- وقتی بحث بر سر کمک به هم نوع است، میگوید: چه کسی گفت اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک…
ص۱۱۲
« اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک» (حافظ)
- هم دلی از هم زبانی خوشتر است.
وقتی ارمیا احساس میکند هیچ کس حرف او را نمیفهمد. این جمله را میگوید. البته ارمیا در طول داستان بیشتر به دنبال هم زبان است. کسی که بشود با او چند کلام حرف زد . ص۲۶۳
- عشق از اول چرا خونی بود؟ تا گریزد هرکه بیرونی بود…
«عشق از اول سرکش و خونی بود تا گریزد هر که بیرونی بود» (مولوی)
این شعر را امام جماعت مسجد امام علی نیویورک برای جانی خوانده، وقتی که برای مشورت در مورد شرط سوزی نزد او رفته بود. ص۳۹۳
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-ارمیا در جنگل و در تنهایی با خدا راز و نیاز میکند. آمریکا را با ایران مقایسه میکند. بعد با خود میگوید: چه تفاوتی میکند؟
«نیمه سنتی، شعر نو میگوید: هر کجا باشم ، باشم ، آسمان سهم من است. و نیمهی مدرن اما میگوید، فریب میدهدت آسمان و نی رنگ است، که هر کجا بروی آسمان همین رنگ است! ص۴۱۴
ضرب المثل، (اصطلاحات رایج در میان مردم)
توی مملکتی که آخرین جنگش جنگ های داخلی عهد بوق بوده است. ص۳۲
به خیالش آن دنیا هم شهر هرت است! ۳۳
… این طرفش هم به برادوی. پایتخت تیاتر دنیا. ۳۴
نمیدانم کپ کرده بودی یا گیج شده بودی. ۳۷
کانه اسفند روی اگزوز نفربر – که برای سلامتی ما اُلَغا قبل عملیات دود کرده بودی- پرت شدم هوا و کلاش را مسلح کردم. ۳۸
دو به شک بودم که کجا را به اسم من میکنند، وگرنه من و کپ کردن؟ دم شما گرم
ریق رحمت را تک –هورت سر کشید… البته اسم آقا سهراب صلوات دارد ها! ۳۹
میاندار دوباره گل از گلش میشکفد و میگوید: «جی. اف. کی» ۴۵
سهراب سری تکان داد. لنگ گَل گردنش را صاف کرد، خیال میکنم عاقل اندرسفیه مرا نگریست. ۷۰
روغن شره میکند و میریزد توی تشت مخصوص اویل چنج. سیاه وغلیظ ۷۹
اگر قرار بود به تریج قبای کسی بر بخورد، خود اصغر دوشکا بهش بر میخورد ۸۰
… اما اگر طرف دیگرش لموزینتاون کار باشد، میشود از دو هزار تا دندانِ طمع کند. ۸۰
… چیزی بگو سهرابِ نالوطیِ نارفیق! وسط غربت دست ما را توی حنا نگذار ۹۰
خشی بلافاصله تصحیح میکند البته۴۰/۲۹ $ اتاقِ سه تخته ی متل رمدا – این باید بر ۳ بخش شود. حساب حساب است، کاکا برادر… ۱۰۵
قرار است از هفتهی بعد روی اعصابِ ما مسلمانها روشن شود، شیرینتر است.( باکمی تغییر)
۱۲۲
باز هم گلی به گوشهی جمال جانی که وسطش چهار کلمه با آدم اختلاط میکند. ۲۷۳
خشی مثلِ موشِ ترسیده است. عقب عقب میرود و میخورد به سپرِ تراک و متوقف میشود
۳۰۸
حتا رانندهی تراک هم مثلِ ارمیا و خشی چارشاخ مانده است که چه خبر شده است و چرا آرمیتا حالش خراب شده است… ۳۰۹
تو هم که اشکت دمِ مشکت است! همه به دردِ مرگ میخورند، مهم این است که مرگ به دردِ که میخورد؟ ۳۷۳
ارمیا عاقبت دلیکدله میکند و محکم در میزند ۳۸۹
لجش میگیرد که این چنین تشتِ رسواییِ ازدواجش از بامِ برجِ مجسمهیِ آزادی به زمین افتاده باشد ۳۹۸
انگار برای پول گفته بودم! جِزّ جگر میزنید که بزنید… راه داشت اما… میشد پا قدمت را سبک کرد …. ۴۵۲
میاندار بور میشود و مینشیند و زیر لب چند اف-ورد نثار بیل میکند. ۴۵۹
کوه به کوه نمیرسد خانم مهندس، آدم به آدم میرسد… احوال شما؟
نگویید خواهر… نگویید خواهر… دست روی دلمان نگذارید… بودجهاش تامین نشد و هنوز طرح، همانجور مانده است…
شکر میان کلامتان حاج آقا… برای موضوع مهمی خدمت رسیدهایم… ۴۷۶
استفاده از لغات کمکاربرد، قدیمی یا عامیانه
داستان بیوتن، در زمان معاصر اتفاق میافتد و تمام کلمات به کار رفته هم جزو لغات معمول و رایج در زبان فارسی معیار هستند؛ اما در بین صفحات این کتاب به لغات کم کاربرد، قدیمی و عامیانه نیز برمیخوریم:
* پدر و مادری که لبخند به لب ایستاده اند و اطوارِ بچهشان را سِیر میکنند. ص ۷
* شیشهی دوم محلول را خودم از روی رف برمیدارم. ۳۰
* …خودت را خوب بپوشانی که نچایی… اما اگر میخواهی با اتوبوس بیایی، به شوفر بگو که صندلیهای عقب بهات جا بدهد. ۳۲
* … به پهلوی خشی، بدن نامحرم سقلمه زده بود. ۴۳
* علی الخصوص با آن حجابِ چاقچوریش! ۴۴
* به غیرتت برخورده است، خودت برو زیرِ اتول! ۸۰
* شبیه به همین سولاخِ خلاهای قدیمی و سوراخِ توالتهای فرنگی. ۸۹
* قدیمترها البته بندِ ازار بود نشانهی یهودیت که هر جایی باز نشود. ۱۶۸
* ارمیا داشت با تهماندهی انبان لغاتش خود را سرگرم میکرد ۱۹۸
* در ذهنش ضربی کلماتی عربی را واگویه میکند. ۱۹۹
* منزل به منزل نزدیکتر میشوند و خشی در هر کازینوی بین راه میایستد. ۲۵۵
* ونیمهی سنتی استغفار میکند و زیر لب میلندد. ۲۹۹
* من اگر قرار باشد بروم بیرون به خاطر چهار تا زن، نشاندهی تو که بایستی برود نیویورک.
۳۴۶
* بعد دوباره نگاهی میاندازد به پرهیبِ سهراب. ۳۷۳