«یکی از مهمترین اتّفاقات که در شعر شمس رخ میدهد هنجار شکنی و اسطورهزدایی است. این اسطورهشکنی کمتر سابقه دارد. در هم آمیزی اسطوره و باستان گونگی (تلمیح) به سیالت زبان هم یاری رسانده است هم آنرا شطح گونه (سخنان بی پروایانه) و نوستالژیک میکند.» (شریفی،۱۳۹۲،ص.۷) شمس لنگرودی میگوید:«من دیگر به آن معنا نگاه اسطورهای ندارم. اسطوره برای من دستاویزی است برای نشان دادن زندگی کمیک و تراژیکی که الان داریم .»(لنگرودی،فرجی،۱۳۸۷،ص.۲۹)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
موسی
در آتش تکههای عصایش میسوخت
بع بع گوسفندانی گریان
در فراق شبان گمشده
در اتاقم میپیچید. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۵۹۱)
پیامبر من!
ایوب ستمگر!
تو که منجی خود نیز نبودی
از چه مرا بر گزیدی. (همان،ص.۶۱۴)
«موسی دیگر آن موسی نیست، بلکه یک جوری کنار چالی چاپلین قرار گرفته است .همهی اینها ناخواسته و ناخودآگاه است .تمام نفوذ باورهای پیشینی در من ،الان به گونهای دیگر خودشان را نشان میدهند.» (لنگرودی،فرجی،۱۳۸۷،ص.۲۹)
دیر آمدی موسی!
دوره اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم. (لنگرودی،۱۳۹۳،ص.۷۱۱)
«شاعر در این جا به وضوح به دوره و زمانه اشاره میکند و هر مطلق و برتری را به سخره میگیرد.در حقیقت موسی، موسی یهود نیست . موسی هر پیامبری است که میخواهد بیرق و پرچمی را پیشاپیش بگیرد و با سیاستی آرمان خواهانه جهانی اصلح را جستجو کند. حال این پیامبر ، سیاست مداری در رأس امور باشد یا روشنفکری پیش تاخته و یا حزبی نوگرا. او مانند چارلی چاپلین که حتی علم را به سخره گرفت هر معجزهای را به سخره میگیرد.»(عزیزی،۱۳۸۷،ص.۱۴۱)
خداوندگارا
نگاه کن شعبده بازانت چه غریب افتادهاند
گوساله سامری
موسی را خشک کرده
در دفتر کارش
به تماشا میگذارد. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۷۲۳)
و گاه آمدن کشتی نوح را اینگونه به تصویر میکشد ، هنگامی کشتی نوح به کمک ما میآید که آب از سر گذشته باشد.«این با این بازیچه بودن هستی، در شعر شمس پدیدار است . نگاه به منجیانی که تنها پس از مرگ از راه میرسند ، و باید آب از سر بگذرد.»(عزیزی،۱۳۸۷،ص.۱۴۳)
باران ببار و تنگ حوصلگی مکن
آب،اگر از سر نگذشته باشد
کشتی نوح
نخواهد رسید. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۶۹۵)
ویا زمانی که شمس خود را پیامبر معزول میخواند هم به ذات پاک انسانی اشاره میکند و هم به عصیانگری روح او.
«پیامبری معزولم
در آتش روح خویش» (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۷۳۵)
پروردگارا!پیامبران شما کتابهایشان را خمیر کردهاند و بر سر بازار، کاغذ میفروشند.(لنگرودی،۱۳۹۳ ، ص.۷۲۶)
«هنجارگریزی شعر را به پست مدرنیسم نزدیک میکند مانند بخش زیر . تضادها و پارادکسها به هنجارگریزی آن دامن میزند و تصاویر شعری را مینیاتوری میکند
یونس میهراسد که سینۀ ماهیها را دفینۀ قاچاق کرده است .(همان،ص.۸۲۸)» .(دهقان،زری فام،۱۳۹۲،ص.۴۷)
او گاهی خود را از قوم نوح میداند و به کنایه میگوید خبری از طوفان نیست. ولی در ادامه او را مورد خطاب قرار میدهد که برای مکافات قومش عجله نکند :
جناب نوح!
با این حساب
به زودیها از توفان بزرگ خبری نیست…
برای غرق کردن ما
وقت بسیار است. . (لنگرودی،۱۳۹۳،ص.۸۷۴)
و گاه طنزی تلخ و گزنده میگوید و ابلیس را در لباس جماعت کشتی نوح معرفی میکند :
باران
ببار و خیابانهارا غرق کن
و فقط لامپ رانپوشان
که چهرهی نوح را ببینیم
ما از جماعت کشتی
فقط ابلیس را میشناسیم. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۶۹۶)
شاعر این اسطوره شکنی را در مورد اساطیر مذهبی فقط اعمال نمیکند بلکه رستم نماد قدرت ایرانیان را در جامهای غیر متعارف فرض میکند و تمام ذهنیّت خواننده را کنار میزند: