تجزیه و تحلیل یافتهها
ضرورت آموزش فلسفه
فلسفه از نظر شما چه معنایی دارد؟ ( فرض کنید که می خواهید این کلمه را برای کسی که تا به حال آن را نشنیده است توضیح بدهید) کدام تعریف از فلسفه قابلیت آموزش دهی و آموزش پذیری عمومی در فضای غیرعلوم انسانی دارد؟
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
حقیقت طلبی
بر اساس مصاحبه ها ما به این نتیجه می رسیم که فلسفه ورزی به این معنا سیری در رسیدن به حقیقت و نزدیک شدن و تقرب جستن به آن می باشد و حقیقت امری حتمی و بسته نمی باشد بلکه مدام در حال روشن شدن و ثمر است و در زندگی همراه ماست. هر سوال برای ما سوالی دیگر و عمیق تر به همراه دارد و ما در مسیر قاتع شدن هستیم.
از یافته ها این به دست می آید که: ” آدمی که پرسشهای اساسی به جانش افتاده، هیچ گاه قانع نمیشود بلکه در راه است. در مسیر قانع شدن است نه قانع".
این قانع شدن تا این حد پیش میرود که به تعریف فلسفه تنه می زند و موضوعی اساسی تر مطرح می شود.
به این تعبیر که: ” پرسشگری هم همین طور است. شما هم پرسیدی و هم پاسخهایی را دادی، در عین حال هنوز پرسشهای اساسیتری مانده است. این فلسفه است. اگر کسی یک پرسشی داشته باشد و یک پاسخی و تمام، این فلسفه نیست".
سوالات مبنایی، عمیق و جامع نگر
این رسیدن به حقیقت آنگونه تحقق می یابد که به طرح پرسش هایی بپردازیم که معطوف به مبانی ها باشد، عمق مسائل زندگانی را بکاود و جامع به نظر برسد و به تمامی جوانب مساله پرداخته باشد.
این نگاه عمیق برای این است که حوادث روشن شود و اتفاقات در حوزه عقل و منطق بررسی گردد.
از یافته ها این حاصل می شود که: ” به اطراف خود عمیق می نگرد و به پشت صحنه وقایع و حوادث می اندیشید”
و لذا فلسفه بنا به تعبیر: ” هر انسانی ناخودآگاه به این مسائل فکر می کند فلسفه عمیق تر و با تمرکز بیشتری به این موضوعات می نگرد” تعبیر به پشت پرده مسائل دارد.
این تعبیر تا آنجا مورد مداقه قرار می گیرد که حتی از دل تاریخ فلسفه استخراج می شود.
در این باره هست که: “فلسفه معنای واحدی دارد که آن معنای واحد همان چیزی بود که خود فیلسوفان در طول تاریخ آن را در پیش گرفتهاند. فلسفه همان فلسفیدن است در باره موضوعات گوناگون. تا آنجایی که فلسفه قید نمیخورد، این فلسفه به پرسشهای اساسی در باره هستی، انسان، شناخت، زیبایی و الی آخر میپردازد اما آن جایی که قید میخورد، پرسشها به آن قلمروی معین محدود میشوند".
مفروضات، باور و نگرش فلسفی
مهم ترین جنبه یک مساله که در آن بایستی مورد توجه قرار بگیرد مفروضات یک مساله می باشد که مورد تعبیر کانت می باشد. مفرضات که موضوع بر اساس آن چیده می شود. این مفروضات مبنای باور هاو نگرش های فلسفی قرار می گیرد.
از همین روست که تعبیر می شود: ” یعنی آنها وارد محتواهایی شدند، وارد موضوعاتی شدند، وارد قلمروهایی شدند که مبتنی بر یک سری باورها و یک سری پیشفرضهای فلسفی است. بنابراین شما میتوانید تفاوت بین مکاتب فلسفی را از اینجا روشن بکنید”
در جای دیگر این نکته به شکلی جدی تر مطرح می گردد: ” مثلاً به سراغ پیشفرضها و مفروضات یک چیز برویم. حالا این که بنیادیش چی است، خودش هم جای بحث دارد. یعنی ممکن است از بنیادی تعبیرهای مختلفی شده باشد. مثلاً تعبیر کانت این است که همان مفروضات. یعنی ما ببینیم که یک سخن چه مفروضاتی دارد. یک پدیده چه مفروضاتی دارد. باید آنها را جستجو بکنیم. به این ترتیب یک فیلسوف انگار باید نوع پرسشهایش را مشخص کند و این یک نوع چگونگی است. میشود گفت یک نوع روش است..”
مهارت(فعالیت و گفتگو) فلسفی
این نگرش در حالتی از دیالکتیک و گفتگو تحقق می یابد و به بار می نشیند. پس از این دید فلفسه ورزی نوعی فعالیت می باشد.
گفتگو فلسفی زمانی تحقق می یابد که: ” یک نوع فکر کردن است. یعنی یک روش فکر کردن و برای بهتر فکر کردن است. همان طوری که خود آقای دکتر نقیبزاده هم میفرماید، فلسفیدن است. یعنی چرایی و ماهیت و چگونگی آن مورد و واقعاً همین معنی برای ما مراد است".
این گفتگو گاهی به خواستگاه تاریخی اش بر می گردد و در آنجا نمود می یابد و جایگاه پیدا می کند.
می توان به این نکته اذعان داشت که:” اگر فلسفه میخواهد به معنی تعمق باشد، در ارتباط بین دو نفر که معمولاً در حوزه کاری ما میگوییم معلم و شاگرد یا استاد و دانشجو، اینها بایستی با همدیگر با هم صحبت بکنند. یعنی گفتمانی داشته باشند و صحبت دو طرفهای داشته باشند”
با این تعریف هر کس در هر جا می تواند فلسفه بیاموزد و با این نگاه آموزش فلسفه بعدی همگای و الگویی پیدا می کند از نظر تنجام ولی تا همیشه از نظر تلاش هر فرد برای رسیدن ناظر به شخص می باشد و هر کس بر خود موظف به این تلاش است.
از همین حیث می توان بیان داشت که: “من اول می خواهم بگویم که فلسفه در معنایی که ما پیگیری میکنیم، ضرورت زندگانی هر کسی است که میگوید من آدم هستم. صرفاً به هیچ گروه و دسته و علم و رشتهای اختصاص ندارد. هر کس. چون فلسفه به آدم شدن ما گره خورده است. در معنای لغت. باز تأکید میکنم. یعنی اگر ما بپذیریم که این آدم تنها موجودی است که امکان این را دارد که فکر بکند، چه چیزی این تفکر آدم را به بهترین وجه تیز میکند، این فلسفه ما است. بنابراین فلسفه به رشته ربط ندارد. به هیچی ربط ندارد. این در گام یک..”
یک آدم با ذهنیت فلسفی و یا روح فلسفی را در نظر بگیرید، توضیح دهید که او چه کاری یا چه حرفی می زند یا چه حالتی دارد که او را شخصی دارای شخصیت فلسفی می دانید؟
پرسش گری متعالی و دغدغه ساز
سوال و پرسش حقیقی آن است که هیچ گاه به پایان نرسد چرا که اگر جواب پرسش حقیقی بیان گردد دیگر رشدی صورت نخواهد پذیرفت. پرسش گرایی مدام باید ما را به پرسش های جدی تر و بزرگ تر برساند و بر دغدغه ما بیافزاید و به عبارتی به جان ما افتاده باشد. یعنی مدام به ما تذکر بدهد و جان ما در پاسخ به آن مشتاق. به عبارتی که: ” در معنایی از فلسفه که ما پیگیری میکنیم، در واقع پرسش بوده. یعنی فلسفه پرسیدن پرسشهای اساسی در باره ماهیت چیزها است".
زندگانی غایت مند و هدف مدار
این پرسش ها ما را به غایت و نهایت زندگی متوجه می سازد و این را به ما می فهماند که زندگی در اوج رشد و حرکت غایت مند می باشد و فلسفه حقیقی بایستی ما را به سوی غایت ها متوجه بسازد. این توجه به غایت زندگی در گرو حرکت در راستای هدف های اساسی زندگی بوده که بتوانیم خو را در مسیرش بیابیم.
تفکر زمینه مند ساحت مدار
آنچه که واضح است ما روش فلسفی به معنای روش و بدور از محتوا نداریم و روش فلسفی زمانی تحقق می یابد که در بستری از متن و محتوا باشد. آنچه که ما بایستی به آن توجه نماییم و بسیار مساله مهم و اساسی است همین موضوع می باشد.آنچه موضوع تفکر ماست مسائل مهم زندگی و اجتماعی است.
به منزله توجه می توان گفت:” به تبع منظور ما از فلسفه در آنجا رشته فلسفه نیست بلکه تمرین فلسفی یا فلسفهورزی یا مهارتهای فلسفی یا به طور کلی پرورش تفکر از طریق فلسفه است. ما به این معنا کمتر باور داریم که فلسفه صرفاً تاریخ فلسفه است یا فلسفه مجموعه آرا و عقاید فیلسوفان است یا فلسفه آن چیزهایی است که در کتابها نوشته شده. ما میگوییم فلسفه راهی است که این عقاید خلق شده، نه خود آن عقاید..” که این موضوع در حالی قابل تحقق می باشد که شخص متفکرانه به مسائل بپردازد.
به عبارتی: ” تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی است که در جهان و زندگی با آن روبرو هستیم چون فلسفه در مورد انسان و ویژگی های او می پردازد لذا این مفهوم برای تمام انسان ها قابل درک است برای هر انسانی مهم ایت که از کجا آماده، ظرفیت هایش چیست چرا از آزادی برخورد دار است”
در مجموع شخصیت فلسفی در هر فرد مستلزم بروز رفتارهایی است که می توان اشاراتی نمود.
از مصاحبه ها این مساله به نتیجه رسیده است که: “نمود آن همین مهارتها است. به اضافه برخی ویژگیهای شخصیتی. شما میبینی که دانشجویی دو ساعت سر کلاس است. حرف میزنی و این هیچ واکنشی نشان نمیدهد و هیچ پرسشی ندارد، شما تردید نکن که این در این قصه مسأله دارد. پس پرسشگری یکی از نمونهها است. تحمل، کسی که مدام میپرسد و تردید دارد، میداند که ممکن است افکار خودش هم جای تردید و پرسش داشته باشد. وقتی کسی به این درک میرسد، افکار دیگران را تحمل میکند. برآشفته نمیشود. از کوره در نمیرود. بردباری و تحمل از ویژگیهایش است. حرمت به فکر، حرمت به ایدهها، درک ایدهها، انگیزه بالا برای کاویدن، وسعت فکر. اگر شما مدام داری فکر میکنی و پرسش میکنی، احتمالاً به جنبههای گوناگون چیزها فکر کردی. بنابراین هر موقع یک بحثی میشود، این توانایی را داری که جنبههای گوناگون را ببینی و میشود در آدمها تشخیص داد.”
از جهتی دیگر و خلاصه می توان گفت که: ” او باید دارای جامعیت، تعمیق فلسفی، ژرف نگری، ذهن گنجکاو و جستجوگر ، نقاد، تحلیل گر، …. نسبت به حقایق باشد او هر چیز را به سادگی نمی پذیرد نسیت به جهان و هستی عمیقا می نگرد و سوالات بنیادین درباره خود و جهان دارد.”
خواندن و نوشتن فلسفه چه میزان ضرورت دارد؟ این ضرورت ناظر به چه وجهی از فلسفه می باشد؟
عموم پاسخگویان به این سوال نقد داشتند و آن را لازم فلسفیدن به معنای عام نمی دانستند و نظرهایی از باب داده شده است. ظاهرا فلسفه نویسی از جهاتی ارتباطی معنا دار با فلسفیدن ندارد، هر چند که خود ثمره فلسفیدن است و در جایگاه خود محل توجه و ارزشمند ولیکن این جنبه محلی از اعراب نداشت.
می توان گفت که: ” نوشتن قدرت فکر کردن را نشان میدهد ….. یعنی به عبارتی گفتن و نوشتن یک نوع تمرین فلسفیدن هستند. یعنی هم گفتن منتها گفتن همراه با مطالعه و نوشتن همراه با مطالعه و تعمق یک جورهایی تمرین فلسفهورزی است”
این مساله نوشتن از حیث اهمیتش دوباره به مساله تفکر و مطالعه معطوف می شود و شما این موضوع را دوباره مشاهده می نمایید:” گفتم که اولویت با منطق آموزی است منطق به صورت استدلال و ساختار اندیشه ورزی صحیح می پردازد و موارد و محتوای استدلال مهم نیست که از سنخ مسائل هستی شناسی باشد یا …. و یا …. و ….
در درجه دوم فلسفه آموزی به معنای دانش پرسش های کلان بسیار ضروری است تا محتوای اندیشه و پاسخ پرسش های را تامین نماید هر چند به دلیل تکثر و تعدد اقوال فلاسفه ممکن است دانشجو اندکی دچار تحیر شود ولی …. توجه و تمرکز …. پرسش های کلان زندگی مهم است.”
البته نقدی به نوشتن هم وجود دارد که: ” نوشتن نه ولی خواندن فلسفه برای افراد به نوعی لازم است چون سوالاتی اساسی و بنیادین در مورد انسان است و ناگزیر باید درباره آن بیندیشد و بخواند و در صورت ضرورت بنویسد.”
یادگیرنده در جهت ضرورت یادگیری فلسفه چه ویژگی هایی (تفکر شناختی، دغدغه مندی، شوق شناخت، درد فهم، نیاز به گفتگو)لازم دارد؟
شکل گیری هویت جوان
جوان در دوره جوانی خود که در بدو بلوغ او صورت می پذیرد به دو جهت تحول می یابد یکی به واسطه بلوغ و رشد عقلی خود است و دوم به خاطر شناخت موقعیت خود است. او در دوره دانشجویی اش خود را بیشتر شناخته و به خود متوجه می شود.
در این باره باید گفت که:” بحث دیگری که مدافع همین بحث است، این است که سن شکلگیری هویت انسانی ما و هویتیابی جوانهای ما در همین سالهای اول دانشگاه است. به خصوص دوره لیسانس. شما به همین دلیل میبینید که امروزه بسیاری از افراد رشتههایشان را فوق لیسانس عوض میکنند. چرا این اتفاق میافتد. برای این که دوره یک دوره هویتیابی بوده و فرد متوجه شده که این هدفش نبوده. نمیخواسته اینجا باشد.”
این شکل گیری هویت مستلزم نکاتی رفتاری ازجمله تسلط رفتاری و توجه است.
می توان گفت که: “تحمل، کسی که مدام میپرسد و تردید دارد، میداند که ممکن است افکار خودش هم جای تردید و پرسش داشته باشد. وقتی کسی به این درک میرسد، افکار دیگران را تحمل میکند. برآشفته نمیشود. از کوره در نمیرود. بردباری و تحمل از ویژگیهایش است. حرمت به فکر، حرمت به ایدهها، درک ایدهها، انگیزه بالا برای کاویدن، وسعت فکر".
توصیف
هر فردی بایستی ابتدا به این مهارت برسد که پدیده های اطراف خود را خوب و کامل ببیند و بتواند درست و کامل توصیف بکند.
تبیین و تفسیر
پس از توصیف می بایست بتواند به تبیین و تفسیر و بیان نقاط فکر نشده آن بپردازد و جوانب مساله را به خوبی بیان و موضوع را تبیین نماید.