« تا چشمش به آهو افتاد سراسیمه و نفس زنان پیش دوید و گفت:
- چه نشسته ای خانه خراب که هما گل بر سرت گرفت. – دیروز خانه و امروز زندگیت را حراج کردند و همین ساعت یا ساعت دیگر است که جفت هم به شهر دیگر فرار بکنند. بجنب بدبخت که شوهرت از دستت رفت!» (همان: ۸۷۲))
۲-۲-۲-۷-شخصیت درجه ۲: میرزا نبی
نام شناسی: میرزا نبی
تاریخچه زندگی: چهل و چند ساله، اهل هرسین. نانوا بود، آسیاب ملکی خود را نیز می گرداند، رعیتی داشت قاچاق فروشی نیز می کرد. در عرض دو سال ثروت زیادی به دست آورده بود. در طول داستان جای سید میران را می گیرد و رئیس صنف خبازان می شود.
پیوند با دیگر شخصیت ها: شوهر هاجر، برادر رستم، دوست و برادر خوانده و همکار سید میران.
نشانه های ظاهری: لاغر و سبزه رو.
تحول و دگرگونی: میرزا نبی شخصیتی است، ایستا.
میرزا نبی، با توجه به تعریف میرصادقی از شخصیت مقابل « شخصیت مقابل شخصیتی است که در رمان، داستان کوتاه، نمایش نامه و دیگر آثار ادبی در تقابل و مقایسه با شخصیت های اصلی یا شخصیت های مخالف است تاخصوصیت آن ها بهتریا برجسته تر نشان داده شود.ارائه شخصیت مقابل در برابر شخصیت های اثری، کیفیت و ویژگی های همه آن ها را بهتر خلق و ظاهر می کند.» (میرصادقی،۱۳۸۸: ۲۰۴ ) شخصیتی است مقابل سید میران.
خصوصیات اخلاقی شخصیت: فهمیده، حسابگر، محافظه کار، فداکار نسبت به دوستان، فروتن و بی ادعا، آهسته رو، ملایم طبع، بی لاف و گزاف، مجامله کار، ترسو، حریص، اهل عمل نیست. نماز خوان، با ایمان، بدون جرأت و تیزی و برش در کار صنفی، مس مس کار، مدیر و مدبر نیست، به کارهای صنفی تا جایی عمل می کند که نفع خودش اقتضا می کند، به کارها خوب رسیدگی نمی کند، با سواد، خیرخواه دوستش سید میران ، تودار، راز دار.
نویسنده خصوصیات اخلاقی او را هم خود به طور صریح توضیح می دهد و هم از زبان دیگر شخصیت ها به خواننده معرفی می کند میرزا نبی از جمله شخصیت های همه جانبه ای است که توجه بیشتری را به خود جلب می کند، خصلت های فردی او برجسته تر از دیگر شخصیت های فرعی است. در داستان خواننده را با این سئوال رو به رو می سازد که آیا او مردی است عاقل و با ایمان یا مردی است ملایم طبع که صد مرد سرکش در آستین دارد؟ آیا او اهل هوا و هوس است و به هما نظر دارد یا مردی است که اهل عمل نیست و هما را از قبل می شناخته و به او نظری ندارد؟
گفتگو: در گفتگویی که میرزا نبی با آهو و سید میران دارد بسیاری از خصوصیات او آشکار می شود:
او مهربان، دلسوز، فعال و پر تلاش، فهمیده، با هدف است:
«دوست عزیز می خواهد بدت بیاید، می خواهد خوشت، راه و رسم زندگی این نیست که تو پیش گرفته ای. روح بیکارگی و بی قیدی در رگ و ریشه ات نفوذ کرده است و این همان چیزی است که برای مردی در سن تو با این عائله دور و برت نکبت به بار می آورد. عزیزم، این دل سنگینی و خونسردی را کنار بگذار و فکری بکن که فکر باشد. دو روزه عمری که به ما داده اند درست است که به هر وضع و ترتیبی باشد می گذرد اما بیشتر از آن جدّی است که من و تو فهمیده ایم. زندگی آتش است با آن بازی نمی شود کرد. به بچه های خودت ظلم نکن. این ها از تو نان و آب می خواهند. این ها نیستی را نمی فهمند چیست. اگر تو به خودت رحم نکنی کسی به تو رحم نخواهد کرد. جامعه درنده خوتر از آن است که مهربانی های ظاهرش نشان می دهد. (افغانی،۱۳۴۵: ۸۰۹)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
او دلسوز، فداکار، خیرخواه، پیش از ازدواج هما با سید میران او را می شناخته و نظر خوبی نسبت به هما ندارد:
«بله و من هم همین را می گویم دوست عزیز. بی قیدی و خونسردی هم حدی دارد. این تنبلی شریفانه ای که در جسم تو رسوخ کرده است شاید مانند پرده خاک آلودروی میوه جات بتواند روحت را از فساد مانع شود اما روز به روز از محیط و جمع دوستان دورترت می سازد. نتیجه چیست؟ نتیجه اینکه تو از همه زندگی و خوب و بد آن بریده و به یک چیز چسبیده ای، این زن، که هم پدر و مادر، دوست و برادر، و هم فرزند هست و نیست تو شده است. یادت می آید روزی که با هم از جاده چشمه سفید به شهر می آمدیم به تو چه گفتم؟ حالا سلام علیکم دوست عزیز! خیال می کردی من او را ندیده بودم، نمی شناختم؟ خیال می کردی که دیگران نمی خواستند یا بلد نبودند مثل تو کار ثواب بکنند؟ مشهدی، بوی گل را از چه جوئیم از گلاب، او اگر خوب بود بر سر همان خانمان اول خود بود که بود. این حرف ها هرگز به من نیامده است که بگویم او را نگه دار یا طلاق بده، هر کس در زندگی شخصی خود صاحب اختیار است و شاید قسمت این بوده یا خود شما دو نفر مایل باشید مثل دو قلوهای سیامی تا آخر عمر به هم چسبیده باشید، اما دوستی و برادری حکم می کند که نگذارم بیشتر از این اسباب بدبختی خود و خانواده بی گناهت را فراهم کنی.» (همان: ۸۴۴)
صفات و تشبیهات: نویسنده تشبیهی درمورد او به کار نبرده است.
توصیف حالات و احساسات روانی: نویسنده تنها یکبار در صفحه ۸۴۰ به افکار میرزا نبی اشاره دارد.
« گوینده این کلمات با آنکه از پس رفتن کار دوست خود و فروش باغ و زمین او آگاهی داشت با خود اندیشید:
-
- یقیناً از روی اطمینانی است که چنین قصدی دارد. کسی از کار دیگران چه آگاه است. شاید پول و پله ای دارد.» (همان:۸۴۰)
کشمکش:تنها کشمکش ذهنی او در برابر سید میران قابل توجه است.
۳-۲-۲-۷-شخصیت درجه ۲: خالوکرم
نام شناسی:خالوکرم
تاریخچه زندگی: کدخدای چغا سفید، نسبتأ ثروتمند.
پیوند با دیگر شخصیتها: پسر عموی هما، براخاص و خانبابا، شوهر طاووس
نشانه های ظاهری: چهار شانه، بلندقد، صورتی گرد و آفتاب خورده، چشم های درشت سالم، پیشانی گره دار، بینی گوشتالو، صدای زمخت و از بیخ گلو داشت، مانند اغلب دهاتیان اصیل بلند بلند حرف می زد، ترکیب چهره او مجموعاً از پرکاری صاحبش حکایت می کرد.
تحول و دگرگونی: ساده و ایستا است
خصوصیات اخلاقی شخصیت: متعصب، خوش صحبت، اهل معاشرت، متین و فروتن، مؤدب، مردم دار، احترام گذار، صاحب رای، با تدبیر، بزرگ منش، سیاستدان، رک، رند و زیرک، گوش بر و حقه باز، مفت خوددان، چاچول باز، منصف.
«خوش صحبت و معاشرت کرده بود. گردن فروافتاده، چشمان پرهیزکار و دست های همیشه رویهم این مرد به خوبی گواه بر این مدعا بود که او باید اصولاً آدم متین و مودّبی بوده باشد. خالو کرم با هر کس طرف صحبت می شد، بچه یا بزرگ، زن یا مرد، با چنان ادب و احترامی گوش فرا می داد یا آغاز سخن می کرد که گوئی در حضور ارباب ده خود می باشد. اگر می گفتند ماست سیاه و قیر سفید است هرگز مخالفتی از خود نشان نمی داد، فقط به اندیشه فرو می رفت که نکند آن ها راست می گویند و او تا آن زمان اشتباه می کرده است اما این ظاهر امر بود و آنچه به نظر بیننده می رسید، خالوکرم در عین حال مرد صاحب رای پخته و با تدبیری بود که فروتنی اش از بزرگ منشی اش چیزی کم نمی کرد.» (همان: ۳۴۸)
گفتگو:
خالو کرم صاحب رای، با تدبیر و سیاستدان است:
«سیاست دولت به طور کلی بر این محور دور می زند که مردم را تا آن جا که می تواند از دور هم بپاشد. با وحدت فکر یا همبستگی های اجتماعی به هر رنگ که می خواهد باشد، سیاسی، مذهبی، صنفی، تعاونی، مخالف است. در قهوه خانه های شهر، من شنیده ام که بازی شاه- وزیری نیز قدغن شده است. آیا این هم روضه خوانی یا کنفرانس خوبی است که در آن بشود به سیاست دولت گوشه زد؟ عاقبت خودکامگی حتی در یک خانواده کوچک همیشه با تشنجات تلخ و شدید همراه بوده است چه رسد به یک مملکت بزرگ و کهنسال. من که یک کدخدای با سابقه هستم خوب قبول دارم که رعیّت تابع ظلم است، با جبر و زور بهتر کار می کند تا به اختیار، به قول معروف، باید همیشه مثل فیل توی سرش کوفت، هرگز نباید به او اجازه ابراز وجودی داد یا اگر حتی در کار خود شق القمر بکند نباید به او بارک الله گفت، اما این در وقتی است که رعیّت صاحب کار خودش نیست، ثمره تلاشش عاید دیگری می گردد. حال آنکه در چار دیوار مرزهای یک مملکت نه چنین وضع کلی می تواند حکمفرما باشد و نه ملت صغیر است که نفع و ضرر خود را نتواند از هم فرق بگذارد.» (افغانی،۱۳۴۵: ۴۷۲)
«تا چشمش کور شود! او نمی داند که فقط حج است که اگر برزن واجب شود می تواند بی اجازه شوهر از خانه بیرون برود. حالا بخورد از لای چربش! جان خودش باید از گرسنگی بمیرد! نمی دانم کی بود می گفت: زنی که بی اجازه شوهر از خانه بیرون برود هر قدمی که بر می دارد یک در جهنّم برویش گشوده می شود. هان مشهدی، خود شما بودید. این موضوع درست است؟» (همان: ۷۴۹)
صفات و تشبیهات:
توصیف حالات و احساسات روانی: نویسنده به حالات و احساسات روانی او اشاره ای نکرده است.
کشمکش: تنهادارای کشمکش ذهنی است.
خالو کرم از شخصیت های واسطه است که در جاهای مختلف داستان ظاهر می شود و خط داستانی شخصیت اصلی را تغییر می دهد.
-
- زمانی که با وساطت او باعث می شود میران طلاق هما را به نفع آبروی خود و هما نبیند و هما باز در خانه میران ماندگار شود.
«من در اصل موضوع حرف ندارم. امّا می دانی مشدی، این تصمیم در میان مردم تقصیر او را بزرگ خواهد کرد. همین حالا داشتم با خود فکر می کردم، به آن رنگ و برچسب دیگری خواهد زد که مسلماً برای آبروی خود شما هم خوب نیست. مردم دهن لغ فوراً خواهند گفت: هان، پس او گناهی کرده بوده که شوهرش از سر تقصیرش در نگذشته است. حال آن که هم شما و هم من می دانیم که هما هر چه باشد هیز نیست. خود شما یکروز خوب حرفی زدی، او نادان است احتیاج به نصیحت دارد. مشهدی، تو اگر خون این زن را به خاطر تقصیر و نافرمانی یا بچگی که کرده است ریخته بودی، من که جای پدر او را دارم کسی نبودم که حرفی بزنم برعکس چاقوی دست تو را می گرفتم و در جیب خود پنهان می کردم. اما این طلاق تو به شکلی است که من نمی توانم او را بردارم و با خود به ده ببرم. شهرت بد، مشهدی، بدتر از خود بدی است، اگر هما گناهی دارد او را بکش اما طلاق نده!» (افغانی،۱۳۴۵: ۷۵۰-۷۵۱)
۲-زمانی که او به سید میران خبر می دهد که قرار است پنج سال باغ موریچی را اجاره دهند، میران برای اطلاع بیشتر به باغ موریچی می رود و کچو، ترازودار او، پول دو روز کارکرد دکان را بر می دارد و فراز می کند و این ضرر جبران ناپذیری را به سید میران وارد می آورد.
« با آمدن خالو کرم به شهر سید به نظرش آمد که از رویا به عمل بپردازد. تصادفاً و از بخت مساعد، آنطور که کدخدا می گفت، باغ موریچی را می خواستند پنجساله به اجاره واگذارند. سید میران خودش شخصاً تحقیق کرد راست بود. تصمیم گرفت برای دیدن باغ سری به موریچی که چیزی دورتر از چغا سفید نبود بزند. خالوکرم مادیانش را برای او جاگذاشت و رفت.» (همان: ۸۰۳)
۳-۲-۷-شخصیت های درجه ۳: کلارا ، بهرام ، بیژن ، مهدی
این شخصیت ها ساده و ایستا هستند و از پویایی و جامعیت کافی بی بهره اند. این شخصیت ها به این علت در رمان حضور دارند که جنبه های پنهان زندگی شخصیت های اصلی را آشکار سازند.
بیژن، خل وضع، قلدر، شرور، کله شق و لغزگو است.همیشه دست گل به آب می دهد.او غرق در دنیای خود است و نسبت به درد و غم و اندوه مادر بی اعتناست .