فرهنگی، جوانان را در رفتارهای مجرمانه مانند مصرف مواد و خشونت درگیر می کند.
حرفه های مجرمانه:
- برخی از اعضای گروه بزهکار، می توانند موقعیت خود را به شکل حرفه ی مجرمانه در بیاورند، بقیه مصرف کننده ی مواد یا مرتکب اعمال خشونت آمیز می شوند.
شکل ۳-۷- عناصر نظریه انحراف فرهنگی. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۴).
۳-۲-۴-۱-۳-۱- نظریه هنجارهای رفتاری تورستن سلین
این مفهوم که طبقهی پایین در واکنش به فشار، فرهنگ خاصی را به وجود می آورد، به کار کلاسیک تورستن سلین[۱۹۹] در سال ۱۹۳۸ با عنوان تضاد فرهنگی و جرم[۲۰۰] برمی گردد. وی در این اثر تلاش نمود تا ارتباط بین سازگاری فرهنگی و مجرمیت را نشان دهد(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۳).
سلین بر این باور است که جرم نتیجه برخورد فرهنگها و ناشی از تعارض موجود بین آنها است؛ یعنی تضاد موجود بین قوانین یک کشور و هنجارهای رفتاری[۲۰۱] خاص یک گروه قومی یا نژادی. هنگامی که تعارض فرهنگها به وجود می آید، اطاعت از هنجارهای خردهفرهنگی میتوانند به عنوان عملکرد مجرمانه خود را نشان دهند. این نوع از تعارضها، فرهنگهای موازی را به وجود میآورند که باعث ایجاد دو گروه از هنجارهای متناقض و مغایر هم میشوند. آشفتگی و تشویش آنان می تواند افراد را وادار کند که دست به ارتکاب جرایم بزنند(کسن[۲۰۲]، ۱۳۸۵: ۹۴-۹۵).
موضوع اصلی این واقعیت است که اغلب ما متعلق به چندین گروه اجتماعی هستیم. در یک جامعه پیچیده، تعداد گروه هایی که افراد به آنها تعلق دارند – خانوادگی، همسالان، شغلی و مذهبی – فراوان است. تضاد هنجارها زمانی است که قواعد واگرای رفتار کم و بیش موقعیت خاص زندگی را مدیریت و هدایت می کنند که در آن شخص خود را می یابد. مطابق با دیدگاه سلین، تضاد فرهنگی زمانی رخ می دهد که قواعد بیان شده در قانون جنایی با هنجارهای رفتاری یک گروه خاص برخورد پیدا می کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۳).
سلین کمتر در پی اثبات نظریه خود است زیرا او تنها به ارائه مثالهایی اکتفا می کند که تضاد موجود بین قوانین و هنجارهای رایج در درون گروه های خاص را نشان می دهند. وی قانون ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی در ایالات متحدهی آمریکا را یادآوری می کند که در دهه ۱۹۲۰ اجرا میشد و مغایر با خواستهی تعداد بیشماری از آمریکاییها بود. وی همچنین به مشروعیت شرطبندی، وجود برخی باورها در میان اقلیتهای قومی و نژادی که عنوان میکردند تعرض به آبرو بایستی با خون پاک شود و یا خون با خون شسته می شود و اینکه فرد زناکار بایستی به مجازات مرگ محکوم شود و خرید و فروش کالاهای مسروقه در بین برخی از خانوادههای فقیر اشاره می کند(کسن: ۱۳۸۵: ۹۵).
۳-۲-۴-۱-۳-۲- نظریه خرده فرهنگ بزهکارانه آلبرت کوهن
کوهن[۲۰۳] در کتاب خود تحت عنوان پسران بزهکار[۲۰۴] (۱۹۵۵)، نظریه خرده فرهنگی را با تفکیک نمودن رفتار انحرافی جوانان از انحرافات اجتماعی بزرگسالان و تأکید بر بزهکاری پسران طبقات پایین تدوین کرد. کوهن در پاسخ به این سؤال که چرا خرده فرهنگ بزهکارانه وجود دارد و به جوانان منتقل می شود؟ نظریهای کلی درباره چگونگی پیدایش خرده فرهنگ بزهکار ارائه می دهد(احمدی، ۱۳۸۴: ۷۲). نظریه خرده فرهنگی به طور کلی استدلال می کند که رفتار بزهکارانه ریشه در واقعیت جمعی خرده فرهنگ بزهکارانه دارد. به همین خاطر، محققان باید پویایی های خاص فرهنگی که آن خرده فرهنگ-کدهای صحبت کردن و رفتار، سبک های لباس پوشیدن، عواطف مشترک، مسایل مشترک – را مشخص می کند، شناسایی کنند(فرل[۲۰۵]، ۲۰۰۹: ۲۲۵).
بحث اصلی کوهن این است که عضویت در طبقهی اجتماعی با ارزش های اجتماعی و سبک های زندگی ارتباط دارد. ارزش طبقهی پایین از طریق آنچه که وی آن را تعامل و کنش طبقه – محور می نامد، به وجود می آید. با توجه به شیوه های تربیت کودک در طبقهی متوسط و طبقه کارگر(پایین)، احتمالاً افراد متعلق به طبقه پایین به کودکان می آموزند که رفتار باید خودانگیخته و پرخاشگرانه باشد. ارزش های این طبقه بر زمان حال با تأکید اندکی بر برنامه ریزی درازمدت تمرکز می کنند. اجتماعی شدن یا آموزش در طبقات پایین به ملایمت پیش می رود و کودک یاد می گیرد از دستورات پیروی کند. برخلاف این، کوهن بیان می کند که در طبقه ی متوسط، اجتماعی شدن و تربیت کودک با تأکید بر ارزشها و سبک های زندگی اغلب متضاد با مواردی است که در طبقه ی پایین مطرح می باشد. ارزش های طبقه متوسط شامل پویایی ذاتی و جاه طلبی، مسؤولیت پذیری فردی، پیشرفت و موفقیت، کامروایی معوق، کنترل رفتار خشن، تمرین تبعیت از قانون و احترام به اموال دیگران می باشد(برگ و استیوارت[۲۰۶]، ۲۰۰۹: ۲۲۹).
در حالی که دو نظام ارزشی طبقاتی متفاوت وجود دارد، در مدرسه عمدتاً ارزش های طبقهی متوسط حاکم است. در نتیجه جوانان متعلق به طبقهی پایین، خودشان را با معیارهای مقیاس طبقهی متوسط ارزیابی می کنند(شومیکر، ۱۳۸۹: ۱۸۰). جوانان طبقهی پایین که نه تنها با ارزشهای طبقهی متوسط خو نگرفته اند، بلکه کاملاً با آن بیگانه اند. بنابراین مدرسه به مکانی تبدیل می شود که شکست افراد را تضمین می کند. بر مبنای ارزشهای مدرسه، کسی موفق می شود که خصایص طبقه ی متوسط را داشته باشد، در حالی که جوانان طبقهی پایین فاقد چنین ویژگی هایی هستند و در رقابت با جوانان طبقه متوسط شکست می خورند. این شکست احساس ناکامی و سرخوردگی را در آنان ایجاد می کند، در نتیجه جوانان طبقهی پایین که دچار ناکامی شده اند، در منطقه هایی که زندگی می کنند، خرده فرهنگ های بزهکار را به وجود می آورند(ممتاز، ۱۳۸۱: ۱۰۰-۱۰۱).
کوهن اظهار داشت که بزهکاری پسران عمدتاً محصول شکاف انتظارات طبقهی متوسط از آنها و آنچه ایشان خودشان فکر می کردند می توانند انجام دهند می باشد. در واقع بزهکاری پسران طبقهی کارگر ناشی از فشار هدف – وسیله ای طبقهی متوسط بر آنها است و این در حالی است که خانواده به آنها کمک اندکی در انطباق با مدرسه و کسب تلقی مثبت نسبت به آن می کند. بنابراین، کوهن معتقد است نه تأکید نامتوازن بر اهداف و وسایل فرهنگی، بلکه شکاف بین آنها موجبات انحراف پسران را فراهم مینماید(محمدی اصل، ۱۳۸۵: ۱۷۳-۱۷۴).
۳-۲-۴-۱-۳-۳- نظریه فرهنگ طبقه پایین والتر میلر
میلر[۲۰۷] نیز از منظر خرده فرهنگی به رفتارهای بزهکارانه جوانان طبقهی پایین می پردازد. از نظر وی، نظام فرهنگی طبقهی پایین برحسب محتوای نمادین آن، یا چیزی که با عنوان علایق کانونی[۲۰۸] مطرح می شود، متمایز می گردد. علایق کانونی شبیه به ارزش هایی است که عناصر یک فرهنگ را نشان می دهد و توجه عمیقی را به خود جلب می کنند(برگ و استیوارت، ۲۰۰۹: ۲۳۰). نظریه میلر مبتنی بر ویژگی های طبقاتی جوانان طبقات پایین جامعه است و خرده فرهنگ های بزهکاری که بزهکاران طبقات پایین جامعه به وجود می آورند، پاسخ به خرده فرهنگ طبقه خود است(احمدی، ۱۳۸۴: ۷۴).
میلر معتقد است که پسران طبقهی پایین از خرده فرهنگ خود تبعیت می کنند. آنها زمانی در چشم جامعه کلان، بزهکار جلوه می کنند که بخواهند رفتار مقبول خرده فرهنگ خود را در پرتو ارزش های این خرده فرهنگ ها نشان دهند(میلر، ۱۹۵۸ به نقل از، محمدی اصل، ۱۳۸۵: ۱۷۴).
علایق کانونی یا ارزش های خرده فرهنگ طبقهی پایین به شرح زیر است:
۱- دردسر طلبی[۲۰۹]: در اجتماعات طبقهی پایین، افراد براساس میزان درگیری واقعی یا بالقوهشان در ایجاد دردسر و مشکل ارزیابی می شوند. رفتارهایی مانند درگیری و نزاع، مصرف مشروبات الکلی، و رفتارهای جنسی منجر به بروز دردسر می شوند.
۲- سرسختی[۲۱۰]: مردان طبقهی پایین در پی شناخته شدن و به دست آوردن شهرت به خاطر مبارزه طلبی و سرسختی شان هستند. آن ها از لطافت و نرم خویی اجتناب کرده و به جای آن به دنبال کسب توانایی فیزیکی، قابلیت درگیری و دعوا و مهارت ورزشی هستند. افرادی که نتوانند این توانایی ها را کسب کنند، باید ننگ صفاتی مانند ضعیف، بی عرضه و بی اراده و سست را بپذیرند.
۳- زرنگی[۲۱۱]: اعضای طبقهی پایین خواهان شناخته شدن به عنوان افرادی زیرک و زبل و همچنین باهوش و زیرک هستند. آن ها همچنین توانایی فریب مخالفان شان را دارای میباشند. گرچه تحصیلات رسمی در میان آن ها ارزش به حساب نمی آید، اما داشتن تکنیکهای بقا و مهارت هایی برای بازی هایی مانند قمار، فریب دیگران و دانست راه هایی برای فرار از مجازات برای شان ضروری است.
۴- هیجان طلبی[۲۱۲]: اعضای طبقهی پایین تلاش می کنند تا به سرگرمی و هیجان دست یابند تا بدین وسیله زندگی بی روح و سرد خود را تغییر دهند. جستجو و تلاش برای هیجان طلبی ممکن است منجر به قماربازی، درگیری، مست شدن و فعالیت های جنسی گردد.
۵- تقدیرگرایی[۲۱۳]: شهروندان طبقهی پایین معتقدند که زندگی شان در دستان نیروهای معنوی قدرتمندی است که سرنوشت آن ها را رقم می زنند. خوش شانس بودن، به دست آوردن ثروت مناسب و بردن جوایز بزرگ از جمله رؤیاهای روزانه ی این افراد است.
۶- خودمختاری[۲۱۴]: مستقل بودن از نهادها و افرادی مانند پلیس، معلمان، والدین از ضروریات زندگی افراد طبقهی پایین محسوب شده و از دست دادن کنترل نوعی ضعف غیرقابل قبول برای آن ها به شمار می آید که با سرسختی شان ناسازگار است(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۴).
برای تحقق این ارزش ها است که پسران تجربه و کیفیات شخصی خاصی را پرورش می دهند و از این رهگذر به بزهکاری گرایش پیدا می کنند. آنها از این طریق زندگی را با والدین و همسالان شان تجربه نموده و جامعه پذیر می شوند. این جامعه پذیری هم از فرهنگ طبقهی متوسط متنفر است و این افراد به غفلت از هنجارها و ارزش های فرهنگ غالب می پردازند. بدین ترتیب، از نظر میلر، بزهکاری پسران محلات بدنام، محصول جامعهپذیری در خردهفرهنگ بزهکارانه خصوصاً در محلات بدنام است(محمدی اصل، ۱۳۸۵: ۱۷۴).