۲-دورهی میانه: از انقراض حکومت هخامنشیان تا انقراض سلسلهی ساسانیان؛ یعنی از قرن چهارم یا سوم پیش از میلاد تا قرن نهم پس از میلاد.
۳- دورهی جدید: آغاز دورهی اسلامی در ایران تا کنون؛ یعنی تقریباً از قرن نهم پس از میلاد تا عصر حاضر. (صفوی، ۱۳۶۷: ۱۷-۱۸).
همان گونه که فارسی دری از لحاظ واژگان در مراحل مختلف تاریخ، تغییراتی داشته، (همان:۱۱۱) در زمینهی صرف و نحو نیز تحولاتی را پشت سر گذاشته است. زبان فارسی باستان از نظر ساختمان و روابط همنشینی و جانشینی، ترکیبی بوده است. به این معنا که نقش واژه با تغییرات پایانی و لواحقی که داشته مشخص میگردیده است. حال آن که از دورهی میانه به بعد حالات نحوی واژه براساس روابط آن با واژههای دیگر تعیین میشود. ویژگی دیگر آن، این است که؛ فارسی دری مانند فارسی باستان و اوستایی تثنیه و نشانه های مؤنث و مذکر بودن را ندارد.
آثاری که اولین بار به دستور زبان فارسی اشاراتی داشته اند، کتابهایی هستند که نویسندگانشان، آن مطالب را در خلال نوشتهها و بنابر ضرورت بیان کردهاند. مثلاً دانش نامهی علایی را بوعلی سینا به قصد تحقیق در منطق و الهیات و طبیعیات ومابعدالطبیعه تصنیف کرد (موسوی بجنوردی، ۱۳۷۰ا:۸).
ولی گفته شده «قدیمیترین اثری که پیش از همه به قواعد زبان فارسی اشاره کرده، دانش نامهی علایی است که ابن سینا در بخش منطق آن وقتی میخواهد از دلالت لفظی سخن بگوید، کلمه را به سه قسم اسم، کلمه (فعل) و ادات (حرف) تقسیم میکند و در این زمینه دو سه صفحه مینویسد. حکمای دیگر ایران نیز مانند، خواجه نصیر در « اساس الاقتباس» و قطب الدین شیرازی در «دره التاج» نیز چنین کردهاند.» (فرشیدورد، ۱۳۸۲: ۲۴).
مطالبی هم که دربارهی صرف و اشتقاق فارسی در کتاب «المعجم فی معاییر اشعار عجم» شمس قیس رازی آمده، به دلیل ارتباط آنها با فنون ادبی بیان شده است. اما بعد از المعجم میتوان از کتابهای «منطق الخرس فی لسان الفرس» نوشتهی ابوحیان نحوی، «حلیه الانسان و حلیه اللسان» تألیف سیدجمال الدین ابن مهنا و «لسان القلم در شرح الفاظ عجم از عبدالقهار بن اسحاق» (دهخدا، ۱۳۷۷: ۱۲۷ و ۱۳۲)نام برد. بنابراین دستهی اول از کتابهای دستوری، شامل مواردی میشود که مستقیما برای دستور زبان نوشته نشدهاند. دستهی دوم کتبی است که توسط کسانی نوشته شده که فارسی زبان نبودهاند مانند: «تاج الروس و غره النفوس»، از احمدبن اسحاق از اهالی قیساریه روم تاریخ تألیف این اثر پیش از ۸۹۸ هجری است و «اقنوم عجم» که سال تألیف آن را۸۹۸ هجری نوشتهاند و یا «وسیله المقاصدإلی احسن المراصد»، اثر خطیب رستم المولوی، تألیف به سال ۹۰۳ هجری، این کتاب در ضمینهی لغت فارسی به ترکی و برای استفادهی ترک زبانان است. مولف در آغاز اثر خود، منظومهای در بیان قاعده های زبان فارسی گنجانده است (صفا:۱۱۵-۱۱۶). و کتابهای دیگری که به زبانهای اروپایی، ترکی و عربی نوشته شده است. اما سیدمحمدرضا ابن الرسولو سمیرا رکنی زاده در مقالهای با عنوان قدیم ترین دستور زبان فارسی به زبان عربی، پس از بررسی و بیان قراینی کتابهایی را که بزرگانی چون همایی، صفا و… از آنها با نام قدیمی ترین کتب در رابطه با دستور زبان فارسی یاد میکنند، رد کرده و این موضوع را اثبات کرده اند که رسالهای به نام قواعد الفرس نوشتهی ابن کمال پاشا قدیمی ترین کتاب در زمینهی دستور زبان فارسی به زبان عربی است. (۱۳۸۹: ۳۸-۵۵) مجتبی مینوی در رابطه با این کتاب میگوید: «آن قدر که بنده سراغ دارم گویا قدیم ترین کتابی که دراین موضوع در دست است، کتابی است که در حدود سال نهصد هجری به اسم قواعد الفرس یا اساس الفرس تألیف شده و به زبان عربی است.» (مینوی، ۱۳۳۶: ۴۴۳).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
«نفوذ فرهنگ و زبان فارسی در شبه قارهی هند با تأسیس سلسلهی گورکانیان هند که به دست بابر، در سال ۹۳۲ هجری بنیان نهاده شد، آغاز گردید.» (بورسورث، ۱۳۸۱: ۳۰۵) «از این تاریخ تا مدتها زبان فارسی به صورت زبان رسمی دربار هند و زبان سیاست و ادب و شعر درآمد. دیری نکشید که شاعران بسیار از میان مردم آن سامان در کشمیر و لاهور و دهلی و دیگر جای ها، برخاستند و درآن دیار کتابهای معتبر در انواع گوناگون نظم و نثر به فارسی پرداخته شد.» (صفا، : ۳۹۷). با مهار کردن قدرت توسط رجال ایرانی و گسترش زبان فارسی، در این کشور نیز، کتابهای زیادی در زمینهی دستور زبان فارسی به نگارش درآمد، مانند: تحقیق القوانین از حاج محمد یحیی حیران، دستور پارسی آموز، نوشتهی عبیدالله عبیدی، صرف پارسی اثر داتارام برهمن و… . ولیکن «از قرن ۱۳ به بعد نوشتن کتابهای مستقل دستور به تقلید از صرف ونحو عربی یا فرنگی برای زبان فارسی رایج شد که مهم ترین آنها عبارتند از: کتاب «قواعد صرف و نحو فارسی» از عبدالکریم بن ابی القاسم ایروانی و «صرف ونحو فارسی» تألیف حاج کریم خان کرمانی» (فرشیدورد، ۱۳۸۲: ۳۵). استاد همایی، مرحوم میرزا حبیب اصفهانی (اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم) را نخستین کسی میداند که به صورت جدی به نوشتن دستور زبان فارسی پرداخته است و میگوید: «نخستین کسی که کلمهی دستور را برای قواعد زبان پارسی اختیار کرده، قواعد فارسی را از عربی جدا ساخته و از دایرهی ترجمه و تقلید عرب قدیم بیرون نهاده و بالجمله برای زبان فارسی به طور مستقل تا آن جا که میتوانسته اصول و قواعدی مرتب نموده، میرزا حبیب اصفهانی است» (دهخدا، ۱۳۷۷: ۳۰). میرزا حبیب در سال ۱۲۸۹(هـ ق) کتاب دستور سخن را به شیوهی زبانهای اروپایی منتشر کرد و در سال ۱۳۰۸ (هـ ق) ویرایش و تلخیص جدیدی از آن را با نام دبستان پارسی ارائه داد. برخی از کتابهایی که بعد از میرزا حبیب دراین زمینه نوشته شد، از این قرار است؛ ۱- لسان العجم از میرزا حسن بن محمدتقی طالقانی (۱۳۱۷ ق) ۲- دستور کاشف از غلام حسین کاشف (۱۳۲۹ ق) ۳- زبان آموز فارسی نوشتهی میرزا علی اکبرخان ناظم الاطباء (۱۳۱۶ ق)
۴- نهایه التعلیم تألیف حسن رشدیه در دو جلد (۱۳۱۸) ۵- دستور زبان فارسی اثر میرزا عبدالعظیم خان قریب، این کتاب نیز مانند کتابهای میرزا حبیب بر اسلوب کتابهای مغرب زمین نوشته شده است. ۶- دستور زبان فارسی معروف به دستور زبان پنج استاد (قریب، همایی، بهار، یاسمی، فروزانفر) (۱۳۲۸ هـ ق). از این دوره به بعد بزرگان بسیاری هم چون: عبدالرسول خیام پور، پرویز خانلری، احمد کسروی، محمدمعین و حسن انوری و حسن گیوی و… هم چنان به نوشتن دستور زبان فارسی سنتی (traditional grammar) پرداختند. اما امروزه ایرانیان به واسطهی آشنا شدن با دانش زبان شناسی، نوشتن کتب دستوری بر پایهی نظریات زبان شناسی را شیوهی کار خود قرار دادهاند.
۲-۲-۲ سیر زبان شناسی و سیر تحول آن
زبان شناسی، دانشی است که به صورت علمی و با اصول و قواعد خاص به بررسی زبان و توصیف زبان آن چنان که هست میپردازد. شاخههای اصلی آن عبارتند از: دستور زبان (grammar) آوا شناسی (phonetics) و واژه شناسی(lexicology).
«مطالعهی ساخت واژهها (یعنی اشتقاق) و تغییرات کارکردی آنها (صرف) در حوزهی واژه شناسی یا مورفولوژی جای میگیرد. قواعدی که بر ترکیب واژهها حاکم اند نیز مجموعاً نحو نامیده میشود. واژه شناسی و نحو و عملکرد متقابل آنها را تواماً دستور مینامند» (باطنی، ۱۳۷۱: ۱۶). براساس تعریف صورت گرفته و با توجه به شاخههای زبان شناسی یعنی دستور زبان، واژه شناسی و آوا شناسی، مشخص میگردد که «مفهوم زبان شناسی و دستور به شیوهی علمی باهم درآمیخته است و این دو را به آسانی نمیتوان ازهم جدا کرد.» (فرشیدورد، ۱۳۸۲: ۳۳).
اگر چه سابقهی شناخت و بررسی زبان بسیار طولانی است، اما، مباحثههای دینی که پیشوایان ادیان را وادار به شناخت زبانهای دیگر میکرد، همچنین وجود آثاری در کشورها که با گذشت زمان، دیگر برای مردم آن کشور قابل فهم نبود و مواردی از این قبیل، افراد را بر آن داشت تا به شناخت زبانها بپردازند ، چراکه منجر به شناخت بهترآثار میشد. به این ترتیب مراحل نخستین سیر دانش زبان شناسی شکل گرفت. اندیشمندان ابتدا چارچوب تاریخی را برای شناخت ساخت زبان برگزیدند، که البته شاید آیاتی از تورات که زبان تمام جهان را در ابتدا یکسان دانسته است، دراین انتخاب بی تأثیر نباشد، چراکه در تورات باب یازدهم آمده است: «در روزگاران کهن، فرزندان آدم بر روی زمین همه به یک زبان سخن میگفتند. آن گاه زمانی رسید که قصد کردند از شرق کوچ کنند. رهسپار شدند تا به جلگهای در دیار شنعار رسیدند و در آن جا رحل اقامت افکندند. سپس به یکدیگر گفتند: بیایید تا برای خود شهری بسازیم و بر آن برجی بنا کنیم؛ برجی که آن چنان بلند باشد که سر بر آسمان خدا ساید تا بدین سان به عرش برسیم و از پراکنده شدن در سطح پهناور زمین باز ایستیم. دراین هنگام یهوه نزول کرد تا شهر و برجی را که فرزندان آدم دست اندرکار ساختن آن بودند مشاهده کند. یهوه از جسارت این قوم به هراس افتاد و به خود گفت: این قوم یک پارچه اند و با این یکپارچگی هیچ کاری از آنان دور نیست پس یهوه برای برهم زدن نقشه آنها چارهای اندیشید و چنان کرد که دیگر زبان یکدیگر را نفهمیدند. چون از فهم زبان هم ناتوان ماندند ناچار میان آنها تفرقه افتاد و از ساختمان برج دست کشیدند و بر روی زمین پهناور پراکنده شدند.» سیر زبان شناسی تاریخی ادامه داشت تا این که «در قرن بیستم، تأکید بر تغییر زبان به تأکید بر توصیف زبان بدل شد. به جای در نظر گرفتن چگونگی تغییر مجموعهای از عناصر، زبان شناسان به توصیف زبانهای منفرد در یک زمان مشخص توجه کردند.» (اچیسون، ۱۳۷۱: ۳۶-۳۷). اما سرویلیام جونز (sir william jones)، فردیناندوسوسور (ferdinahde soussure)، نوام چامسکی (chomsky noam)، کسانی بودند که سه انقلاب بزرگ زبان شناسی را رقم زدند؛که در ذیل به طور مختصر به عملکرد هر یک پرداخته میشود.
۱) «ویلیام جونز» در سال ۱۷۸۶ در گزارشی اعلام کرد که: «سنسکریت و یونانی و لاتین از اصلی که شاید اکنون وجود ندارد، منشعب شدهاند. جونز هم چنین گفت که، امکان دارد زبانهای ژرمنی و سلتی و فارسی از همان اصلی که سنسکریت از آن منشعب شده، منشعب شده باشد.» (ابوالقاسمی، ۱۳۸۵: ۶-۷).
در واقع وی به نام کاشف زبانهای هند و اروپایی شهرت یافته است، کشفی که تا مدتها پژوهشهای زبان شناسی را تحت تأثیر قرار داد.
۲) «فردینان دوسوسور» که به عنوان پدر زبان شناسی نوین معرفی شده، نظریاتش در کتاب «دورهی زبان شناسی عمومی» که پس از مرگش انتشار یافته است، مطرح گردید. «سوسور نخستین کسی بود که ادعا کرد زبان مانند بازی شطرنج است؛ نظامی که هر عنصرش بر مبنای ارتباط با دیگر عناصر توصیف میشود. اصرار و تأکید وی بر دقت و درهم تنیدگی ساختار زبان، آغازگر عصر زبان شناسی ساختاری شد» (اچیسون، ۱۳۷۱: ۳۷).
نکاتی که سوسوردر تعالیم خود یادآور میشود شامل موارد زیراست:
الف)تفاوت قائل شدن بین زبان شناسی در زمانی که در مورد تحول یافتن زبان از گذشته تا اکنون است و زبان شناسی هم زمانی که وضع فعلی زبان را مورد بررسی قرار میدهد.
ب)شناسایی عناصر سازندهی یک جمله براساس روابط جانشینی و هم نشینی.
پ)متفاوت دانستن زبان (langue) و گفتار (parole) و تأکید بر جنبهی عینی و ملموس زبان یا همان گفتار.
ج) طرح مفهوم نشانه بودن زبان، نظامی از نشانه ها به مثابهی دیگر نظامهای نشانهای.
۳) مکتب زبان شناسی زایشی، سال ۱۹۵۷ در کتاب ساختهای نحوی توسط نوام چامسکی در جهان شناخته شد. «چامسکی اذهان را از توصیف مفصل گفتههای بالفعل دور ساخت، و در صدد کشف ماهیت نظامی که این برون دادهها را تولید میکند برآمد» (همان: ۴۰). به عبارت دیگر، وی ماهیت زبان را ژنتیکی دانسته و هدف اصلی زبان شناسی را دست یافتن به ویژگیهای این دانش فطری میداند. مثلاً این که کودک چگونه میتواند زبان را بدون آموزش بیاموزد. لازم به ذکر است که، محمدرضا باطنی در سال ۱۳۴۸ کتاب «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی» را بر اسلوب نوین زبان شناسی عرضه کرد. و«دستور زبان فارسی بر پایهی نظریهی گشتاری» نوشتهی مهدی مشکوه الدینی که در سال ۱۳۶۶ انجام گرفت، از نخستین ومهم ترین گامهای اقبال به زبان شناسی نوین در ایران میباشند.
۲-۲-۴ اقسام کلمه ازنظردستور نویسان قدیم وجدید
کلمه «از ریشهی: ک ل م، سه واژهی کَلِمَ و کَلِمَه و کلام، اشتقاق یافته است. کلمه در لغت از کَلْم به معنای جرح و جراحت و جمع آن کُلوُم بر وزن و به معنی جروح است، کلمه را از آن جهت از این ماده مشتق کردهاند که گاه تأثیر الفاظ و کلمات از اثر نیزه و شمشیر و هر سلاح دیگر بیشتر است و جراحتی ماندگارتر برجای میگذارد، تا جایی که گفته اند:
جراحاتُ السّنان لها التیام ولا یلتام ما جرَح اللسان» (نجفی، ۱۳۸۶: ۱۲۵)
هر لفظی را که دارای معنای قابل فهم و مستقل باشد، کلمه مینامند. قابل فهم ومستقل بودن بدان جهت آمده است که مثلاً نمیتوان پیشوندها، پس وندها و یا علامتهای جمع را کلمه نامید. لازم به ذکراست، نشان دادن تقسیمات کلمه، براساس قواعد دستوری به زمان افلاطون باز میگردد.
«در رسائل، هر جملهی یونانی به دو بخش تجزیه میشود: یکی بخش اسمی و دیگری بخش فعلی؛ و افلاطون بخش اسمی را انوما (Ónoma) نام کرد و بخش فعلی را ریما (rhêma) ؛ واین تقسیم بندی از آن زمان به بعد در تمام توصیفهای زبان شناختی به مثابه تمایزی بسیار بنیادین برجای ماند و حکم یک زیربنای اساسی برای تحلیل نحوی و هم چنین برای طبقه بندی واژهها را پیدا کرد. ارسطو این تمایز افلاطونی را نگاه داشت؛ اما یک طبقه تازه نیز از عناصر نحوی بدان افزود؛ واین طبقهی تازه را طبقهی سیندِسموی (sýdesmoi) نام کرد؛ و طبقهی سیندِسموی همهی عناصری را در خود جای میداد که مقدر بود بعدها از یکدیگر باز شناخته شوند، و به نامهای حروف ربط و حروف تعریف و ضمایر باز خوانده شوند» (روبینز، ۱۳۸۷: ۶۸-۶۹). این موضوع علمی نیز مانند سایر علوم توسط دیگر بزرگان ادامه یافت که بسترساز تحولات فراوانی در زمینهی دستورزبان شد. مثلاً فیلسوفان رواقی در یونان ((نظام ارسطوئی دستور زبان را مورد بازاندیشی ژرف تر قرار دادند؛ و این بازاندیشی در راستای دو خط متفاوت پیش رفت، و حاصل یکی آن شد که بر شمار انواع کلمه افزوده گردد، و حاصل دیگری این شد که، از یک سو، برای مقولات دستوری موجود تعریفهای دقیق تری به دست داده شود و از سوی دیگر، مقولات دستوری بیشتری فرا پیش نهاده شود تا از رهگذر آنها بتوان هم ساخت صرفی انواع کلمه را بهتر طرح و توصیف کرد و هم بخشی از مسائل نحوی آن انواع را.»
سپس دانشمندی به نام دیونیسیون تِراخس(Dionysius Trax) کلمات را به هشت طبقه ی، اسم، فعل، وجه وصفی، حرف تعریف، ضمیر، حرف اضافه، قید و حرف ربط دسته بندی کرد. اگرچه تقسیمات تراخس بعدها تغییرات کوچکی پذیرفت لیکن اساس کار دستوریان قرار گرفت.» (همان:۷۳-۷۴)در میان اعراب نیز تجزیهای که توسط سیبویه صورت گرفت یعنی اسم، فعل، حرف از گذشته تا کنون باقی است. اما در ایران از همان آغاز دستور نویسی تا زمان حاضر نظرات متفاوتی دراین زمینه وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاراتی خواهد شد.
-
- عبدالکریم ایروانی متوفی ۱۰۶۵ (هـ ق) دربارهی انواع کلمه میگوید: «کلمات زبانها بر سه گونه است: اسم و فعل، حرف. . .» (۱۲۶۲: ۷)
۲- میرزاعلی اکبرخان ناظم الاطباء «نامهی زبان آموز پارسی» راکه در سال ۱۳۱۶ منتشر کرد، با اثرپذیری از دستور فرانسه نوشته است. وی کلمات را ده گونه میداند: اسم، صفت، کلمهی اشاره، ضمیر، فعل، اسم فعل، معین فعل، کلمه موصول، کلمهی غیر موصول، حرف. (صنیع، ۱۳۷۱: ۲۵۱)
۳- «لسان العجم» از میرزا حسن بن محمدتقی طالقانی که آن را در زمان سلطنت ناصرالدین شاه (۱۳۰۵) نوشته است، شامل یک مقدمه و دو باب و یک خاتمه است. در باب اول کلمه را به اسم، فعل و حرف تقسیم میکند. (همان: ۲۸۰)
۴-«دستور» غلام حسین کاشف نیز که در سال ۱۳۲۵ در استانبول نوشته است، شامل دو بخش است؛ بخش اول از الفبا و تقسیم کلمات سخن گفته است و دراین باره مینویسد: «اقسام کلام را ما به ده قسم تفریق میکنیم و آن اقسام را بخشهای ده گانهی کلام نام نهیم، آن اقسام بر وجه آتی است: اسم، ضمیر، صفت، کنایات، فعل، فروعات فعل، ظروف، ادوات جر، ادوات عطف و اصوات. در میان
بخشهای ده گانهی کلام، اسم، ضمیر، صفت، کنایات: فعل و فروعات فعل تغییر پذیر هستند؛ ولی ظروف، ادوات جر و ادوات عطف، اصوات غیر متصرف هستند.» (کاشف، ۱۳۲۹: ۱۶).
۵-در «دستور تاریخی زبان فارسی» در دورهی ایران باستان، انواع کلمات شامل اسم، صفت، عدد، ضمیر، فعل، قید، حروف اضافه، حرف ربط و اصوات است. در دورهی میانه شامل اسم، صفت، عدد، ضمیر، فعل، قید و حرف اضافه میشود. (ابولقاسمی، ۱۳۸۵: ۲۶۷-۲۸۵)
۶-میرزاحبیب اصفهانی در «دستور سخن» (تألیف ۱۲۸۷ هـ ق) میگوید: «کلمه بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف. اسم، کلمهای است که در رساندن معنی اش، احتیاج به چسبیدن و اتصال به کلمهی دیگر ندارد و زمان را نمیرساند؛ مانند بزرگ و کوچک و غیره. فعل، کلمهای است که در رساندن معنی احتیاج به چسبیدن به کلمهی دیگر نیست. ولی یکی از زمانهای سه گانه را میرساند؛ مثل رفت و میرود. حرف کلمهای است که در رساندن معنی احتیاج به کلمهی دیگر را دارد، مثل «از» که آغاز را میرساند.» (صنیع، ۱۳۷۸: ۱۱۸).
-
- قریب نیز در اثر خود یعنی «دستور زبان فارسی»به اسلوب السنهی مغرب زمین چنان که از نام آن نیز بر میآید، به شیوهی دستورهای اروپایی، اقسام کلمه را نه قسم میداند: اسم، صفت، کنایه، عدد، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، اصوات. (دهخدا، ۱۳۷۷: ۱۳۲)
-
- پنج استاد بزرگ (همایی، قریب، یاسمی، مینوی، فروزانفر) در این باب میگویند: «کلماتی که در سخن گفتن به کار میرود و مطالب ما به وسیلهی آن بیان میشود نه قسم است:اسم، صفت، کنایه، عدد، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، صوت. (۱۳۷۰: ۲۰)
-
- عبدالرحیم بن حاج محمد حسین همایون فرخ که مدتی هم در فرهنگستان زبان فعالیت داشته است در «دستور جامع زبان فارسی» کلمه را شش قسم بر میشمارد:اسم، صفت، فعل، قیود، ضمیر، حرف. (۱۳۳۷: ۲۲ )
-
- پرویز ناتل خانلری نیز میگوید: «هر کلمه با چشم پوشیدن از رابطهای که در جمله با کلمات دیگر دارد، هفت نوع است. اسم، صفت، ضمیر، قید، فعل، حرف، صوت» (خانلری، ۱۳۵۲: ۲۱۰)
-
- خیام پور کلمه را به اعتبار نقش و عملی که در جمله دارد، به شش نوع تقسیم میکند: اسم، فعل، صفت، قید، شبه جمله، ادات (حرف) (۱۳۵۲: ۱۱)
-
- سید کمال طالقانی در «اصول دستور زبان فارسی» کلمه را بر نُه قسم میداند و در این رابطه میگوید: «کلمه لفظی است مفرد که برایش معنایی باشد و آن بر نه گونه است: اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، اصوات» (۱۳۴۹: ۷)
-
- هوشنگ فیروز منش، مسیح فقیه و منیژه سرکیشکی اقسام کلمه را بدون توجه به رابطه آنها به یکدیگر بر نه گونه تقسیم کرده اند: اسم، فعل، قید، صفت، عدد (صفت شمارشی) کنایات (ضمیر، اسم اشاره، موصول، مبهمات، استفهام) حرف ربط، حرف اضافه، اصوات (۱۳۶۴: ۳۵)
-
- تقی وحیدیان کامیار در مقالهای با نام «اقسام کلمه»، کلمه را نه نوع دانسته است: اسم، ضمیر، صفت، فعل، قید، نقش نما، صوت، کلمهای که قید را توصیف میکند، کلمهای که صفت را توصیف میکند (۱۳۸۶: ۲۱-۲۸)
-
- ارسلان گلفام نیز در «اصول دستور زبان» که آن را بر اساس زبان شناسی جدید نوشته است، اجزای کلام را بر هفت قسمت، تقسیم میکند: اسم، صفت، فعل، حروف اضافه، قید، حرف ربط و شبه جمله که دربارهی آن میگوید: «در مطالعات دستوری نوین از آن جا که این قبیل واژهها اغلب به صورت منفرد به کار میروند و در ساختار دستوری جملهها تأثیر گذار نیستند چندان مهم تلقی نمیشود و در مقوله بندی بنیادی واژهها قرار نمیگیرد» (۱۳۸۶: ۴۳)
-
- در«دستور مفصل امروز» نوشتهی خسرو فرشیدورد نیز آمده است: «ما کلمه و گروههای مربوط به آن را بر روی هم بر شش قسم، تقسیم کردیم، اسم، گروه اسمی، صفت و گروه وصفی، فعل و گروه فعلی، قید و گروه قیدی، صوت و گروه صوتی، حرف» (۱۳۸۲: ۱۸۱)
-
- در «دستور زبان فارسی۲» انوری و گیوی آمده است: «اسم، فعل، ضمیر، صفت، قید، حرف و شبهجمله، مقوله های هفتگانهی زبان است. آن را انواع کلمات یا طبقات دستوری یا اقسام هفتگانهی کلمه نیز میگویند» (۱۳۸۹: ۱۰)
-
- در دستور گشتاری مهدی مشکوه الدینی نیز از پنج گروه سخن گفته شده است: گروه اسمی، گروه فعلی، گروه صفتی، گروه حرف اضافهای، گروه قیدی(۱۳۷۹: ۷۰)
جدول زیرتعدادی از دستورنویسان ونظراتشان را در رابطه با اقسام کلمات، به صورت کلی نشان میدهد.