ثانیاً : این که هر حکم و عملی که مستند به وحی الهی نباشد، و یا بالأخره منتهی به وحی الهی نباشد ، هوایی نفسانی از هوای جاهلان است، و نمی توان آن را علم نامید . (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵۳ ) .
پس قرآن می فرماید : آن کسی که دنبال هوی و هوس است به یک نفهمی می رسد . یک وقت انسان نمی داند و نفهمی می کند . امّا یک چیزیی را می دانم و دارم خلاف می کنم . علم و جهل بر انسان حکومت نمی کند . من می دانم و طبق دستور علمم ، عمل نمی کنم . پس علم حکم ران نیست . امّا اگر یک جهل یا یک علمی را کسب کردید، نه از طریق کتاب ، با عمل کسب کردید، آن ها بر انسان حکومت می کنند . با وجود این که می داند، خدا او را گمراه می کند .
-
- ۴ . ۲ . جهل در نهج البلاغه :
افراد جاهل و نادان به خاطر پیروی از هوای نفس اغلب گرفتار اوهام و پندارهای غلط هستند و به گمان این که مقدّمات کار فراهم است، خود را در گرداب حوادث می افکنند و با ناکامی و شکست رو به رو می شوند . در این باره حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السّلام ) در ” خطبه ۱۰۵ ” می فرمایند :
« عِبادَاللهِ ، لا تَرکَنُوا إلی جَهالَتِکُم ، وَ لا تَنقدوا لِأهوائِکم ، فإنَّ النّازِلَ ….. جُرُفٍ هارٍ ….» (صبحی صالح، نهج البلاغه، ص ۱۵۲ ) .
« ای بندگان خدا ! به نادانی های خود تکیه نکنید، و تسلیم هوای نفس خویش نباشید، که چنین کسی بر لبه پرتگاه قرار دارد و بار سنگین هلاکت و فساد را بر دوش می کشد ….. » ( دشتی ، محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، ص ۱۳۷ ) .
این خطبه حول سه محوراست : ۱ . بیان ویژگی های پسندیده پیامبر ۲ . هشدار از آینده ی تلخ فرزندان بنی امیّه ۳ . اندرزهای جاودانه ، و توجّه دادن مردم به اهل بیت ( علیه السّلام ) .
موسوی در شرح این فراز از خطبه می گوید :
بعد از این که امام علی ( ع ) راه هدایت را بیان کرده و مردم را به سوی مصدر علوم دست اوّل راهنمایی می کند، آن ها را نهی می کند از پیروی افکار کوته بینانه ای که آن ها را به راه حق و هدایت نمی رساند، بلکه فقط آن ها را به سوی جهالت و پستی سوق می دهد . هم چنین امام ( ع) آن ها را از این که دنبال هوا و هوس های نفسانی خویش بروند برحذر می دارد، زیرا در این صورت به هلاکت کشیده می شوند . (موسوی ، شرح نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵ ، ج ۲ ، ص ۱۹۳ ) .
جهالت باعث می شود که ما تسلیم هوای نفس شویم و ما را از راه حق و هدایت دور می کند و به گمراهی و هلاکت می کشاند .
ابن میثم بحرانی نیز در شرح این خطبه می گوید : امام (علیه السّلام ) مردم را از پیروی هوا و هوس های باطلی که انسان را از دایره حق و صلاح و فضیلت های اخلاقی بیرون می برد، و به سوی باطل و خویهای زشت و ناپسند می کشاند، برحذر می دارد. (ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، خطبه ۱۰۲، ج ۳، ص ۴۸ ) .
پیروی از هوی و هوس های باطل همان جهالت است که ما را از دایره حق و …. بیرون می کند .
مغنیه می گوید: جهل و هوی بدون این که حقیقت را بفهمد و راه درست را بشناسد، پرواز می کند. جهل و هوای نفس، عقل و گوش و چشم را رها نمی کند . صاحب هوی و جهل، چشم و بصیرتش را در هر چیزی اداره می کند امّا جز خودش و هوای نفسش چیزی نمی بیند. زمانی که از نظر دیگری روی گرداند، ضررش بیشتر و بدتر خواهد بود . صاحب هوی و جهل، دور را نزدیک و نزدیک را دور می بیند، سعی می کند بین یک چیز و ضدّ آن جمع کند و بین یک شیء و لوازم و آثار آن جدایی بیاندازد، در حالی که آن شیء از جهت خلقت، نیکوست . چنین شخصی در دوری جستن از خطاها و هواها زیاده روی می کند . (مغنیه، فی ظلال نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵، ج ۲ ، ص ۱۱۵ ) .
امام ( ع ) می فرمایند: کسی که بر جهل خویش تکیه می کند، برای توجیه آرای ناپخته و ضدّ و نقیض خویش، مطالب نامتناسب را به هم پیوند می دهد! امام ( ع ) در این عبارات، با تشبیهات زیبا و رسایی که فرموده، یک حقیقت مهم را بیان می کند که یکی از سرچشمه های گمراهی، تکیه کردن بر پندار های بی اساس و گمان های باطل و آرای فاسد و غیر مستدل است. این ها ظاهر فریبنده ای دارند! همچون لب رودخانه ها، یا پرتگاهایی که ظاهرش محکم، امّا زیر آن خالی شده است ! افراد بی خبر، پای بر آن می نهند و ناگهان در درون رودخانه ، یا قعر درّه سقوط می کنند. این ها با اصرار بر پندارهای جاهلانه ی خود، همانند کسانی هستند که اسباب مرگ و سقوط خویش را بر دوش گرفته، به هر سو می برند . و یکی از ناهنجاری ها و بدبختی های آنان این است که برای توجیه افکار باطل خود به امور باطل دیگری استناد می کنند و به این ترتیب، روز به روز و لحظه به لحظه در گمراهی عمیق تری فرو می روند. و مشکل خود را نزد کسی که آگاهی کافی ندارد تا گره از مشکل شما بگشاید نبرید . (مکارم شیرازی، پیام امام، خطبه ۱۰۵، ج ۴ ، صص ۴۵۸ ـ ۴۶۰ ) .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
پس با توجّه به مطالب ذکر شده به دست آمده است که جهل و نادانی برای انسان مفید نیست زیرا او را در نزد دیگران خوار و ذلیل می کند و از احترام او می کاهد چون جهل، انسان را به راه حق هدایت نمی کند و او را به بی راهه می کشاند پس جهل و نادانی یکی از عوامل هواپرستی می باشد چون جهالت باعث می شود که تسلیم هوای نفس شویم و دنبال کردن آن ما را به گمراهی می کشاند . پس قرآن و امام (ع) مردم را از پیروی هواهای جاهلان برحذر می دارد زیرا آن ها را به هلاکت و گمراهی می کشاند .
۲ . ۵ . تکبّر
کبر در لغت به معنای بزرگی همچون تکبّر و خودبینی (قرشی ، قاموس قرآن ، ج ۶ ، ص ۷۳ ) .
کبر عبارت است از حالتی که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و اعتقاد برتری خود را بر غیر داشته باشد و فرق این از عجب آن است که آدمی خود را شخصی داند و خودپسند باشد اگر چه پای کسی دیگر در میان نباشد و در کبر باید پای غیر در میان باشد تا خود را از آن برتر بداند و بالاتر بیند و این کبر صفتی است در نفس و باطن و برای این صفت در ظاهر آثار و ثمراتی است، اظهار آن آثار را تکبّر گویند. [ یعنی آثاری که در خارج بروز کند ] و آن آثاری است که باعث حقیر شمردن دیگری و برتری بر آن گردد مانند: همخوارگی با او یا امتناع در پهلو نشستن با او یا رفاقت او و انتظار سلام کردن و ….. ( نراقی، ملّا احمد ، معراج السعاده ، ص ۲۱۶ ) .
این صفت زشت ناهنجار فی نفسه دارای مفاسد است و هم از او مفاسد بسیار زاییده شود. این رذیله انسان را از کمالات ظاهری و باطنی و از حظوظ دنیوی و اخروی باز دارد، و تولید بغض و عداوت کند و انسان را از چشم خلائق بیندازد و پست و ناچیز کند، و مردم را وادار کند که با او معارضه ی به مثل کند و او را خوار و تحقیر نمایند . ( امام خمینی ، اربعین حدیث ، حدیث چهارم ، ص ۸۵ ) .
نخستین صفت از صفات رذیله که در داستان انبیاء و آغاز خلقت انسان به چشم می خورد و اتّفاقاً به اعتقاد بسیاری از علمای اخلاقی، امّ المفاسد و مادر همه ی رذایل اخلاقی و ریشه تمام بدبختی ها و صفات زشت انسانی است، تکبّر می باشد که در داستان شیطان به هنگام آفرینش آدم ( ع ) و امر به سجود فرشتگان و هم چنین ابلیس برای او آمده است . داستانی است بسیار تکان دهنده و عبرت انگیز، داستانی است بسیار روشنگر و هشدار دهنده، برای همه ی افراد و جوامع انسانی .
۲ . ۵ . ۱ . تکبر در قرآن :
تکبّر که یکی از عوامل هوی پرستی می باشد باعث می شود که از هوای نفس پیروی کند و این تکبّر او را به فلاکت می کشاند که در این زمینه قرآن می فرمایند :
فَسَجَدَ الملائکهُ کُلُّهُم اَجمَعونَ . اِلّا اِبلیسَ استَکبَرَ وَ کانَ مِن الکافرینَ. ( سوره ص ( ۳۸ ) : ۷۳ . ۷۴ ) .
در آن هنگام همه ی فرشتگان سجده کردند ، جز ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران بود .
تنها کسی که سجده نکرد ابلیس بود که تکبّر ورزید و به همین دلیل از مقام با عظمت خود سقوط کرد و در صف کافران بود . بدترین بلای جان انسان نیز همین کبر و غرور است که پرده های تاریک جهل بر چشم بینای او می افکند، و او را از درک حقایق محروم می سازد، او را به تمرّد و سرکشی وا می دارد، و از صف مؤمنان که صف بندگان مطیع خداست بیرون می افکند و در صف کافران که صف یاغیان و طاغیان است قرار می دهد، آن گونه که ابلیس را قرار داد . (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۹ ، ص ۳۳۷ ) .
طباطبایی علاوه بر گفته های فوق می گوید: ابلیس قبل از این صحنه کافر بوده ، از آیه شریفه لَم اَکُن لِأسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَهُ مِن صَلصالٍ مِن حَمَإٍ مَسنُونٍ . حجر (۱۵) : ۳۳ . من هرگز برای بشری که او را از گِل خشکیده ای که از گِل بدبویی گرفته شده است آفریده ایی، سجده نخواهم کرد . هم به خوبی استفاده می شود . (طباطبایی، المیزان، ج ۱۷ ، ص ۳۴۳ ) .
ابلیس به خاطر پیروی از هوای نفس که منشأ آن تکبّر بود از مقام با عظمت خود سقوط کرد .
بلعم با عورا یکی از کسانی بود که به مقام شامخی از علم رسیده بود لکن قدر خود را نشناخت، و از خواسته های نفسانی پیروی کرد، قرآن کریم، او را به سگ تشبیه فرموده است که همواره پارس می کند . که در آیه ۱۷۶ اعراف آمده است : وَ لَو شِئنا لَرَفَعناهُ بِها وَ لکِنَّهُ اَخلَدَ إلی الارضِ وَ اتَّبَع َ هَواهُ فَمَثَلُه ُ کَمَثَلِ الکَلبِ …… ( اعراف ( ۷ ) : ۱۷۶ ) .
و اگر می خواستیم، او را با این آیات بالا می بردیم ؛ و او به پستی گرایید، و از هوای نفس خود پیروی کرد . مثَل او همچون سگ است ….. .
در تفسیر نمونه آمده است: که این آیه به روشنی اشاره به داستان کسی می کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهی گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته ، و عاقبت کارش به گمراهی و بدبختی کشیده شده است . و می گوید : اگر می خواستیم، می توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم ، مقام والا بدهیم . ولی مسلّم است که نگاهداری اجباری افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنّت اختیار و آزادی اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیّت و عظمت کسی نخواهد بود. ما او را به اختیار خودش گذاشتیم و او به جای این که با بهره گرفتن از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاتری را بپیماید ، به پستی گرایید و بر اثر پیروی از هوی و هوس مراحل سقوط را طی کرد. سپس این شخص را تشبیه به سگی می کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون می آورد. این همان حالت دنیا پرستان و هواپرستان دون همّت است، که هر قدر جمع آوری کنند باز هم احساس سیری نمی کنند . (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۷ ، صص ۱۲ ـ ۱۴ ) .
انسان اگر مقام والایی داشته باشد به خاطر تکبّر که منشأ آن پیروی از هوای نفس است به پایین ترین درجه سقوط می کند .
و دیگر آیاتی همچون بقره ۳۴ ، اعراف ۱۳، فصلت ۱۵، اعراف ۸۸، مائده ۸۲، …..اشاره به موضوع تکبّر دارند .
۲ . ۵ . ۲ . تکبر در نهج البلاغه :
پیروی از هوای نفس که یکی از عوامل آن تکبّر است به مانند بالا رفتن از نردبانی است که بالا رفتن از آن آسان است، امّا پایین آمدن از آن دشوار است که در این صورت خطر سقوط آن بیشتر خواهد بود . که در این زمینه امام علی ( ع ) می فرمایند:
« وَ تَعَصَّبَ عَلَیهِ لِأصلِهِ . فَعَدُوُّ اللهِ إمامُ المُتَعَصِّبینَ ، وَ سَلَفُ المُستَکبِرینَ ، ….. » . ( صبحی صالح ، نهج البلاغه ، خطبه ۱۹۲ ، ص ۲۸۶ ) .
« شیطان بر آدم (ع ) به جهت خلقت او از خاک، فخر فرو ریخت، و با تکیه به اصل خود که از آتش است، دچار تعصّب و غرور شد. پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصّب ها و سر سلسله ی متکبّران است …… » (دشتی ، محمّد ، ترجمه نهج البلاغه ، ص ۲۷۱ ) .
حضرت علی ( علیه السّلام ) در خطبه قاصعه ( خطبه ی ۱۹۲ نهج البلاغه ) از ابلیس به عنوان عدو الله ( دشمن خدا ) و امام المعتصبین و سلف المستکبرین ( پیشوای متعصبان لجوج و سر سلسله ی مستکبران ) نام برده است و می گوید: ( به همین جهت خداوند لباس عزّت را از اندام او بیرون کرد، و چادر مذلّت بر سر او افکند ) سپس اضافه می کند : « ألا تَرَونَ کیفَ صَغَّرَهُ اللهُ بِتَکبُّرِهِ ، وَ وَضَعَهُ بِتَرفُّعِهِ ، فَجَعَلَهُ فی الدّنیا مَدحوراً وَ أعدَّ لَه فی الأخرهِ سَعیراً » . (صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ ، ص ۲۸۶ ) .
« آیا نمی بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبّرش کوچک کرد ؟ و به خاطر برتری خویش پست ساخت ؟ در دنیا رانده شد و عذاب دردناک در سرای دیگر برای او فراهم ساخت » . (دشتی ، محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، ص ۲۷۱ ) .
این خطبه اشاره به این دارد که در واقع سبب اصلی مخالفت آشکار ابلیس نسبت به فرمان قطعی خداوند همان تعصّب و غرور بود که از یک محاسبه ی غلط سرچشمه گرفته و از خودبینی و خودخواهی ناشی شده بود او تنها از آفرینش آدم که جنبه ی خاکی او را می دید و لذا اصل خود را که از آتش است از او برتر می دانست. و بخش مهم وجود آدم را که همان روح الهی بود به کلّی نادیده می گرفت . خودبینی وخودخواهی بدترین حجاب است که اتسان را از درک واضح ترین حقایق باز می دارد . ابلیس حتّی در برتری آتش بر خاک نیز گرفتار خطا و اشتباه شد، زیرا خاک منبع اصلی حیات، نمو گیاهان و … است در حالی که آتش موجود خطرناکی است که تنها در بخشی از زندگی انسان به کار می آید. و تعبیر امام درباره ی ابلیس به ” عدوّ الله ” اشاره به این است که او تنها دشمن آدم نبود، بلکه دشمن خالق آدم و معترض به فرمان او بود . و شیطان به سبب تکبّر در مقابل عزّت و عظمت الهی به نزاع برخاست. و خداوند او را به علّت کبرپست و خوار کرده است . (مکارم شیرازی، پیام امام ، خطبه ۱۹۲، ج ۷، صص ۳۵۸ ـ ۳۶۰ ؛ ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴ ، ج ۴ ، صص ۴۰۹ ـ ۴۱۱ ) .
شیطان به دنبال هوی و هوس خود رفت و این به دلیل داشتن صفت رذیله تکبّر بود که سقوط کرد .
آن چنان که ملاحظه شد تکبّر ، اعمال طولانی شیطان را تباه کرده و کوشش فراوانش ( عبادات شش هزار ساله شیطان ) را بر باد داد؛ همان خدایی که با ابلیس چنین کرد اگر ذرّه ای از این بیماری خطرناک نصیب هر انسان عابد و زاهدی گردد حکم و فرمان خداوند در حقّ وی چنین صدق می کند، چرا که فرمان خداوند درباره ی اهل آسمان و زمین یکسان و تغییر ناپذیر می باشد .
« فَدَعِ الإسرافَ مُقتَصِداً ، وَاذکُر فِی الیَومِ غَداً …… أَتَرجُو أَن یُعطِیَکَ اللهُ أَجرَ المُتَواضِعینَ وَ أَنتَ عِندَهُ مِنَ المُتَکَبِّرینَ ! . » (صبحی صالح ، نهج البلاغه ، نامه ۲۱ ، ص ۳۷۷ ) .
« ای زیاد از اسراف بپرهیز، و میانه روی را بر گزین ، ….. آیا امید داری پاداش فروتنان را به تو بدهد درحالی که از متکبّران باشی ؟ » . ( دشتی ، محمّد ، ترجمه نهج البلاغه ، ص ۳۵۷ ) .
امام ( ع) این نامه را برای زیاد نوشته است و در این نامه به یکی از نقاط ضعف او که همان تکبّر در برابر ارباب رجوع و مستضعفان است، اشاره کرده و می فرمایند: ( آیا تو امید داری که خداوند پاداش متواضعان را به تو بدهد در حالی که نزد او از متکبّران باشی ؟ ) به یقین کسی که امید به پاداش گروهی از مؤمنان دارد باید همانند آن ها عمل کند و تناقض در رفتار و خواست درونی نداشته باشد. این درست به آن می ماند که شخص کشاورزی امید به برداشت محصول فراوان از زمین زراعتی خود داشته باشد در حالی که نه بذری افشانده و نه آبیاری کرده است. (مکارم شیرازی، پیام امام، نامه ۲۱ ، ج ۹ ، ص ۲۵۶)
پس با توجّه به مطالب به دست آمده به این نتیجه می رسیم که تکبّر یکی از عوامل هواپرستی است که شرایط سقوط را فراهم می کند و ما افرادی را می بینیم که چوب یک ساعت هواپرستی را به خاطر تکبّر تا آخر عمر می خورند! و به سرنوشت شومی گرفتار می شوند مانند کسی که از نردبانی بالا می رود و به پلّه آخر می رسد و ناگهان دچار تکبّر می شود ( یعنی از هوای نفس پیروی می کند ) و از همان بالا به پایین سقوط می کند. قرآن و امام ( ع) ما را از آن برحذر داشته است.
۲ . ۶ . کوتاهی دیگران در انجام مسئولیّت خود نسبت به هواپرستان
یکی از علّت های پیدایش هواپرستی، کوتاهی دیگران در ادای مسئولیّت خویش نسبت به گرفتاران به گرداب هوی پرستی است.
زیرا آدم هوی پرست، هرگاه در مورد کارهایش تشویق و آفرین و یا سکوت و عدم پیشگیری به شیوه های مختلف را مشاهده کند بر ادامه و بیشتر کردن کارهایش علاقه مند خواهد شد، تا این که هواپرستی همه قلب او را در چنگال خود گرفته، و بر روی کارها و تصمیماتش تأثیر می گذارد.
علّت تأکید بسیار اسلام برای رویارویی با منکرات و عدم سکوت در مقابل آن و با روش مناسب و همراه با تکرار در رابطه با موضوع است، زیرا بیشتر آن ها پیامد پیروی از هوی می باشد.