عدم موازنه در دخل و خرج باعث بروز بسیاری مشکلات می شود. و این بیانگر این موضوع است که بعضی ها مثلاً با حقوق کارمندی پز مهندسی یا دکتری می دهند و برای جلب توجه دیگران با خودنمایی بیش از توان مالی خرج می کنند و نتیجه اش پیدایش بحران در معیشت خانواده است و سُست شدن پایه های نهاد خانواده ، گاهی در اثر همین مسائل مادی و اقتصادی است و آغاز آن هم چه بسا از امور جزئی و بی اهمیت است که سر از بحران در می آورد. استاد سخن سعدی می گوید: وقتی درآمد کم داری خرج کمتر کن. امّا امروزه می توان به جای کاستن از خرج الگوی آن را تغییر داد تا امکان افزایش دخل به وجود آید. گرچه در صورتی که فشار تورم و رکود اقتصادی به حدی باشد که امکان تغییر الگوی خرج به شدت محدود شود. نمی توان به سمت مخارجی رفت که پتانسیل افزایش دخل در آینده را بالا می برد. امّا برای تأمین نیازها و خواسته ها باید جیب همواره پرپول باشد و برای این کار دو راه وجود دارد. افزایش دخل یا کاهش خرج. در واقع کاهش خرج راه حل بلندمدت و پایداری نیست. بلکه افزایش دخل روشی مطمئن و بادوام تر است و کسانی که به روش دوم گرایش داشته باشند. در موقعیت اقتصادی بسیار بهتری قرار می گیرند. بطوریکه استاد سخن می فرماید:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به دخل و خرج خود هر دم نظر کن اگر دخلت کم است آهسته تر کن
هیچ دانی که چیست دخل حرام یا کدامست خرج نا فرجام
کلیات،۸۴۸
۴-۵-۷ خراج و مالیات:
خراج در واقع مالیاتی است که از سوی حاکم و یا دولت بر زمین های خراجی مقرر بوده و از منابع بیت المال محسوب می گردد. مالیات نیز یک نوع هزینه اجتماعی است که آحاد یک ملت در راستای بهره وری از امکانات و منابع کشور و مؤظفند آن را پرداخت نمایند تا توانایی های جایگزینی این امکانات و منابع فراهم شود. در گذشته به دلیل محدودیت منابع درآمد، روابط اقتصادی جامعه پیچیدگی چندانی نداشت و از تنوع امروزی برخوردار نبوده است. نیاز زندگی مردم، بیشتر از راه فرآورده های کشاورزی و دامداری تأمین می شد. کمبود منابع مالی و بی توجهی برخی از فرمانروایان خدمات رفاهی را با مشکل روبرو می ساخت. روی آوردن مردم به امور وقف و خیرات و احداث بناهای عمومی و عام المنفعه، گذشته از فواید فردی آن به گونه ای برای پر کردن خلاء کم کاری دولت و برآوردن نیازهای عمومی مردم بوده است. بنابراین گسیختگی میان دولت و ملت در همه جا به چشم می خورد و آن چه که مردم را به دولت پیوند می داد گرفتن باج، خراج و مالیات سرانه، عشریه و امثال آن بود.
سعدی مهمترین پایه ی معیشت لشکریان و اساس هزینه های جاری مملکت را خراج رعیت می داند و می گوید پادشاهی که از دست رنج رعیت، مملکت داری کند. روانیست که آنان را بیازارد.
گر از خراج رعیت نباشدت باری تو برگ حاشیت و لشکر از کجا آری؟
پس آن که مملکت از دست رنج او داری روامدار که بر خویشتن بیازاری
کلیات،۸۳۷
سعدی برای گرفتن مالیات و مصرف آن دستورالعملی صادر کرده است و می گوید:
نه از بهر آن می ستانم خراج که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
کلیات،۲۲۱
پس باج و خراج تنها برای آن نیست که با گرفتن آن فرمانروا و شخص حاکم به خود بپردازند و با آن خراج تن خود را با لباس های فاخر بیارایند و او رنگ و دیهیم خود را به گوهرهای گوناگون زیور دهند. گنج، گنجینه و سرمایه های عمومی تنها از آن فرمانروا و شخص حاکم نیست. بلکه بیت المال برای آراستن سپاهیان و برگ و ساز و لشکر و آسایش ملت است.
خزائن پر از بهر لشکر بود نه از بهر آیین و زیور بود
کلیات،۲۲۱
از دیدگاه سعدی حاکم باید به وسیله خراج و مالیات «پاس رعیت» نگاه دارد. که در این صورت خراج که «مزد چوپانی» اوست بر او حلال باد. امّا اگر «راعی خلق» نباشد حرامش باد. زیر هر چه که بخورد جزیت مسلمانی خواهد بود. در زمان سعدی چون مبلغ خراج بسیار سنگین بود کسی به طبع نفس آن را نمی پرداخت. بلکه به اجبار و به بهانه ی مزد سرهنگی، خراج می ستاندند.
خراج اگر نگزارد کسی به طیبت نفس به قهر از او بستانند و مزد سرهنگی
کلیات،۱۹۲
پادشاهی هم که تنها مقصودش از سلطنت، افزون طلبی بود مقادیر خراج را بر طبقه ی محروم به خصوص دهقانان می افزود و همین امر سبب گریز و در به دری این قشر محروم و نیز بداقبالی و تسلط دشمنان بر آن مملکت می گردید.
دگر خواست که افزون کند تخت و تاج بیفزود بر مرد دهقان خراج
طمع کرد در مال بازارگان بلا ریخت بر جان بیچارگان
به امید بیش نداد و نخورد خردمند داند که نا خوب کرد
که تا جمع کرد آن زر از گُر بزی پراکنده شد لشکر از عاجزی
شنیدند بازارگانان خبر که ظلمست در بوم آن بی هنر
بریدند از آنجا خرید و فروخت زراعت نیامد رعیت بسوخت
وفا در که جوید چو پیمان گسیخت خراج از که خواهد چو دهقان گریخت
کلیات،۲۳۱
به عقیده سعدی، سلطانی که به قهر و اجبار از محرومین و روستائیان خراج بستاند. در تخت و تاج وی دولت و اقبالی نخواهد ماند. زیرا درویشی که نه زمین دارد و نه باغ، چگونه باید خراج بپردازد. بنابراین مردم تنها راه نپرداختن خراج را تخریب اموال خود می دانستند. زیرا خراج بر اموال تخریب شده تعلق نمی گرفت.
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز تا پادشه خراج نخواهد خراب را
کلیات،۴۱۴
از نظر سعدی خراج به قدری مهم است که وقتی او در تبریز به ملاقات آبا قآن پادشاه مغول می رود. آن پادشاه از او می خواهد که او را موعظه ای بکند. سعدی چند جمله ای بر سبیل موعظه گفته و در پایان دو بیت شعر برای او می خواند که از اهمیت به سزایی برخوردار است.
شهی که پاس رعیت نگاه می دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
و گر نه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می خورد او جزیت مسلمانی است
کلیات،۸۱۵
بر اساس نظر عبدالکریم سروش در مراسم سخنرانی سعدی شناسی در استکهلم پایتخت سوئد در این شعر سعدی، چند مفهوم نشسته است. یکی مفهوم شاه و سلطنت است. «شهی که پاس رعیت نگاه دارد» دومین مفهوم پاس نگاه داشتن است، حرمت نهادن است و کسب رضایت کردن است و سومین مفهوم رعیت است در مقابل شاه، در بیت دوّم سخن از حلال و حرام می رود و مفهوم خراج یعنی مالیاتی که سلطان می گیرد و حلال بودن و یا حرام بودن او را تشریح می کند و سلطان را به منزله چوپان می داند که این چوپان مزد چوپانی خود را می گیرد.
در بیت دوّم دو مفهوم وجود دارد. یکی مفهوم جزیه است و یکی مفهوم مسلمانی است. مفهوم جزیه طبق آن مسلمانان مالیاتی را به حکومت می پردازند و کسانی که غیرمسلمان هستند و جز اقلیت های رسمی دینی به شمار می روند. زکات نمی دهند امّا مالیات دیگر می دهند که نام آن مالیات جزیه است و از مسلمانان جزیه گرفتن امری ناشناخته است. لذا سعدی در این بیت چنین مفهوم متناقضی را بکار برده است. برای اینکه آن حرمت را به نحو برجسته ای نشان بدهد. او در این دو بیت نه کلمه حق را بکار برده و نه کلمه تکلیف را. بلکه یک کلمه ای به نام پاس رعیت یعنی حرمت نهادن به رعیت را بکار برده است ودر قالب پند و اندرز موارد را به پادشاه مغول گوشزد کرده است.
۴-۵- ۸ فقر و ثروت:
فقر یعنی ناتوانی انسان در تأمین حد کافی نیازمندی های بنیادی خود به منظور رسیدن به یک زندگی آبرومند و شایسته و به عنوان شرط لازم در رسیدن به سوی کمال است و مفهوم مخالف ثروت است. فقیر کسی است که ثروتی از آن خود ندارد و نیازمند پول می باشد.
ثروت یعنی جمع کردن مال و اموال و ثروتمند کسی است که اندیشه غنی دارد و خود را فقیر و نیازمند پول نمی بیند و به پول احساس نیاز نمی کند. لذا در بینش اخلاقی اسلام، فقر و ثروت می تواند عامل سقوط یا صعود انسان شود. مال و ثروتی که آدمی را از انسانیت، معنویت و خدا دور سازد. نه تنها مفید و مؤثر نیست بلکه زیان آور و خطر آفرین است. در مقابل اگر فقر موجب دوری انسان از شیطان صفتی، فتنه انگیزی، ظلم پروری و تبهکاری، غفلت و خوش گذرانی شود. نه تنها مورد نکوهش نیست بلکه شایسته ستایش است. مال و ثروت حلال باعث زندگی راحت، آرامش روانی، وسیله آزمایش الهی، مایه برکت و پوشاننده عیب ها است و پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر نان نباشد قادر بر انجام روزه و خواندن نماز و ادای واجبات الهی نخواهیم بود.
میهن باستانی ما از محصولات طبیعی و صنعتی غنی و سرشار برخوردار بوده است. امّا بنا بر موجودیت نظام های ظالمانه و غیرعادلانه در این سرزمین حاصل خیز، نعمات مادی به آنانی که خود آفریدگان ثروت بودند، ارزانی نمی گردید. در چهارچوب همین عوامل بازدارنده اقتصادی و ساختارهای سیاسی متناسب به آن بوده که جامعه به صورت کلی به دو بخش «فقیر، بینوا و مستمند» و « غنی، دارا و ثروتمند» تقسیم گردیده است. در رابطه با فقر و ثروت مباحث فراوانی در ادبیات کلاسیک وجود دارد. این که فقر یا ثروت کدام یک برتری دارد، برخی ها ثروت را بر فقر ترجیح داده و برخی فقر را بهتر دانسته اند. سعدی از شاعرانی است که در آثار خود بیش از دیگران مباحث و حکایات فراوانی برای این دو مقوله تحت عنوان درویش و توانگر آورده است که اهم این موارد بدین شرح می باشد.
«حکما گفته اند توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال»
کلیات،۴۳
«توانگری نه به مال است پیش اهل کمال که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال»
کلیات،۷۳۰
شیخ سعدی، فرا خور قلم و توانایی خویش در آثار منثور و منظومی که به یادگار گذاشته است به بررسی توانایی و توانگری پرداخته است و می گوید:
«حکما گفته اند توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت»
کلیات،۱۷۷
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را
کلیات،۳۳۳
قناعت کن ای نفس بر اندکی که سلطان و درویش بینی یکی
کلیات،۳۳۴
در گلستان با حکایت ملک زاده ای مواجه می شویم که میراث بی شماری از پدر برایش باقی مانده و او سعی در خرج کردن و بخشش آن دارد. مردی او را مذمت کرده که این کار موجب تنگدستی تو خواهد شد. اما ملک زاده بخشش را جزء لازم و ضروری توانگری دانسته و این گونه پاسخ می دهد: