در روستاها زنان در امر تولید و کشاورزی نقشی فعال ایفا مینمودند. اما وضعیت جامعه روستایی و محرومیتها و فقر اقتصادی و فرهنگی حاکم بر آن به نوعی بود که زنان نیز مانند مردان، قادر به بیان مشکلاتی که دامنگیرشان بوده، نبودند.
در جامعه، شهری ما بسیاری از زنان که جزء طبقات بالای جامعه (به خصوص خانواده های اشرافی) حتی در امر تربیت فرزندان خود نیز نقش فعالی نداشتند و نگهداری و پرورش کودکان توسط دایهها و گیس سفیدها صورت میپذیرفت، در گروه متوسط جامعه شهری که اداره امور خانه و تربیت فرزندان به عهده مادران گذاشته شده بود، بار سنتهای کهن چنان سنگین بود که تقریباً هیچ گونه وظایفی برای زنان در خارج از خانه وجود نداشت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
توده مردم عصر متأخر قاجارها، حتی در پایتخت و شهرهای بزرگ، عموماً بی سواد بودند. فقر فرهنگی حاکم بر کل جامعه، در میان زنان از شدت بیشتری برخوردار بود. تنها پارهای از وابستگان جز طبقات بالای جامعه (شاهزادگان و اعیان و اشراف و تجار بزرگ) و نیز روحانیون سطوح بالا و میانی و در مواردی کاسبانی که جزء طبقه متوسط شهری بودند، با آوردن معلم سر خانه یا فرستادن دختران به مکتب، کوششی جهت آموزش آنها به عمل میآوردند، هدف اصلی والدین از این کار نیز غالباً تنها آموزش قرآنی بود.
طی قرن نوزدهم میلادی، معدودی مدارس دخترانه به سبک نوین توسط مبلغین مسیحی خارجی در کشور ما تأسیس گردید که به تعلیم فرزندان ایرانیان که جزء اقلیتهای مذهبی محسوب میشدند اشتغال داشتند.
خانواده های مسلمان ایرانی عموماً حاضر نبودند دختران خود را به مدارس مزبور بفرستند و در مواردی نیز که چنین تمایلی وجود داشت کمتر کسی شهامت انجام آن را مییافت از این رو شمار تحصیل کنندگان دختر مسلمان در این مدارس بسیار اندک بود.
«تا زمان انقلاب مشروطیت هیچ کس را یارای تأسیس مدرسه دخترانه در ایران نبود. تلاش میرزا حسن رشدیه بنیانگذار مدارس نوین در ایران برای تأسیس اولین مدرسه دخترانه در سال ۱۳۲۱ هجری قمری (سه سال قبل از اعلان مشروطیت) با شکست مواجه گردید. مدرسه «پرورش» دختران، که با هفده دانش آموز و تحت مدیریت خانم طوبی رشدیه (همسر برادر میرزا حسن) و در خانه شخصی وی دایر گردیده بود تنها چهار روز دوام آورد، ماموران دولت با خشونت مدرسه را تعطیل و تابلوی آن را پایین آوردند[۱۳۱].»
شرایط فرهنگی و اجتماعی به نوعی بود که حتی روحانیون آزادی خواه و روشنفکر نیز شرایط را برای تأسیس مدارس دخترانه مناسب نمیدیدند.
«با وجود تصریح وجوب آموزش علم برای دختران در تعالیم عالیه اسلامی، سنتهای غلط و دست و پاگیر و سایر محدودیتهای اجتماعی مانع از گسترش امر آموزش دختران میگردید[۱۳۲].»
از اواخر قرن نوزدهم میلادی توجه اصلاح طلبان ایران به وضعیت زنان ایرانی معطوف گردید. آنها در آثار قلمی خود بر آن بودند شرایط ناگوار زندگی زنان ایرانی و تضییع حقوق آنان و جهل و نادانی حاکم بر جامعه زنان را برای هموطنان توضیح داده و گامی در جهت بهبود وضع بردارند.
روزنامه قانون در شماره هفتم (بدون تاریخ) به احتمال قریب به یقین از خامه خود میرزا ملکم خان مینویسد: «نصف هر ملت مرکب است از زن، هیچ طرح ملی پیش نمیرود. مگر به معاونت زنها، زنهای ایران باید ملائکه ترویج آدمیت باشند … یک زن که آدم باشد میتواند به قدر صدر مرد عاقل از برای پیشرفت آدمیت مصدر خدمت شود.[۱۳۳]»
همین روزنامه در شماره پانزدهم (بدون تاریخ) ظاهراً از زبان یک زن ایرانی مینویسد:
«از زنهای ایرانی مایوس نباشید، ما هنوز این قدر نامرد نشدهایم که مثل شوهران و جوانان این زمان سرمایه زندگی را منحصر به مشق بی عاری قرار داده باشیم در این اتفاق آدمیت، در این اردوی نجات ایران، خوب میبینیم تکلیف ما چیست.[۱۳۴]». در شماره دهم (بدون تاریخ) مینویسد: «چون طایفه نساء در هر ملک و در همه عصر بهترین عمال ترویج حقانیت بوده مخصوصاً بر معرفت عالی حتم است که به هر وسیله شروع نیکان و پاکان این نصف محترم ملت را مربی جنس خود و محرک اشتغال غیرت عامه قرار بدهید.[۱۳۵]»
تغییرات ریشه دار که طی قرن نوزدهم در جامعه ایران صورت گرفت، عملاً پای زنان ایرانی را نیز به عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی کشانید.
شواهد تاریخی موجود حاکی از آن است که زنان ایران در جنبش تنباکو شرکت نمودهاند در حالی که زنان تهران در اعتراضات خیابانی نیز حضوری نسبتاً فعال داشتند، زنان دربار شاهی نیز با جمع آوری قلیانها، به صورت عملی همبستگی خود را با این نخستین نهضت اعتراضی همگانی جامعه ایرانی نشان دادند.
زنان در قیامی که ضدّ «امتیاز توتون و تنباکو» (سال ۱۲۶۸ ق.) به پا شد و در ویران کردن سرایی که بانک استقراضی روس برای خود میساخت. پس از نخستین مهاجرت علما به شاه عبدالعظیم، مظفر الدین شاه از خانه امیر بهادر در جنگ باز میگشت که «مردم در سر راه او انبوه شدند و زنان گرد کالسکه او را گرفته و فریاد میزدند: «ما آقایان و پیشوایان دینی را میخواهیم … عقد ما را آقایان بستهاند، خانه های ما را آقایان اجاره میدهند … ای شاه مسلمان بفرما رؤسای مسلمانان را احترام کنند … ای پادشاه اسلام اگر وقتی روس و انگلیس با تو طرف شوند، شصت کرور ملت ایران، به حکم این آقایان جهاد میکنند …» از این سخنان بسیار میگفتند امروز زنان با همه رویند و چادر، کار بسیاری کردند.[۱۳۶]»
در جریان کشاکش میان روحانیون و بازاریان و دولت استبدادی برای ایجاد عدالتخانه در ماه های پیش از اعلان مشروطیت هم شاهد حضور زنان میباشیم.
«در نهضت مشروطه ایران، زنان ایرانی نیز اشتراک داشتند عکس یک دسته شصت نفری از زنان چادر به سر ایرانی، تفنگ به دست، اکنون در اختیار ماست اینان محافظ یکی از سنگرهای تبریز بودند.
«جریده حبل المتین، مینویسد: «در یکی از زد و خوردهای بین اردوی انقلابی معروف به ستارخان با لشکریان شاه، بین کشته شدگان انقلابی، جنازه بیست زن مشروطه طلب در لباس مردانه پیدا شده است».
«در میتینگهای مربوط به مبارزه مشروطیت ایران، زنان ایرانی به تعداد زیادی شرکت داشتند. علاوه بر این، افکار آزادیخواهی و ضد استبداد عدّه زیادی از ایرانیان، مرهون تربیت مادران است.
«عده زیادی از مبارزان ایرانی، از کمکهای ذی قیمت خواهران و زنان خود برخوردار میشدند. ستّارخان قهرمان معروف تبریز، … نامههای تشکر آمیز زیادی از زنان ایرانی دریافت داشت که در آن زنان ایرانی، تشکرات صمیمانه خود را ابراز میداشتند … مثلاً خانم زیبایی که صاحب صدها پارچه آبادی بود، نامهای به ستارخان نوشته و قهرمانیهای او را ستوده و از وی تقاضا میکند که با وجود پنج زنی که دارد، مشار الیها را نیز به عقد نکاح خود در آورد.[۱۳۷]»
البته «هدف آزادیخواهان (سوسیالیست در انقلاب صدر مشروطیت) به برقراری مجلس و مشروطه ختم نمیشد، بلکه خواهان اصلاحات وسیعتر و اساسی تر اجتماعی و اقتصادی بودند. در مورد مسائل مربوط به مشروطه و امتیازات مجلس، موضع آنها تغییر ناپذیر بود، و حاضر به هیچ نوع سازش نبودند، ولی در بعضی مسائل از قبیل اصلاحات مالی، واقع بین بودند و به اصلاحات فوری که غیر ممکن بود، اصراری نداشتند و حاضر بودند که چاره موقتی بیابند. مسئله مهمی که در آن باره حاضر به سازش شدند، مربوط به مذهب بود. با علما رابطه دوستانه ولی محتاط را از دست ندادند؛ در عین حال سعی کردند که اداره مسائل حقوقی و فرهنگی را از طبقه علما بدر آورند. احتیاط آنان را در برخورد با مسائل مربوط به موقعیت زنان، میبینیم. با قبول عقاید سوسیالیستی، میبایست از آزادی زنان دفاع کنند، ولی چنان چیزی در ایران ممکن نبود، و فقط در موارد نادری از بعضی حقوق زنان دفاع میکردند. مثلاً در مورد اجازه تشکیل انجمن که زنان درخواست کرده بودند، عدّهای با آن مخالف بودند؛ ولی ایشان بر این عقیده بودند که باید آنها نیز این حق را داشته باشند. بخصوص اصرار به تعلیم و تربیت زنان داشتند و میگفتند که زنان باسواد، تحت تأثیر خرافات قرار نخواهند گرفت.[۱۳۸]»
حاج سید نصر الله تقوی نماینده تهران ضمن قرائت لایحه خود در مجلس شورای ملی از آمادگی «نسوان این ملت در ادای قروض و دفع احتیاجات دولت» سخن گفت.
در ماجرای کشاکش آزادیخواهان با محمد علی شاه بر سر امضای «متمم قانون اساسی» زنان شرکتی فعال داشتند، روزنامه انجمن تبریز در شماره ۸۷ (۱۳ ربیع الاول ۱۳۲۵) مینویسد:
«روز پنج شنبه سوم ماه انقلاب شهر [تبریز] خارج از اندازه [بود] هیجان اهالی در تزاید، از صبح زود اجتماع نموده، به قسمی که در تلگراف خانه و اطراف آن از کثرت ازدحام، تردد غیر ممکن، حتی طایفه نسوان در مساجد جمع و در مطالبه قانون اساسی به مردان مساعدت مینمودند»[۱۳۹].
در همان شماره روزنامه، تلگراف انجمن تبریز به علمای بزرگ تهران نقل گردیده که طی آن متذکر شدهاند: «… وضع انقلاب شهر از امروز قابل تحریر نمیآید، تمامی اهل شهر در هیجان، حتی طایفه نسوان با بچههای شیرخواره در مساجد جمع، اهالی بی طاقتی و بی صبری را به اعلی درجه رسانده».
روزنامه حبل المتین تهران نیز در شماره هفدهم (۱۹ ماه مه ۱۹۰۷) مینویسد: «زنها روز چهارشنبه (۲ ربیع الثانی) ازدحام غریبی کرده به بهارستان آمده و مطالبه قانون اساسی نمودند و در ازای این حرکت مردانه (محرک دارید) شنیدند.[۱۴۰]»
«زنان ایران از سنه ۱۹۰۷ به یک جنبش، بسیار ترقّی نموده بودند. اگرچه از حزب رادیکال به شمار نیامده و ترقّی آنان ذاتی و اصلی نبود، ولی با این حال از ترقی یافتگان عالم محسوب میشدند. آن اقدامات زنان، خیالات مندرسه قرنها را خراب و فاسد نمود و هیچ خللی هم به صحّت این قول وارد نمیشود که آن وقایع طبیعی و حقیقی بود. آن زنان برای زنده نگاه داشتن روح آزادی، کوششهای بسیار مینمودند، در حالتی که ایشان در تحت دو قسم فشار و مظالم بودند: یکی پلتیکی و دیگری تمدنی و معاشرتی؛ و در اتخاذ طرق حکومت مشروطه و آموختن قوانین پلتیکی و معاشرتی و اخلاقی و تجارتی، از اهالی مغرب زمین بیشتر از مردها مایل به حرکات خوشنمایی ملیّانه بودند … زنان ایران نمونه مشعشعی از لیاقت و دلهای پاکیزه خود، در قبول خیالات جدیده، اظهار نموده و با تهوّر و مجاهدت به تمکین خیالات خویش مشغول گشتند.[۱۴۱]»
واقعه شگفت انگیز زیر نیز مربوط به قیام میرزا کوچک خان جنگلی میشود:
میرزا و همراهانش (در حدود ۳۴ تن)، پس از جدایی از دکتر حشمت، قصد دارند از تنکابن به فومن باز گردند. در راه به خانمی پنجاه ساله، بلند قامت و چهار شانه و موقّر که لباس بلند گالشی در برداشت و از زنان محترم محلّ بود، بر میخورند که به آنان بسیار محبت میکند و گروه خسته و گرسنه را به خانه خود میبرد و دو سه روز نگاه میدارد و آنگاه پس از آنکه از بی خطر بودن راه ها اطمینان یافت، گروه میرزا را به راهنمایی یک بلد، از طریق کوههای رانکوه روانه، لاهیجان میکند. این زن، خاله شیخ حسن فداکار رانکوهی از عمّال جنگل است. به قول راوی، دسته هنوز یک کیلومتر دور نشده بود که زن با کودک ۱۴ یا ۱۵ ساله خود، دوان دوان به ایشان رسید و کودک را به دست بلد سپرد تا همراه جمع باشد و گفت نیتش اینست که اگر بلد «قصد فرار کند، برای خاطر پسرم نتواند.[۱۴۲]»
«در دو قرن اخیر بسیاری از مردان و جوانان ایران به اروپا سفر کردند، ماندند و دیدند و برگردیدند بی آنکه تأثیری در وجود آنها کرده باشد یا آنکه ارمغانی که در سعادت آتیه وطن مدخلیت داشته باشد، به وطن خود برده باشند. بلی اغلب آنها بردند آنچه برای اروپائیان نیز سعادت شمرده نمیشد چه رسد که برای تقلید کنندگان آنها سعادتی شمرده شود و نبردند آنچه را که میتوانست برای ما، روح حیات بوده باشد و دنیای خراب ما را هم به رنگ دنیای آزاد بسازد و اگر به جای یک قسمت از آن مردان، زنان ترقی خواه مسافرت کرده اوضاع تازه، زندگانی خانه و شوهر داری، اولاد پرورانی و هر چه در حسن جریان امور خانوادگی مدخلیت بزرگ دارد، دیده و فرا گرفته و برگردیده بودند، البته ما هم از قافله پیشقدمان عقب نمیماندیم. و بیشتر چیزی که خار این راه بود، مسئله حجاب زنان و ملاحظه عادات مذهبی بود، در صورتی که اگر به نقطه منظور شارع مقدس پی ببریم و به متن اسلام بنگریم، خواهیم دید که حکم حجاب به صورتی نیست که بتواند مانع ترقی و تربیت زنان بوده باشد و از آنچه از عزت اسلام و مسلمانی محل توجه بوده، اهمیتش هزار مرتبه افزون تر از پیرایهای افزوده شده یا فروع زاید بر اصل است، ولکن نه عنصر صالح ملت ما را این حسّ بود و نه سران و سروران قوم علی الخصوص قائدین روحانی که نفوذ تام در افکار قوم داشتند، توانستند از دائره اوهام قدم بیرون نهاده و از ملامت جهّال قوم اندیشه نکنند و خیر و صلاح حقیقی ملت را که باز نماندن از قافله ترقی بود خاطر نشان او نموده، راه عزت حقیقی را که بی احتیاجی و تعالی عالم اسلامیّت بود، پیش پای ملت بگذارند و رعایت مقتضای دقت را بر هر ملاحظه مقدم بدارند، ولکن نکردند و ندانستند که در این تکاهل و تسامح و همراهی با افکار جهال، آنچه از دست ملت میرود، و آنچه از عالم اسلامیّت میکاهد، هزار مرتبه مهم تر است تا آنچه موقتاً محفوظ میماند، افسوس!! .[۱۴۳]»
انتشار مطبوعات آزاد بعد از اعلان مشروطیت، شرایطی را فراهم آورد تا زنان ایرانی نیز برای نخستین بار بتوانند نظرهای خود را برای هموطنان بیان نمایند.
در روزنامههای این عصر نوشته های زیادی از بانوان ایرانی دیده میشود که مطالعه و بررسی دقیق آنها پرتو روشنی بر تیرگی و تاریکی جهان ذهنی ناشناخته لااقل بخشی از زنان مردم شهرنشین ایران عصر مزبور میافکند.
در این نوشته ها با افکار و اندیشه ها و احساساتی روبرو هستیم که در سالهای آغازین قرن بیستم در اذهان گروههایی از مردم ایران راه یافته و جامعه را متحول کرده بود.
نوشتهی زیر که تحت عنوان «مقاله یکی از مخدرات وطن دوست» به امضای «یکی از نسوان جان نثار وطن» در شماره های ۸ و ۷ روزنامه صور اسرافیل (۲۱ جمادی الآخر ۱۳۲۵) به چاپ رسیده است، تصویری از افکار و احساسات یاد شده را به دست میدهد: «از زمانی که اهل ایران از خواب غفلت بیدار و از مستی هشیار و از کردهها پشیمان و از حرکات خود منزجر و از افعال خود منفعل، پنبه جهالت از گوش برگرفته، دیده حسرت گشوده بر همسایگان خود نگرانند و دست تاسف به دندان گزیده بر بیچارگی خود گریانند و پیش خود میگویند بعد از تمام این بدبختیها خوبست بحمدالله باز بیدار شویم و در تمام جریدهها خوانده میشود که (کسی که از خواب چندین هزار ساله بیدار شده دوباره ممکن نیست به خواب رود) …[۱۴۴] .»
افسوس میخورم که چرا مرد نیستم تا «گویم آن چیزها که میدانم، بکنم آنچه را که میخواهم و تا آخرین قطره خون خود را در راه وطن ریزم».
در شماره ۷۰ روزنامه «ندای وطن» مورخ ۲۳ شعبان ۱۳۲۵ برابر ۲ اکتبر ۱۹۰۷ نامه مفصلی به امضای زنی که خود را نماینده «اتحادیه غیبی نسوان» معرفی نموده به چاپ رسیده است. نویسنده در مقدمه خطاب به مدیر روزنامه خاطر نشان ساخته که چنانچه «از درج آن مضایقه کنند عرض خواهیم کرد که معلوم میشود جراید آزاد نیست.[۱۴۵]»
بانوی مزبور، مشروطه خواهان و به خصوص وکلای مجلس را به شدت مورد انتقاد قرار داده و از اینکه چهارده ماه پس از اعلان مشروطیت بهبودی مشهود نگردید شکوه مینماید. وی توصیف نسبتاً دقیقی از جامعه ایران که نظام سیاسی دیرین آن دستخوش فروپاشی گردیده و نظام جدید هنوز به طور کامل استقرار نیافته به دست میدهد:
«مدت چهارده ماه است که اوضاع مشروطه بر پا شده، شب و روز عمر شریف خودمان را صرف خواندن روزنامه [میکنیم] که بفهمیم مجلس دار الشورای ملی چه گفت و چه کرد، تمام را میخوانم … داد از این وضع و از این روزگار که یک مشت خلق پوسیده و تمام شده ایران خراب چه چیزها میبینند و چه عالمی سیر میکنند. خوب آقایان محترم پس میخواستید در این مدت یکی دو تا کار کوچک را اقلاً تمام کرده و در مقام اجرا بگذارید … چرا راه شش ماه را ششصد سال طی میکنید؟ چرا قانون به دست ما نمیدهید که هر کس هر جا هست تکلیف خود را بداند؟ آیا ما مردم بیچاره چه کرده بودیم که به این عذاب گرفتار شویم؟ یعنی رفتید سُرمهاش کنید کورش کردید. دیگر از شاه کسی وحشتی ندارد، از مجلس هم تا قانون نیست احتیاطی نمیکنند پس همین میشود نتیجه که میبینی.[۱۴۶]»
از خلال نوشته مزبور، اعتراض نویسنده به قضاوت جامعه مردان نسبت به زنان ایرانی که «به قول آقایان ناقص عقل و در ردیف بشر محسوب [نمیشوند]» آشکارا هویداست. «کوتاهی مردان را در امر تعلیم دختران نیز مورد نکوهش قرار داده میگوید: «از مرحمت پدرانمان هم که فضل و کمالی نداریم.[۱۴۷]»
تأثیر اندیشه های مربوط به حقوق طبیعی و اجتماعی و تساوی حقوق انسانها «تفکر نویسنده نامه مشهود است. او از جمله میگوید: «امروز بر احدی پوشیده نیست که هر بیوه زنی به این مجلس دار الشورای ملی حق دارد و ما امروز خودمان را میخواهیم.[۱۴۸]»
در جای دیگری خاطر نشان میسازد که: «شاه یک مغز دارد و بنده هم که نماینده اتحادیه نسوان هستم یکی، تنها او شاه است و من گدا.[۱۴۹]». نکتهای که در این نامه بیش از هر چیز جالب توجه مینماید پیشنهاد نویسنده نامه در مورد استعفای وکلا و سپردن کار مملکت برای مدت چهل روز به دست زنهاست، همراه با شرحی از مشروطه خواهان تندرو تلقی نمود: «… خلاصه وکلا انتخاب میکنیم، وزرا انتخاب میکنیم … باری قانون صحیح میکنیم، نظمیه را صحیح میکنیم، حکام تعیین میکنیم، دستور العمل ولایات را میفرستیم، ریشه ظلم و استبداد را از بیخ میکنیم، انبارهای جو و گندم متمولین را میشکنیم، کمپانی برای نان قرار میدهیم، خزانههای وزرا را که از خون خلق جمع و در سردابها گرد کردهاند بیرون میآوریم، بانک ملی بر پا میکنیم، عثمانی را عقب مینشانیم، اسرای قوچان را عودت به خانه های خود میدهیم، قنوات شهری را صحیح میکنیم، آب سالم به مردم میخورانیم، کوچه و خیابان را تنظیف میکنیم.[۱۵۰] »
قریب دو هفته پس از انتشار مطلب فوق، در شماره ۸۰ همان روزنامه (مورخ ۶ رمضان ۱۳۲۵، ۱۴ اکتبر ۱۹۰۷) «مکتوب یکی از مخدرات» به چاپ رسیده است عنوان نوشته: «در جواب اتحادیه غیبی نسوان» است و نویسنده آن را با نام «زرین» امضا نموده است.
این نویسنده بعد از اشاره به انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) که پس از فراز و نشیبهای فراوان سرانجام پس از گذشت هشتاد سال (۱۸۷۱) منتهی به استقرا رنهایی نظام جمهوری (جمهوری سوم) گردیده، میپرسد: «… دوره استبداد آنها بسی سبک تر از دوره استبداد حالیه ایران بود، و با داشتن علم بعد از چندین سال زحمات و خونریزیها و چندین مرتبه آن مملکت جمهوری شد و دوباره به هم خورد. الان تقریباً مدت چهل سال است که جمهوریت آن مملکت مستحکم شده است، چطور میتوان تصور کرد که مملکت ایران با عدم علم و وجود استبداد در عرض چهارده ماه میتوانند مملکت به این هرج و مرج را که نظیر آن در هیچ نقطه از نقاط عالم نمیتوان یافت منظم و رفع جور و ستم کنند.[۱۵۱]»
به عقیده نویسنده چگونه زنان میتوانند «طرق و شوارع را امن» کنند و «ریشه استبداد را» بَر میکنند؟ او با نوعی واقع بینی میگوید: «ما نباید این ادعا را بکنیم [که] به چهار نفر زن از قبیل خودمان، کار مملکت خراب ایران اصلاح خواهد شد.[۱۵۲]». پیشنهاد عملی او تلاش برای آزادی زنهاست: «اگر خیلی حق گویی میکنیم خود را از چنگال ظلم خلاص کنیم کافی است.[۱۵۳]»
پس از تشکیل انجمنها در سرتاسر ایران، زنان هم اقدام به تشکیل انجمن نمودند گروهی از نمایندگان مجلس شورای ملی سخت مخالف بودند که زنان به اظهار نظر بپردازند در حالی که بعضی نمایندگان معتقد بودند مانعی ندارد که گروهی از بانوان دور هم جمع شده و از یکدیگر کسب اخلاق حسنه نمایند.