یعقوب خان چون میدانست در صورت آمدن شاه عباس به فارس دیگر لشکر و رعیت فارس فرمانبردار و مطیع نخواهند بود در دهم شعبان ۹۹۸ ه.ق با جمعی از سپاهیان خود به قلعهی استخر رفت. درحالیکه اردوی شاهی به ییلاق کوشک زرد فارس رسیده بود ترس و هراس هواداران یعقوب خان را فراگرفته بود. چنان که گروهی از سپاهیان یعقوب خان با خودداری از رفتن به قلعه به شیراز برگشتند و گروهی دیگر ندای شاهسیونی سردادند و به جانب اردوی شاهی رفتند[۴۰۳].
از طرف دیگر، بزرگان و اعیان شیراز با توصیهی امیر ابو المحمد انجو، از اعاظم سادات و نقبای فارس، با اجتماع در مسجد جامع شهر، ابوالقاسم خلیفهی الکسانلو را تا هنگام ورود شاه عباس به عنوان مسؤول حفظ نظم و امنیت شهر تعیین کردند[۴۰۴].
یعقوب خان با آگاهی از عدم انسجام و اتحاد سپاهش و شورش اهالی شیراز، راهی جز قلعه داری ندید. شاه عباس از اردوگاه کوشک زرد گروهی از سپاهیان قزلباش و اهالی فارس را مامور محاصره و تسخیر قلعهی استخر کرد و خود پس از مدتی توقف در کوشک زرد، در بیست و چهارم رمضان ۹۹۸ ه.ق، در میان استقبال اعیان و اهالی وارد شیراز شد[۴۰۵] در این زمان میرزا لطف الله وزیر که از اهالی شیراز بود به تهیه لوازم و خدمت شاه پرداخت و اهالی و اعیان فارس با تحف و هدایا به نزد شاه عباس می آمدند ابراهیم خان حاکم لار نیز با فرستادن تحف هدایا نزد پادشاه اظهار پشیمانی و بندگی و اخلاص کرد.
۶-۱۸- پیام دعوت شاه عباس به یعقوب خان
یعقوب خان در حدود پنج ماه از شعبان تا ذیحجهی ۹۹۸ ه.ق در قلعهی استخر در محاصره بود. شاه عباس چون در این مدت از تسلیم شدن یعقوب خان و کارآمدی محاصره اثری ندید، مصمم شد تا با سلاح تدبیر وی را از قلعه بیرون کشد. بنابراین، در اوایل ذیحجه ۹۹۸ ه.ق درحالی که در نواحی استخر مشغول کار بود و بظاهر شایع کرد که چند روزی برای گردش و تماشا و بعزم شکار به تخت جمشید آمده است، به یعقوب خان پیغام داد که “خاطر اشرف به او مایل است و همیشه در مجلس بهشت آئین یاد او میکنیم . به عبث خود را پایبند سلسلهی وحشت گردانیده هرگاه خیالات فاسد از دل بیرون کرده، به ملازمت آید، فراخور اخلاص منظور نظر و التفات خواهد بود”[۴۰۶] شاه عباس یک عدد مینای و پیاله طلا برای حاکم فارس ارسال داشت و پیغام داد که مجلس انس ما بدون تو رونقی ندارد و یادآوری کرد که اگر تو از ما گذشتهای ما از تو نمیگذریم با مینای شرابی که برایت فرستادهایم خمار توهم بیجا از سر به در کن و به ایاغ عطوفت بی کران ما تردماغ باش. یعقوب بیک ظاهراً به تشویق خدعه آمیز وزیر خود میرزاجانی فریب این نیرنگ را خورد و تصمیم به شرفیابی گرفت. درحالی که کمافی السابق سمت حکومت مقتدر فارس را بعهده داشت. شاه عباس که در شیراز بود تا تنگ الله اکبر شخصا به استقبال او رفت و چنان به سرور وشادی تظاهر کرد که یعقوب خان شرمنده گردید. در بدو ورود به شیراز مردم فریاد می زدند زنده باد یعقوب خان که این مسئله بیشتر موجب خشم شاه عباس شد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۶-۱۹- درخواست امان نامه یعقوب خان از شاه عباس
یعقوب خان پس از مشورت با میرزا جان بیگ وزیر شاه عباس پیام داد که اگرچه از بنده کاری سرنزده است که موجب رنجش خاطر شاه شده باشد، اما به دلیل ترس و هراس از غضب شاهی و سعایت و عداوت، مغرضان، جرأت بیرون آمدن از قلعه را ندارم. هرگاه شاه سوگند نامه ای مشتمل بر عفو و بخشش، تأمین جانی، تفویض حکومت فارس و ترک محاصرهی قلعه بفرستد، وی نیز به نشانه ی وفاداری و فرمانبرداری، قلعه را ترک و به درگاه خواهد آمد. شاه عباس پس از موافقت با درخواست های یعقوب خان، خلعت و سوگند نامهای برای وی فرستاد. یعقوب خان پس از این، با واگذاری قلعهی استخر به یکی از افراد مورد اعتماد خود به نام امت خان ذوالقدر، آمادهی ترک قلعه شد. او پیش از ترک قلعه، با امت خان شرط نهاد که فقط با آمدن خودم یا آوردن انگشترم در قلعه باز شود و به صرف آوردن نامهای به مهر و امضای من، از باز کردن در قلعه خودداری کنید. پس از این تمهیدات، در روز هجدهم ذیحجهی ۹۹۸ ه.ق با جمعی از نزدیکان و امیران خود به شیراز رفت[۴۰۷].
بدینگونه شاه عباس نه به امداد لشکر، بلکه به سلاح تدبیر، یعقوب خان را از قلعه بیرون کشید و فرصت و بهانهی لازم برای از بین بردن او محیی ساخت. شاه عباس ظاهرا هنگام نوشتن سوگند نامهی عفو یعقوب خان شرط کرده بود، فقط سه روز به آن عهد و سوگند نامه وفا کند[۴۰۸].
یعقوب خان اگر چه پس از تسلیم همچنان خود را حاکم فارس می دانست و با نهایت عزت و احترام در دولتخانه رفت و آمد داشت، اما برخی سخنان و کارهای وی ازجمله عدم تخلیهی قلعهی استخر و تحویل ندادن آن، تدارک نقشه ی توطئه آمیز برای کشتن شاه عباس، برخورد و رفتار غرورآمیز و متکبرانه با درباریان، مورد عتاب و خطاب قرار دادن میرزا لطف الله وزیر در باب حساب مالیات فارس و دراز کردن پای خود در حضور میرزا لطف الله برای بوسیدن، در حضور شاه، باعث تحریک خشم فروخودهی شاه عباس شد.
یعقوب خان صبح روز سه شنبه بیست و دوم ذیحجهی ۹۹۸ ه.ق از شاه عباس خواست که به دربانان دولتخانه فرمان دهد، مانع و مزاحم رفت وآمد ملازمان و سران سپاه وی به دولتخانه نشوند. شاه عباس که پیش از این، از نقشه ی توطئه آمیز یعقوب خان علیه خود آگاه شده بود، اگرچه به ظاهر تقاضای او را پذیرفت، اما همان روز تصمیم به دستگیری و قلع و قمع یعقوب خان و یارانش گرفت.
شاه عباس در همان روز، یکی از مقربان و دلقکان خود به نام کچل مصطفی بیگ افشار را کشت. علت این اقدام را باید هم دستی و همکاری کچل مصطفی با یعقوب خان در تدارک نقشه برای کشتن شاه عباس و اطلاع یافتن شاه از این توطئه دانست. شاه عباس پس از این، به با یزید بیگ استاجلو، مسؤول درگاه دیوانخانه و دیگر دربانان دستور داد، کسی بدون اجازه به دیوانخانه داخل یا خارج نشود و هر کسی داخل شد، بدون دستور وی اجازهی خروج ندهند[۴۰۹].
۶-۲۰- از بین بردن یعقوب خان ذوالقدر و افرادش
پس از این تمهیدات به دیوانخانه رفت. یعقوب خان با همان تکبر و غرور قبلی وارد مجلس شد و میرزا لطف الله وزیر را در باب حساب مالیات فارس مورد عتاب وخطاب قرار داد. میرزا لطف الله وزیر جواب داد، در صورت دستور شاه عباس، در یک لحظه تمام حساب مالیات فارس را به او ارائه خواهد داد. در این هنگام به اشاره ی شاه، به حسین خان قاجار که از امرای مقرب و صاحب اختیار دربار بود شد که حسین خان به یعقوب خان درآویخته شود و او را بلند کرد و بر زمین زد، ابتدا یعقوب خان اندیشه شوخی کرد و بعد از آنکه تندی و دشنام حسین خان را دید و چون یعقوب خان منزلت خود را بالاتر از آن میدانست که کسی جرات چنین اهانتی به او را داشته باشد، به شدت اعتراض کرد. حسین خان قاجار با دشنام به یعقوب خان گفت: “ای نمک به حرام، با این اعمال و افعال که از تو به ظهور آمده، چه توقع داری[۴۱۰]” بنای عجز و لابه را گذاشته، حسین خان دست او را بسته در برابر آفتاب نگاهداشت، در دنبال آن چند تن از مفسدین و همدستان ذوالقدر را یکی یکی بجلو آورده و بغلامان امر میشد که بدن آنان را پاره پاره کنند و بدنهای ایشان را برای عبرت دیگران به دار بیاویزند، از آن طرف در بیرون خلوتخانه کسی از این پیش آمد خبردار نبود، مردم چنین می اندیشیدند که شاه با خالصان خود در خلوتخانه بساط عیش و عشرت چیده، ولیکن هنگامی که بدن کشتگان را بالای دار دیدند، آن وقت فهمیدند که گزارش از چه قرار بوده، و بحقیقت کار آگاه گردیدند[۴۱۱]. در این هنگام، شاه عباس با نگاه عتاب آمیزی خطاب به یعقوب خان گفت:
” از جانب ما بود ترا نشو و نما این سرکشی از بهر چه کردی با ما؟ نشناخت چو قدر تربیت ذات بدت انداخت ترا نیک به زنجیر بلا[۴۱۲]. “
یعقوب خان پس از این دریافت به چه سرنوشت شومی دچار شده است. شروع به تضرع و زاری کرد، اما فایدهای نداشت. آن گاه یعقوب خان را با حالت دست بست و سرشکسته و برهنه در دیوانخانه نگاه داشتند و به دستور شاه عباس رفقا و سران سپاه او را که منتظر ورود بودند، یکی یکی اجازه ی ورود دادند و گروهی از غلامان شاهی، آنان را با شمشیر تکه تکه میکردند. به توصیه ی شاه عباس ، نامه هایی به مهر یعقوب خان برای برخی هم دستان وی به مضمون این که شاه شما را مورد عفو و بخشش قرار داده است، هرچه زودتر به درگاه بیایید فرستاد. آنان فریب این نامه ها را خوردند و به محض رسیدن به درگاه، به همان سرنوشت دچار میشدند. افرادی چون ترابی بیگ، مختار سلطان، بوداق قراگونه، ابوالفتح شاملو، ابوالقاسم سلطان حاجی لر و چند نفر دیگر که در تحریک و همکاری با یعقوب خان نقش زیادی داشتند، کشته شدند[۴۱۳].
به قول مرحوم نصر اله فلسفی، حدود ۲۵ نفر از هم دستان یعقوب خان به امید عفو به درگاه آمدند و همگی کشته شدند[۴۱۴].
در این روز، حدود ۱۵۰ نفر از هم دستان یعقوب خان به قتل رسیدند[۴۱۵]. شاه عباس آن روز با صرف نظر از کشتن یعقوب خان وی را به زندان انداخت. زیرا می خواست به وسیلهی وی، امت خان و اهل قلعه را وادار به تسلیم و تحویل قلعه کند. غروب آن روز اجساد تکه تکه شده ی سرداران و هم دستان یعقوب خان را برای عبرت دیگران به دار و ریسمان کشیدند. آنگاه حسب الحکم شاه عباس، نامهای به مهر و امضای یعقوب خان برای امت خان و اهل قلعه مبنی بر تحویل قلعه ارسال شد. اهل قلعه چون پیش از این، از دستگیری یعقوب خان و قلع و قمع همراهانش اطلاع یافته بودند و از طرف دیگر، از رمز و نشانهی معهود ما بین یعقوب خان و امت خان خبری نبود، بنابراین با خودداری از تحویل قلعه، درصدد مقاومت برآمدند و به فرستادگان شاه گفتند : ” که یعقوب خان نباشد،امت خان باشد[۴۱۶].”
شاه عباس از این که اهل قلعه به توصیه ی یعقوب خان از تخلیه و تحویل قلعه خودداری کردند، بسیار خشمگین شد. از این رو دستور شکنجه و قتل یعقوب خان را به عده ای از ذوالقدرها داد که از وی کینه داشتند.
اما در آن روز یعقوب خان را نکشته و برای پرسشهای لازمه نگاهداشتند، سپس او در سیاه چال، یا چاهی که خود برای عده ای از بی گناهان کنده بود محبوس گردید، و مصداق : من حفر بئر لاخیه فقد وقع فیه ، درباره او بعمل آمد و در این ضمن از او نوشته گرفته و بقلعه فرستادند تا معتمدین او قلعه را تسلیم دارند ولی اهل قلعه بنوشته او عمل نکرده و از تسلیم قلعه خودداری کردند، سپس چند روزی به مخالفت باقی مانده و پایداری بخرج دادند. حسین خان هر روزه دستور میداد یعقوب خان را از چاه درآورده وراث کسانی که او آنها را کشته بود در برابر وی حاضر نموده و آنان به وی صدمه و آزارمیرساندند، حتی او را در چاه نگونسار کرده انواع و اقسام اذیّت میکردند و او فریاد و فغان میکرد. پس ازچند روز اذیّت و آزار، او را به پیران و رجال خاندان ذوالقدر که در قتل او شتاب داشتند سپرده و بقتل رسانیدند. در این اثنا قلعه او هم بتصرف سپاهیان دولتی درآمد[۴۱۷]. آنان یعقوب خان را پس از چند روز شکنجه و آزار و تحقیر به طرز فجیعی کشتند.
باستانی پاریزی میگوید شاه عباس پس از از بین بردن افرادی که ایجاد مزاحمت در سلطنت او میکردند سپس به ولایات توجه کرد و نخست یزد و کرمان را تصفیه کرد و آنگاه به فارس پرداخت و خاندان ذوالقدر را سرکوب کرد چنانکه یعقوب خان را در چاه سرنگون آویخته و عذاب میدادند[۴۱۸].
۶-۲۱- تسخیر قلعه استخر
شاه عباس پس از قتل یعقوب خان، رسما بنیاد بیگ ذوالقدر را به لقب خانی و حکومت ایالت فارس سرافراز و مامور تسخیر قلعهی استخر کرد و بخاطر خوش خدمتی میرزاجانی او را به سمت وزارت فارس منصوب گردانید. پس از دستگیری یعقوب خان، اهل قلعهی استخر تحت امر امت خان، بیش از یک هفته از تسلیم و تحویل قلعه خودداری کردند. سرانجام گروهی از سپاهیان بنیاد خان پس از یک هفته محاصره، با همکاری برخی از افراد امت خان که از قلعهداری خسته شده بودند، به قلعه راه یافتند. بنیاد خان و سپاهش در روز اول محرم ۹۹۹ ه.ق، از دو طرف به قلعه یورش بردند و امت خان و هوادارانش را شکست دادند[۴۱۹].
بدینترتیب شاه عباس پس از پنج ماه، با زحمت زیاد و تدابیر توطئهآمیز، موفق شد یعقوب خان را سرکوب و قلعه ی استخر را تصرف کند. به قول مولف نزهه القلوب ، قلعه ی استخر اولین قلعه ای بود که به تصرف شاه عباس درآمد[۴۲۰].
با تصرف قلعه استخر شاه عباس به تخریب قلعه حکم کرد و به قول قاضی احمد قمی “سنگتراشان نادر و کوه کنان قادر در اطراف و جوانب آن قلعه را که سد راه آمد و شد مردم بود کنده و عمارت و آب انبارهای آن را بالتمام ویران کردند[۴۲۱].”
شورش یعقوب خان به عنوان یکی از عناصر گریز از مرکز در مخالفت با راهبرد اصلاحات تمرکزگرایانه شاه عباس، ماهیت جنبشی اجتماعی نداشت. زیرا یعقوب خان به عنوان یکی از امیران قزلباش، با تکیه بر ریاست ایل ذوالقدر و منصب حکومت فارس و با توسل به بخشی از نیروی قبیله ای خود، علیه شاه عباس قیام کرد. یعقوب خان اگرچه با بهره گرفتن از ابزار و روشهای گوناگون قدرت خود را تثبیت و قلمروی خود را توسعه داد، اما از بررسی منابع بر می آید که از حمایت اهالی بومی به خصوص شهرنشینان برخوردار نبوده است. زیرا هنگام لشکرکشی شاه عباس، بزرگان شیراز علیه یعقوب خان شورش و عمال وی را از شهر بیرون کردند و خود زمام ادارهی شهر را به دست گرفتند. هم زمانی قیام یعقوب خان با قتل مرشد قلی خان استاجلوی وکیل السلطنه با توجه به روابط سابق آنان، تا اندازهای نقش و تاثیر این حادثه بر قیام وی را نشان میدهد. زیرا یعقوب خان پس از حادثهی قتل مرشد قلی خان دریافت که در نظم نوین عباسی هیچکس، حتی نزدیکترین افراد به شاه هم مصونیت ندارد. بنابراین، بیش از پیش درصدد مقابله و مقاومت در برابر شاه عباس برآمد.
عواملی چون افراط و تفریط یعقوب خان در برخورد با شاه عباس، عدم تناسب منطقی میان هدف های یعقوب خان باشرایط و امکاناتش، عدم برخورداری یعقوب خان از یک پشتوانه ی فکری و تئوری سیاسی اجتماعی در قیام، نابرابری قدرت نظامی اقتصادی یعقوب خان در برابر دولت مرکزی، اختلاف درون قبیله ای ذوالقدرها و عدم حمایت جدی علما و سادات و بزرگان شیراز، سبب ناتوانی یعقوب خان در کسب مشروعیت و زمینه ساز انفعال و شکست قیام وی شد. شاه عباس با صرف وقت زیاد، به کارگیری نیروی بسیار، توسل به حیله و نیرنگ و بهره برداری از اختلافات داخلی ذوالقدر، موفق شد یعقوب خان را سرکوب کند. سرکوب او برای دولت صفوی نتیجه های مهمی داشت. زیرا شاه عباس با سرکوب او، نیمهی جنوب ایران از جمله ایالاتی چون فارس، یزد، کرمان، اصفهان و کهگیلویه را از وجود عناصر متمرد و نافرمان پاکسازی کرد. اگر چه بعدها در برخی از این ایالات ناآرامیهایی پدید آمد، اما هرگز خطری چون قیام یعقوب خان در این ایالات علیه شاه عباس رخ نداد. با سرکوب قیام یعقوب خان و انعقاد معاهدهی صلح با دولت عثمانی (معاهدهی استانبول یکم) در همین روزها، فرصت بهتری نصیب شاه عباس برای سرکوب دیگر قیام ها و برقراری امنیت و آرامش و اجرای اصلاحات تمرکزگرایانه شد.
بنابراین همانطور که توضیح داده شد در فاصله حکومت محمد شاه تا مدتی از عهد شاه عباس اول قیامهای متعددی در مخالفت از حکومت صفویه روی داد. این رویدادها در نهایت موجب شد که پس از قتل یعقوب خان در فارس این ایالت مورد بی توجهی واقع شده و پس از انهدام شهرهایی چون شیراز، استخر، لار و دیگر منطق اقدامی در جهت آبادی آنها صورت نگیرد. آنچه بعد از آن مورد توجه شاه و درباریان در فارس واقع شد چشم طمع به درآمد و عایدات مختلف آن چون اراضی کشاورزی مرغوب عوارض و مالیات گمرکی و تجارت بود. دن گارسیا دراین باره میگوید “سرانجام آنکه شیراز که بی شک یکی از شهرهای بسیار مشهور و نامدار مشرق زمین است کاملا از ریخت افتاده و نیمه ویران است. وی تنها ساختمانهای قابل توجه را مساجد و چند خانه و عمارت مربوط به خان شیراز میداند و اضافه میکند که خانه های دیگر و حتی خانه های بزرگان شهرکوچک و زشت اند و بجز راهرو در طبقه پایین و دو سه اطاق نسبتا خوب بقیه اطاقها چنان کوچک و تنگ اند که خانه هر پیشه ور اروپایی بر آنها رجهان دارد[۴۲۲]“. تاورنیه نیز در سفرنامه خود چنان ذکر میکند: “شهر شیراز هیچ چیز زیبا ندارد بلکه بیشتر شبیه خرابه است[۴۲۳]“
در عهد شاه عباس ایران به پنج ایالت فارس، خراسان، آذربایجان، گیلان و مازندران تقسیم شد. فارس در این دوره به بیست و پنج حوزه تقسیم میشد و به خاطر وسعت آن تا کناره های خلیج فارس از اهمیت زیادی در تجارت برخوردار می گردد[۴۲۴].
در فاصله حکومت شاه اسماعیل ثانی تا عهد شاه عباس اول ایران شاهد دوره نا آرامی و هرج و مرج بود. هر یک از درباریان و روسای قبایل بعلت بی کفایتی شاهان صفوی سعی میکردند که شاهزاده مورد حمایت خود را بر تخت سلطنت قرار دهند که سرانجام با پیروزی شاه عباس بر دیگر مدعیان و به کمک و مساعدت مرشد قلی خان اوضاع داخلی آرام شد. در این زمان خاندان ذوالقدر در فارس قدرت بسیار داشتند. درگیری میان سران قزلباش بر سر حکومت ایالات که از اوایل صفویه شروع شده بود از جمله دلایل سرکوب امرای ترک قزلباش در عهد شاه عباس گردید. به دنبال سرکوب سران قزلباش به وسیله شاه عباس در اکثر ایالات امرای گرجی جایگزین آنها شدند و امور ایالات مهم صفویه از جمله فارس را به دست گرفتند. در عهد پادشاهان پس از شاه عباس امرای گرجی نیز سرکوب شدند و قدرت آنها پس گرفته شد در این زمان بار دیگر حکام محلی قدرت را گرفتند و امنیت سیاسی دولت به مخاطره افتاد که این مساله خود در کنار دیگر مسائل موجب سقوط صفویه را فراهم آورد.
همانطور که در قبل گفته شد شاه عباس پس از خاتمه دادن به قضیه یعقوب خان حکومت فارس را برای مدتی به بنیاد خان ذوالقدر واگذار کرد. بنیاد خان که در سال ۱۰۰۰ه.ق از اعزام نیرو به خراسان خودداری کرد بجرم نافرمانی از حکومت فارس معزول شد اما بار دیگر وی موفق شد با پرداخت بیست و پنج هزار تومان جریمه به شاه با وساطت جمعی از بزرگان حکومت فارس را به دست آورد اما حکومت فارس دچار ناآرامی شد و شورش های متعددی در فارس رخ داد همزمان نیز در مناطق خوزستان و کهکیلویه شورش هایی به وقوع پیوست.
۶-۲۲- یادگار علی سلطان ذوالقدر
آخرین والی کل ایالت فارس یادگار علی سلطان ذوالقدر میباشد که بر اساس سیاست های جدید اتخاذ شده از سوی شاه عباس در باره مساله ایران ، فارس و جنوب حضور پرتقالی ها ، شورش یعقوب خان و کوتاه کردن دست قزلباشان ذوالقدر ها را از حکومت فارس برکنار کرد و آنها را به امارت نواحی لارستان جهرم فسا و سروستان گمارد[۴۲۵].
۶-۲۳- حکام ذوالقدر فارس بعد از یعقوب خان
چندی بعد در سال ۱۰۰۳ه.ق شاه عباش برای پایان دادن به این ناآرامی ها و شورش ها حکومت فارس را به الله وردی خان واگذار کرد حکومت کهکیلویه که دست خاندان افشار بود به حکومت فارس اضافه کرد[۴۲۶] در همین سال اسماعیل خان افشار والی کازرون بود[۴۲۷] شاه عباس اقداماتی مشابه در مناطق دیگر مانند لار مبادرت کرد و امرای محلی آنها را کنار گذاشت و شاردن درباره اهمیت این اقدام شاه عباس مینویسد : “شاه عباس بزرگ پس از آنکه سرزمین لار و هرمز و برخی از نواحی ایران را به همت امامقلی خان گشود به این ایالت اعتبار خاص بخشید”[۴۲۸]. پس از الله وردی خان پسرش امامقلی خان به حکومت فارس رسید و در زمان او نیروی نظامی تحت فرمان او در فارس قسمت اعظم قوای ایران راتشکیل میداد[۴۲۹].
همان طور که ذکر شد بعد از یعقوب خان حکومت ذوالقدر ها در فارس دوامی نیافت و بعد از بنیاد خان و یادگار علی سلطان مملکت فارس از اقایان ذوالقدر در گذشت و باز ماندگان آنها به حکومت های بلوکات مجاور نظیر فسا جهرم و سروستان قناعت نمودند[۴۳۰].
حاجی قنبر بیگ جهرمی ذوالقدر در زمان سلطنت سلاطین صفویه به حکومت خطه لارستان و جهرم و بلوک فسا و سروستان برقرار بود و بعد از وفات ایشان حکومت حکومت جهرم و فسا و سروستان نزد فرزندان او باقی ماند. در سال ۱۱۰۴ه.ق محمد بیگ جهرمی وزیر فارس بود.
درسال ۱۰۶۲ه.ق ایالت فارس به ضمیمه حکومت جهرم و فسا به نواب محمد قاسم بیک خلف الصدق قنبر علی بیگ ذوالقدر والی سابق لارستان و جهرم و فسا قرار گرفت[۴۳۱].
در ۱۰۹۱ در دوره ی سلطنت شاه سلیمان صفوی حکومت جهرم و فسا به محمد صادق بیگ یوزباشی پسر سارو خان ذوالقدر محول شد. و تا اوایل زندیه احمد خان جهرمی ذوالقدر در منطقه جهرم و فسا حکمرانی میکرد[۴۳۲].
در ۱۱۳۶ سید احمد نامی فرزند متولی باشی مشهد، فرمان مجعولی به مهر آخرین پادشاه سلسله ی صفویه ساخته وارد ابرقوی فارس شد و مدعی انتصاب خود به ایالتی فارس بود. زبردست خان والی فارس قشونی گرد آورد و در پل خان با وی جنگید. سید احمد پس از شکست به ابرقو گریخت و مردم آن جا پس از اطلاع از مجعول بودن فرمان فوق، او را گرفته حبس نمودند. ولی نام برده بعد از مدتی از حبس گریخته به جهرم آمد و از آن جا جماعتی گرد آورده جهرم و داراب و نی ریز را متصرف شد. سپس به کرمان رفت و پس از فتح آن جا دعوی سلطنت نمود، آخر الامر به دست سپاه اشرف افغان مقتول گردید.
در ۱۱۴۶ در زمان سلطنت شاه عباس دوم صفوی شخصی به نام غنی خان حکومت جهرم را داشت. وی سر از اطاعت امیر خان بیگ قرقلو افشار نایب الایاله فارس بپیچید و آغاز مخالفت کرد. چون این خبر به نواب ندیب السلطنه رسید، محمد خان بلوچ والی کوه گیلویه و حاکم حویزه را از جانبی، و والی کرمان را از جانب دیگر، مأمور فارس کرده به جهرم آمدند و غنی خان را به سزای خود رسانیدند.
پس از احمد خان پسر عموی او حاج سلیمان بیگ ذوالقدر جهرمی حاکم جهرم شد و پس از وفات وی حاج محمد حکومت جهرم شد. نامبرده در حدود ۱۲۵۰ وفات یافت و پس از وی حاج محمد حسن خان جهرمی به حکومت رسید این شخص در عین حکومت، تاجر و زارع قابلی بوده و بازار جهرم و کاروانسرای گلشن و باغ گلشن از بناهای اوست و در سال ۱۲۵۶ وفات یافت.
نتیجه ی آخرین جست و جو از خاندان صفوی را در فسا شخصی به نام محمد تقی ذوالقدر فسایی ( امین الشریعه ) بود که به عنوان یادمان خیر اهدای زمین دبیرستان و ورزشگاه ذوالقدر درسال ۱۳۱۷ ه.ش را انجام داده بود.
محمد تقی ذوالقدر در حدود دهه ی ۱۳۰۰ه.ش در فسا به دنیا آمد ، او فرزند حاج ملا اسماعیل بن محمد ابراهیم بن صفر علی بیک بن علی قلی بیک بن عبداله بیک بن محمد تقی بیک بن قاسم بیک بن کچل بیک ذوالقدر والی فارس بود. که سد ( سیل بند ) ذوالقدری فسا واقع در باغ حسین آباد فسا از آثار اجدادش( عبداله بیک ذوالقدر) می باشد .
آقا محمد تقی پس ازکسب معلومات ابتدایی و با بهره گرفتن از عایدات مالکی خود از راه جهرم به شیراز رفت و تا ۲۵ سالگی مقدمات ادبی ، فقه و اصول و حکمت را درمدرسه ی منصوریه ی شیراز فرا گرفت و در مدرسه ی آقا بابا خان به تدریس طلبه ها و مطالعه و تحقیق پرداخت سپس به تهران رفت و فلسفه ی الهی را نزد اساتید حکمت تکمیل کرد.
با حضور رضاخان در عرصه ی حکومت و پس از صدور حکم یک شکل شدن لباس ها ، مرحوم ذوالقدر لباس روحانیت را کنار گذاشت و با لباس رسمی وارد مشاغل دولتی گردید . آشنایی وی با علوم جدید و حوزوی سبب گردید در اندک زمانی پله های صعود را طی و اولین بار در سال ۱۳۳۹ ه.ق به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید و در دوره های ششم ، هفتم و چهاردهم مجلس ، سمت نماینده ی مردم فسا و جهرم را بر عهده داشت .
در سال ۱۳۱۶ شمسی هنگام بازدید میرزا علی اصغر خان حکمت وزیر فرهنگ از فسا ، به پیشنهاد مرحوم محمد حسن خان سلیمان پور ، آقای محمد تقی ذوالقدر باغچه نارنجی که به دلیل وجود نارنج کهنسالی در آن به این نام مشهور بود به همراه سه قطعه زمین از پلاک ۲۹۶۲ ( به مساحت حدود ۳۵ تا ۳۷ هزار مترمربع ) به اداره ی فرهنگ فسا اهدا نمود تا دبیرستانی در آن بنا گردد.
نگاهی گذرا به حکام فارس
نگاهی گذرا به حکام فارس از قبیله ی ذوالقدر که از کتاب منشات شرف نامه فتوحی لاری شیرازی برگرفته شده است. که بصورت جزیی به اقدامات و ویژگی های مهم انجام شده دوران حکومتی هر یک از والیان ذوالقدر در فارس اشاره ای میشود[۴۳۳].
۹۰۹ الیاس بیگ ذوالقدر ۱سال
امرای خاندان ذوالقدر که دردوران صفویه در ایالت فارس به حکومت رسیدند