در این روایات چند نکته قابل توجه و تأمل است:
-
- در تمام این روایات هیچ اشاره ای به بحث علمی، عقلی و عقیدتی نشده است مثلاً نفرموده است مَن جَهَل بالاسلام یا من اراد اَن یعلم اصول الاسلام. یا مثلاً نفرموده : من تفکّر فی الاسلام ثُم شکََ یا تَردَّدً فَقُتِلَ.
اصلاً از کلمات تفکرّ، تعقل، تعلیم و جهل، که کلمات کلیدی مباحث عقیدتی است استفاده نشده، از کلمات بیزاری جستن، روی برتافتن، لجاجت، حجود و خروج استفاده شده که بعضاً صراحت در معنای لجاجت و دشمنی و خشونت و بی منطقی را در خود دارد. و بعضی دیگر خنثی است، مثل: خروج یا رویگردانی که می تواند بی دلیل و از روی شهوت و دنیا پرستی و لجاجت باشد و یا می تواند از رو تعقل و تفکر باشد.
-
- اگر کسی انتقاد کند که ممکن است بعضی از روایات تصریح به لجاجت نداشته باشد و یا بعضی از روایات حکم به قتل مرتد به صورت مطلق داده است، مطلق از نظر علت ارتداد که صادقانه است یا مغرضانه، با دلیل است یا بدون دلیل، پاسخ این است که وقتی روایات دیگری تصریح و تاکید دارند بر قتل مرتد لجوج عنود و مغرض، در واقع روایات مطلق با این روایات تخصیص می خورد و عقوبت ارتداد شامل حال مرتد منافق و کافر لجباز می شود و باید روایات مطلق، حمل بر مقید شوند.آنچنان که در کتب اصولی آمده است در باب تعادل و تراجیح
-
- همچنین قاعده فقهی لا ضرر و لا ضرار و قاعده دَرء ” تُدرَء الحدود بالشُّبهات ” و قاعده وجوب و حفظ دم مومن و قاعده اصولی استصحاب نیز بر این روایات حاکم بوده و تخصیص حکم ارتداد به مرتد هرزه گو و غیر منطقی را تقویت می کند.(مکارم، ۱۴۲۵، ج۱، ۲۴و۱۱۳و۱۶۰)
امام صادق (ع) فرمود:
“لَو اَنَّ العباد اِذا جَهلوا وَقفوُا وَ لَم یجحَدوُا لَم یکفروا"(کلینی، ۱۴۲۸، ج۲: ۳۸۸)
اگر بندگان، هنگامی که جهل دارند توقف کنند و انکار لجوجانه نکنند کافر نمی شوند.
در اینجا توقف به معنای این است که با اندک شبهه ای که برایشان پیش می آید هوچیگری به راه نیاندازند و منکر اسلام نشوند؛ بلکه براساس آموزه های اسلام به سؤال و تحقیق بپردازند، اگر قصد فتنه گری ندارند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در روایت دیگری محمدبن مسلم می گوید:
کنتُ عند ابی عبدالله جالساً عن یسِاره و زراره عن یمینهِ فدخلَ ابوبصیر فقال: یا ابا عندالله! ما تقولُ فی مَن شَکَّ فی اللهِ؟ فقال: ” الکافرٌ ” ثم اِلتَفَت اِلی زراره فقال: ” اِنّما یکفُرُ اذا جَحَدَ “(حرّعاملی، ۱۱۰۴، ج۲۸: ۳۵۶)
در مجلسی من در سمت چپ امام صادق(ع) و زراره در سمت راست آن حضرت نشسته بودیم. در این هنگام ابوبصیر وارد شد و از امام پرسید؛ در مورد کسی که در خداوند شک کند چه می گویید؟ امام فرمود: کافر است. دوباره پرسید: اگر در رسول خدا شک کند چطور؟ فرمود: کافر است، سپس امام رو به زراره کرده فرمود: « اذا جحد» یعنی
زمانی کافر است که علی رغم علم به حقانیت انکار حق کند.
در کتب لغت، جحود به معنای انکار حق، عالمانه و عامدانه و لجوجانه و به عنوان ناسپاس و نمک نشناس و انکار کننده آمده است که متأسفانه در اکثر کتابها خصوصاً کتاب ارتداد بازگشت به تاریکی ” اِذا جَحَدَ” به ” انکار کردن ” تنها ترجمه شده است.
در این روایت امام صادق به صراحت مرتد جحود را مستحق عقاب می داند نه هر شاکّ جاهلی که به دنبال کشف حقیقت است.
در نتیجه باید گفت در روایات نیز مرتد مستحق عقاب، مرتد منافق و کافر است. پس برخورد با چنین فردی باید برخوردی خارج از گفتگو و مماشات باشد، البته پس از اتمام حجت و اثبات غرض ورزی او.
عمار ساباطی می گوید: از امام صادق شنیدم که فرمود:
” کلُّ مسلمٍ بینَ المسلمینَ جَحَدَ مُحمّداً نبوّتَهُ و کَذَّبَه فاِنَّ دَمَه مباحٌ … “(همان:۳۲۴)
هر مسلمانی که در میان مسلمانان نبوت پیامبر اکرم(ص) را نفی لجوجانه کند(جَحَدوا) و او را تکذیب نماید خونش مباح است.
در این روایت از لفظ جحود استفاده شده است که به معنای لجاجت و عناد می باشد.
اساساً یکی از شگردهای منافقین برای تضعیف اسلام همین روش ایمان آوردن و سپس کفر ورزیدن بوده است، چنانکه آیات ۶۴ تا ۶۶ توبه نیز به آن پرداخته است.
از متن روایات نیز به صراحت می توان استنباط کرد که شک و تردید در اصول دین و یا ضروریات اسلام مادامی که آمیخته با جحود، لجاجت، تمسخر، توطئه و تکذیب بدون دلیل نباشد خارج از دایره ارتداد مورد بحث در اسلام بوده و مجازاتی در پی ندارد.
۴-۶-۳- دلیل سوم ( بیان فقهاء)
ویژگیهایی که فقها برای مرتد مشمول مجازات برشمرده اند و مصادیقی که در آیات و روایات و بیان فقهاء به عنوان مرتد آمده است، منحصراً شامل ارتداد کفرآمیز و منافقانه و شیطنت آمیز می شود.
ارتداد در بیان فقهاء اسلام که متأثر از آیات و روایات است طبیعتاً در اکثر قریب به اتفاق آراء، آنها با لفظ کفر بعد از اسلام و الفاظی مانند عناد و جحود و اعمال و اسبابی مانند: سبّ ، استهزاء دین، توهین، تحریف، توطئه و تهمت که در روایات به کار رفته تعریف شده است.
برای استنادات خود، چون ناچار به آوردن متن عربی هستیم برای پرهیز از اطاله کلام ضرورتی در ترجمه آن نمی بینیم. و گزینه های زیر را از کتاب موسوعه احکام مرتد صفحه ۶۵، می آوریم.
الکفر وإن کان فی الاصل الجحود- المأخوذ من الستر و التغطیه- إِلّا أنّه اختصّ شرعاً بجحود ما وجب التصدیق به، أو جحود ما لا یتّم الإیمان إلّا به. فالجاحد لذلک هو الکافر الذی یجب إطلاق دمه، و تجری علیه أحکام أهل الکفر و الفسق.
غنیه النزوع، صفحه۳۸۰: متی أظهر المرؤ الکفر بالله تعالی أو برسوله(ص)، أو الجحد بما یعمّ فرضه و العلم به من دینه؛ کوجوب الصلاه أو الزکاه أو ما جری مجری ذلک بعد إظهار التصدیق به، کان مرتدّاً.
شرائع الاسلام، صفحه ۵۳: و ضابطه(أی الکافر): کلّ من خرج عن الإسلام أو من انتحله، و جحد ما یعلم من الدین ضروره، کالخوارج و الغلاه.
إرشاد الأذهان، جلد۲، صفحه۱۸۳: و هو أی الارتداد قطع الإسلام من مکلّف، إما بفعلٍ کالسجود للصنم و عباده الشمس و إلقاء المصحف فی القاذورات و شبه ذلک ممّا یدلّ علی الاستهزاء، و إمّا بقولٍ عناداً أو اعتقاداً.
و فی القواعد، جلد۲، صفحه۲۷۴: مثّل العلّامه الحلّی للارتداد القولی ب” الفظ الدالّ بصریحه علی جحد ما علم من الدین ضروره، أو علی اعتقاد ما یحرم اعتقاده بالضروره من دین محمد(ص)، سواء کان القول عناداً أو استهزاءً.
و أضاف له فی التحریر: ” و کلّ من اعتقد حلّ أُجمع علی تحریمه من غیر شبهه فهو مرتدّ”
الدروس الشرعیه، جلد۲، صفحه۵۱:” و هو (أی المرتدّ) من قطع الإسلام بالإقرار علی نفسه بالخروج منه، أو ببعض أنواع الکفر، سواء کان ممّا یقرّ أهله علیه أولا، أو بإنکار ما علم ثبوته من الدین ضروره، أو بإثبات ما علم نفیه کذلک، أو بفعلٍ دالًّ صریحاً، کالسجود للشمس و الصنم، و إالقاء المصحف فی المقذر قصداً، و إلقائ النجاسه علی الکعبه أو هدمها، أو إظهار الاستخفاف بها “.
الروضه البهیه: ” و ضابطه ( أی الکافر): من أنکر الأُلوهیه أو الرساله أو بعض ما علم ثبوته من الدین ضروره “.
و قال فی موضع آخر منه، جلد۹، صفحه۳۳۳: ” و الکفر یکون بنیّه، و بقول کفر، و فعل مکفّر. فالأوّل: العزم علی الکفر و لو فی وقت مترقّب، و فی حکمه التردّد فیه. و الثانی: کنفی الصانع لفظاً أو الّرسل، و تکذیب رسول، و تحلیل محّرمٍٍ بالإجماع کالزّنا، و عکس کوجوب صلاه سادسه یومیه. و الضابط: إنکار ما علم الدین ضروره. و لافرق فی القول بین وقوعه عناداً أو اعتقاداً أو استهزاءً؛ حملاً علی الظاهر. و یمکن ردّ هذه الأمثله إلی الأوّل حیث یعتقدها من غیر لفظ…”
ثم قال: ” و الثالث: ما تعمّده استهزاءً صریحاً بالدین أو جحوداً له، کإلقاء مصحفٍ أو بعضه فی قاذوره قصداً، أو سجودٍ لصنم، … و فی حکم الصنم ما یقصد به العباده للمسجود له، فلو کان مجّرد التعظیم مع اعتقاد عدم استحقاقه للعباده لم یکن کفراً، بل بدعه قبیحه و إن استحقّ التعظیم بغیر هذا النوع، لأنّ الله تعالی لم ینصب السجود تعظیماً لغیره…".
مجمع الفائده و البرهان، جلد۱۳، صفحه۳۱۳: ” الارتداد هو قطع الاسلام من مسلم مکلّف، أی بالغ عاقل، إمّا بفعلٍ دالّ علیه، مثل عباده غیر الله تعالی، کعباده الأصنام و السجود لها، و عباده الشمس و القمر، و إلقاء المصحف عمداً عالماً فی القاذورات، و ضربه بالرِجل و تمزیقه إهانهً و إعراضاً، و نحو ذلک ممّا یدلّ علی الاستهزاء بالشرع و الشارع. و إمّا بقولٍٍ دالّ علی الخروج من الإسلام و الإهانه بالشرع و الشارع و الاستهزاء به، سواء کان عناداً أو تمسخراً أو اعتقاداً، مثل أن یقول: الله لیس بموجود! أو: لیس شیء! أو: محمد(ص) لیس بحقّ! أو: الإسلام لیس بحقّ! و نحو ذلک، أو ینکر ما علم من الدین ضروره، مثل إنکار وجوب الصلاه و الصوم و الزکاه. و بالجمله ما یدلّ علی قصده إهانه الشرع و عدم اعتقاد حقّیقته و الاعتداد به، فعلاً کان أو قولاً، سواء کان معتقداً له أم لا، بل مجرد هزل و مزاح، لعدم الاعتداد بشأنه".
وفی کشف اللثام، جلد۲، صفحه۲۷۷: فی تعریف الکفر- تبعاً لمتن القواعد- قال: ” و هو کلّ ما یخرج به معتقده من دین الإسلام، سواء کان حربیاً، أو ذمّیاً أصلیا، أو علی ظاهر الإسلام إذا جحد ما یعلم ثبوته من الدین ضروره؛ کالخوارج و الغلاه و مستحلّ الخمر و ترک الصلاه، و نحو ذلک، إلّا إذا ادّعی الجهل بحکم الشرع و أمکن فی حقّه “.
و فی موضع آخر بعد نقل کلام فی موجبات الکفر، صفحه۴۳۵: قال: ” بل العمده ما یدلّ علی إنکار ما اعتقد ثبوته أو اعتقاد ما اعتقد انتفاءه، لأنّه تکذیب للنبی(ص) و إن کان بزعمه، سواء کان القول عناداً أو اعتقاداً أو استهزاءً. و لا ارتداد بإنکار الضروری أو اعتقاد ضروری الانتقاء إذا جهل الحال “.
کشف الغطاء،صفحه۴۱۷: ” و الکفر علی أقسام: الأوّل: ما یستحلّ به المال و تسبی به النساء و الأطفال، و هو کفر الإنکار و الجحود و العناد و الشکّ فی غیر وقت النظر، مقدّراً بأقلّ قدر فی حقّ الملک الجبار، أو النبی المختار(ص) أو المعاد مطلقاً، و کفر الشرک بإثبات إله آخر أو نبی آخر مع إثبات ما عداها بدونه.
القسم الثانی: ما یحکم فیه بجواز القتل و نجاسه السؤر و حرمه الذبائح و النکاح من أهل الإسلام، و یزید الفطری منه فی الرجال بإجراء أحکام الموتی، أو کفر نعمه من غیر شبهه، أو هتک حرمه، أو سبّ أحد المعصومین(علیهم السلام) أو بعض لهم، أو بادّعاء قدم العالم بحسب الذات أو وحده الوجود أو الموجود علی حقیقه منهما، آو الحلول، أو الاتّحاد، أو التشبیه، أو الجسمیه، أو الحلیه للأعراض و الأحوال، أو المکان علی نحو الأجسام فیهنّ، أو الرؤیه علی نحو المرئیات، أو الزوجه، أو الولد، أو النسب، أو تفویض الخلق إلی بعض المخلوقات، أو الوعید، أو إنکار الشفاعه، أو عدم عود الأجسام، أو عدم تألیم جهنّم، أو إنکار وجوب اصلاه الیومیه أو الطهاره لها، أو الصوم، و لکن مع انتحال الإسلام کفر النفاق. و هو عکس الجحود…”