تمثل ملائکه و رؤیت معانی اعلی و حقیقت مجردات در عالم شهادت امکان ندارد، مگر به دو صورت، یا آن حقایق عالیه و ملکوتیه تنزل یابند و یا آنکه نفس آنچنان قوت و قدرتی بیابد که حجب و ظلمات را منکسر کرده، لطافت و لیاقت وجودیش درک آن معانی را برایش میسر سازد. که البته هر کدام از این دو دارای محدودیت هایی هستند. امام خمینی ضمن اثبات این امر، در بیان کیفیت تنزّل ملائکه اللَّه بر ولى امر اینگونه می فرمایند:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بدان که روح اعظم، در مرتبه اول از ملائکه اللَّه واقع است و اشرف و اعظم از همه است، و ملائکه اللَّه مجرّده قطّانِ[۴۷۸] عالم جبروت از مقام خود تجافى نکنند، و از براى آنها نزول و صعود به آن معنى که از براى اجسام است مستحیل است؛ زیرا که مجرّدْ از لوازم اجسام مبرّى است و منزه است. پس تنزّل آنها، چه در مرتبه قلب یا صدر یا حسّ مشترکِ ولىّ، و چه در بقاع ارض و کعبه و حول قبر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله، و چه در بیت المعمور باشد، به طریق تمثّل ملکوتى یا ملکى است؛ چنانچه خداى تعالى در باب تنزّل «روح الامین» بر حضرت مریم علیها السلام فرماید: «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً»[۴۷۹] چنانچه براى اولیاء و کمّل نیز تمثّل ملکوتى و تروّح جبروتى ممکن است.
پس، ملائکه اللَّه را قوّه و قدرت دخول در ملک و ملکوت است به طور تمثّل؛ و کمّل اولیاء را قدرت بر دخول در ملکوت و جبروت است به طور تروّج و رجوع از ظاهر به باطن. و تصدیق این معنى سهل است براى کسى که حقایق مجرّدات را، چه مجرد ملکوتى یا جبروتى و چه نفوس ناطقه که نیز از مجرّدات جبروتیّه یا ملکوتیّه هستند، فهمیده باشد و مراحل وجود و مظاهر آنها و نسبت ظاهر به باطن و باطن به ظاهر را تصوّر نموده باشد.
و باید دانست که تمثّل «جبروتیّین» و «ملکوتیّین» در قلب و صدر و حسّ بشر ممکن نیست مگر پس از خروج او از جلباب بشریّت و تناسب او با آن عوالم؛ و الّا مادامى که نفس مشتغل به تدبیرات ملکیّه است و از آن عوالم غافل است، ممکن نیست این مشاهدات یا تمثّلات براى او دست دهد. بلى، گاهى شود که به اشاره یکى از اولیاءْ نفس را از این عالم انصرافى حاصل شود و به قدر لیاقت از عوالم غیب ادراکى معنوى یا صورى نماید.
و گاه شود که به واسطه بعضى امور هائله، مثلًا، از براى نفس انصرافى از طبیعت حاصل و نمونهاى از عالم غیب ادراک کند و اینها نیز از انصراف نفوس است از مُلک، و توجّه ملکوتى است. و گاه شود که نفوس اولیاء کمّل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهده روح اعظم یا سایر ملائکه اللَّه به واسطه قوّت نفس، به خود آیند و حفظ حضرات غیب و شهادت کنند؛ و در این صورت، در تمام نشئات در آنِ واحد حقایق جبروتیّین را مشاهده کنند. و گاه شود که به قدرتِ خودِ ولىِّ کامل تنزّل ملائکه حاصل شود.[۴۸۰]
باید دانست که تمثل ملکى ملائکه در عرض موجودات ملکیه نیست که هر سلیم الحسّ آن را ببیند، بلکه باز وجهه ملکوتى آنها غالب و جهات ملکیه مغلوب است، و لهذا آنها را پس از تمثلات ملکیه نیز مردم با چشم ملکى نمىدیدند، بلکه با تأیید حق و اشاره حضرت خاتم الانبیا، صلّى اللّه علیه و آله، بعضى از اصحاب جبرئیل را که به صورت دحیه کلبى بود مىدیدند.[۴۸۱]
جناب صدرالحکما به خصوص این مسأله اشاره ای نفرمودند، لیکن تمثل را امری عقلی و ممکن و البته در ارتباط با بر پایی صحنه قیامت امری ضروری می دانند. ایشان در بیان این مسأله که تمثل امری عقلی است، استدلالات فراوانی می آورند. با این وجود غایت براهین ایشان، در اثبات تجرد نفس، عقل بسیط است.[۴۸۲]
۴-۲-۱-۳ اعوان ملک الموت
عرض شد که آنچه در سلسله نزولی عوالم در جریان است، همانا تجلی اسماءالله در مراتب وجود است، و البته بر امر قبض ارواح نیز این مسأله حاکم می باشد. بدین جهت قابض حقیقی، ذاتِ قادرِ مطلقِ احدیت است و حقیقت عزرائیلیه، تجلی اعظم این اسم و تمامی قبض ها و از قوه به فعل رسیدن ها، تحت تدبیر ایشان است.
این تجلیات، منحصر در عالم عقل کلی و عالم امر نمی شود، بلکه هر چه مراتب عوالم، در قوس نزول، تنزل وجودی می یابند، به همان نسبت، تجلیات اسماء الله در آنها تکثر یافته و از شدت و نورانیت و لطافت وجودی آن کاسته می شود.
این امر در ارتباط با اسم «الممیت» و «القابض» خداوند نیز جاری است. حضرت عزرائیل تجلی اعظم این اسماء، خود، دارای تجلیات ادنایی است که مجرای تحقق امر خداوند در مراتب پایین تر عالم اند. این دسته از وجودات، مظاهر جزئیه این اسم اند و در اصطلاح به ایشان اعوان ملک الموت اطلاق می شود.
اعوان ملک الموت ملائکه ای هستند که تحت امر حضرت عزرائیل، اشتغال به قبض ارواح دارند. «در حقیقت اراده ازلی حضرت حق در ملک الموت ظهور پیدا می کند و از او به یکایک ملائکه قبض روح ظاهر می گردد، پس این ظهورات در در طول هم قرار دارند نه آنکه در عرض هم مجتمع گردند».[۴۸۳]
جناب صدرالمتألهین با اثبات این مطلب که عالم دارای مراتب و درجاتی با شدت و ضعف است. در ارتباط با قبض نفوس و رساندن نفوس مختلف از قوه به فعلیت از همین طریق وارد شده و می فرمایند که آنجه در نظام عالم در جریان است، همان جاری و ساری شدن اوامر و اراده رب العالمین است و البته امر قبض ارواح نیز، خارج از قدرت لایزال الهی نیست و هیچ قبضی و حرکتی بدون امر پروردگار صورت نمی پذیرد.
به عقیده جناب صدرا، حضرت حق هر یک از امور عالم را به یکی از فرشتگان مقرب داده است و وظیفه قبض ارواح را به ملک الموت داده، و حضرت ملک الموت از طریق ملائکه موکله، به امر قبض ارواح مشغول است. و البته به همین جهت است که در قرآن کریم گاهی امر قبض ارواح به خداوند و گاهی به ملک الموت و گاه هم به ملائکه موکله نسبت داده شده است.[۴۸۴]
همانطور که در گذشته ذکر نمودیم، حضرت امام (ره) در ارتباط با این مطلب هم عقیده جناب صدرالمتألهین هستند و اینگونه می فرمایند که آنچه در نظام طولی عوالم در جریان است یک امر جبری و حتمی است، و ناگزیر حضرت ملک الموت برای قبض روح وجودات عوالم ادنی می بایست از طریق اعوان و انصار و ملائکه موکله، این امور را انجام دهد.[۴۸۵]
ایشان ضمن اشاره به این مطلب که جسم مادی انسان در سیر استکمالی نفس به تدریج مستهلک می شود و نفس، رو به عالم ملکوت می نماید، می فرمایند: الآن عوامل و قواى عزرائیلیه و ملائکههاى عامله اداره عزرائیلیه تمام قوا و جسم و حیات طبیعى را به عالم و حیات برزخى سیر داده و فعلًا ما را از عالم طبیعت نزع مىکنند و این امر در لحظه جاری و ساری است. یعنی هر تبدیل قوه به فعلی تحت امر عمال عزرائیلیه اجرا می شود.[۴۸۶]
قرآن کریم قبض ارواح توسط ملائکه موکله را با بیان آیاتی توضیح می دهد.[۴۸۷] از جمله در آیه ۶۱ سوره مبارکه انعام اینگونه می فرماید: «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُون»[۴۸۸] ظاهرا مراد از تفریط سهلانگارى در به کار بستن امر خدا و مسامحه در قبض ارواح است، زیرا که خداى سبحان از طرفى ملائکه خود را چنین توصیف کرده است که: «یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»[۴۸۹] و از طرفى دیگر فرموده: هر امتى گروگان اجل خویش است، وقتى اجلشان فرا رسد، حتى براى یک ساعت نمىتوانند آن را پس و پیش یا زیاد و کم کنند.
از این دو بیان استفاده مىشود که ملائکه مامور قبض ارواح نیز از حدود ماموریت خود تجاوز نکرده و در انجام آن کوتاهى نمىکنند، وقتى بر آنان معلوم شد که فلان شخص بایستى در فلان ساعت و در تحت فلان شرایط قبض روح شود، حتى یک لحظه او را مهلت نمىدهند، و این معنایى است که از آیه استفاده مىشود. به هر حال باید دانست که این رسل همان کارکنان و اعوان ملک الموت هستند.[۴۹۰]
۴-۲-۱-۴ عالین
در اینجا به روایتی اشاره می کنیم که علاوه بر تأیید گفتارمان مبنی بر تحت امر پروردگار بودن ملک الموت و ملائکه موکلین، فتح بابی باشد برای ذکر گروه دیگری از قابضین ارواح. در کتاب شریف التوحید شیخ صدوق (رضی الله عنه) در باب سی و ششم، روایتی مفصل نقل شده است[۴۹۱] به این مضمون:
مردی به محضر حضرت امیرالمؤمنین (علیه و علی آبائه السلام) آمد و شبهات خویش را در کتاب خدا، به ایشان عرضه کرد. حضرت یکایک شبهاتش را پاسخ فرمودند، اما آنچه که در این روایت مفصل مقصود ما را برآورده می کند، ادعای تناقض و تنافی در آیات قبض روح است. حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:
آنچه بیان کردى از آیات قبض روح، پس بدان که خداوند تبارک و تعالى تدبیر امور خود را به هر کیفیّتى که بخواهد میکند، و از مخلوقات خود هر کدام را که بخواهد به هر کارى که بخواهد مىگمارد. امّا ملک الموت، خداوند او را بر قبض روح بندگان خاصّ خود که اراده کرده است گماشته تا بالمباشره ارواح آنان را قبض کند. و دستهاى از فرشتگان خاصّ خود را براى قبض روح افرادى از بندگان خود که اراده فرموده است قرار داده است.
فرشتگانى را که خداوند عزّ و جلّ نام آنان را برده، آنان را مأمور افراد معیّن و مشخّصى از مخلوقات خود فرموده است. خداوند تبارک و تعالى تدبیر امور را به هر کیفیّتى که اراده کند و مشیّتش تعلّق گیرد مىنماید.
ایشان پس از بیاناتی فرمودند: و براى تو اى مرد همین قدر کافى است که بدانى: ذات مقدّس حضرت پروردگار زنده کننده و میراننده است، و اوست که قبض ارواح مىکند بر دست هر کدام از بندگان و مخلوقات خود که بخواهد، خواه آنها از طائفۀ فرشتگان باشند یا از غیر فرشتگان.
در اینجا همان طور که ملاحظه مىشود أمیر المؤمنین علیه السّلام یک جمله را اضافه فرمودهاند و آن لفظ «غَیْرِهِمْ» است؛ یعنى بدست غیر ملائکه نیز قبض روح میکند.
باید دید این جمله چه معنائى دارد؟ از این جمله نمىتوان عبور کرد و آن را نادیده گرفت. این جمله را ولىّ خدا فرموده، او خبر داده است که قبض روح بدون تصدّى و مباشرت فرشتگان نیز صورت مىگیرد.
این جمله دو احتمال دارد:
احتمال اوّل آنکه لفظ غَیْرِهِمْ عطف بر ملائکه باشد، و ظاهر کلام نیز این را اقتضا میکند. یعنى خداوند قبض روح را بدست بعضى از مخلوقات خود که از صنف ملائکه نیستند نیز میکند. آن مخلوقات موجوداتى هستند از ملائکه بالاتر حتّى از حضرت ملک الموت برتر و شریفتر و گرامىتر؛ و آنها را در کلام قرآن عالین گویند.
وقتىکه خداوند تبارک و تعالى انسان را آفرید به شیطان امر کرد به او سجده کند، شیطان سجده نکرد و خداوند او را مورد مؤاخذه قرار داده، فرمود: «قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالین»[۴۹۲] چرا سجده نکردى؟ آیا تکبّر ورزیدى یا از عالین بودى؟ و چون امر به سجده بجمیع ملائکه تعلّق گرفت معلوم مىشود که عالین از ملائکه نبودند که مأمور به سجده نشدند، بلکه همان طور که از اسمشان پیداست موجوداتى بودند عالى رتبه و رفیع القدر و المنزله.
آنها چه کسانى هستند که بواسطۀ علوّ قدر و ارتفاع مقام، مأمور به سجدۀ به آدم نشدند؟ طبق آیات قرآن آنان از مُخلَصین هستند که شیطان را به ساحت قدس آنها دسترس نیست.
عالین عبارتند از ارواح طیّبین و طاهرین از انبیاء و اولیاء و ائمّۀ طاهرین که در مقام امن و امان الهى وارد شده، «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر»[۴۹۳] قرار گرفته و به درجات اخلاص و قرب الهى فائز گشتهاند.
آنها افرادى هستند که در سیر تکاملى خود بسوى ذات مقدّس پروردگار به اسماء کلّیّۀ الهیّه رسیده و به صفات کلّیّۀ الهیّه متّصف و به فناء مطلق در ذات خداوند عزّ و جلّ فائز و از اخلاص عبور کرده و خالص شدهاند. و چون آنها فانى در اسماء و صفات کلّیّۀ الهیّه گشتهاند و لازمۀ این درجه از فناء، ظهور و طلوع آن اسماء و صفات است در آئینۀ وسیع وجود آنان، بنابراین به اذن خدا و به امر خدا مىتوانند زنده کنند و بمیرانند و روزى دهند و سائر افعالى که از خدا سر میزند از وجود آنان ظهور نموده و به اذن و به ارادۀ خدا انجام دهند.
آنها مظهر تامّ و کامل اسماء الهیّه هستند و به ظهور اسم المُحیى زنده میکنند و به ظهور اسم المُمیت مىمیرانند. همان طور که آیات قرآن صراحت دارد بر آنکه حضرت عیسى بن مریم على نبیّنا و آله و علیه الصّلاه و السّلام مرده را زنده میکرد و کور مادرزاد را بینا مینمود و مرض پیسى را شفا میداد؛ «وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّه»[۴۹۴] چون آن حضرت مانند اسرافیل که مظهر اسم الْمُحیى است و به بدنها جان میدمد، مظهر این اسم حضرت پروردگار بوده است.
و حضرت موسى (على نبیّنا و آله و علیه الصّلاه و السّلام) که عصاى خود را انداخت و اژدها شد مظهر همین اسم بوده است. و از رسول خدا و أمیر المؤمنین و بعضى از ائمّه علیهم السّلام که در اخبار، روایت زنده کردن مردگان آمده است از همین قبیل است. و زنده شدن مرغان از فراز کوهها به دعاى حضرت إبراهیم از همین قبیل بوده است.
و مىتوان گفت که اشارۀ حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام به آن نقش شیر در روى پرده در مجلس مأمون و زنده شدن آن و پاره کردن و خوردن آن شخص مسخره از قبیل اسم المُحیى و المُمیت بوده است. و این مسأله بسیار شایان دقّت است، و نظیر این معجزه از حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام وارد شده است.
امّا احتمال دوّم آنست که لفظ «غَیْرِهِم» عطف بر «من یشاء» بوده باشد. و در این صورت حاصل معنى چنین مىشود که: خداوند عزّ و جلّ قبض روح مىکند توسّط هر کس از مخلوقات خود که بخواهد از ملائکه، و قبض روح مىکند بدون توسّط ملائکه.
و در این صورت ممکن است مراد از غیر ملائکه، وجود مقدّس خود خدا بوده باشد؛ گرچه مرجع این معنى همان عالین است که خداوند توسّط آنها قبض ارواح مىفرماید. چون عالین افرادى هستند که فانى در ذات الهى شده و متحقّق به اسماءِ کلّیّۀ الهیّه گردیده، بنابراین حقّاً مىتوان فعل آنها را عین فعل خدا دانست و از قبض ارواح توسّط آنان به قبض ارواح توسّط خدا تعبیر نمود.[۴۹۵]
۴-۲ حقیقت و معنای قبض روح
۴-۲-۱ معنای قبض روح
همانطور که گذشت «قبض» در لغت به معنای گرفتن شیئ با تمام دست است.[۴۹۶] و شاید این معنا را با خود بهمراه داشته باشد که گرفتن با قدرت و استحکام باشد و چون تمام دست در معنا آمده است نشان از کامل گرفتن شیئ باشد. اما اگر به قرآن کریم رجوعی داشته باشیم، مشاهده می کنیم که در قاموس قرآن برای رساندن معنای قبض روح از کلمه «توفی» استفاده شده است.
«توفی» از ریشه «وفی» است و کلمه «وفىّ» (بضم واو و کسر فاء) تمام بودن و زیاد شدن؛ و وفىّ (بفتح واو) بمعنى تمام شده و کامل است[۴۹۷] به طور کلی «وفی» بر اتمام و اکمال دلالت دارد،[۴۹۸] وفاء و ایفاء بمعنى تمام کردن است، وفاء بعهد و ایفاء بعهد آنست که آنرا بدون کم و کاست و مطابق وعده انجام دهى. (توفیه) تمام دادن حق است «وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» [۴۹۹]هر نفس آنچه کرده تمام داده شود و آنها در باره رسیدن بتمام حق مظلوم نمی شوند.[۵۰۰]
(توفّى) از باب تفعّل بمعنى اخذ بطور تمام و کمال است،[۵۰۱] توفّى و استیفاء هر دو به یک معنىاند. از اینجا است که به مرگ وفات گفته شده که انسان از طرف خدا بکلّى اخذ می شود.[۵۰۲]
قرآن کریم به موضوع مرگ و قبض روح عنایت ویژه مبذول نموده و آن را از نگاه موشکافانه خود دور نداشته است. با نگاهی به آیات مربوط به مرگ و قبض روح، این مسأله به خوبی روشن خواهد شد.
خداوند در آیه ۴۲ سوره زمرمی فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفىَّ الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتىِ لَمْ تَمُتْ فىِ مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتىِ قَضىَ عَلَیهَْا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلىَ أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون»، خداست که جانها را در دم مرگ مىگیرد و آنها هم که نمردهاند در خواب مىگیرد، پس هر یک از جانها که مرگش رسیده باشد، نگه مىدارد و آن دیگرى را به بدنش برمىگرداند تا مدتى معین، به درستى که در این جریان آیتها هست براى مردمى که تفکر کنند.
با توجه به این آیه و توضیحی که در معنای «توفی» ارائه کردیم، «یَتَوَفىَّ الْأَنفُسَ» به معنای اخذ و اصطیاد کامل نفس است، و اگر توفی را همان کاربرد قرآنی قبض روح بدانیم، قبض هم که عرض کردیم به معنای گرفتن با تمام دست است، همان معنای گرفتن کامل را خواهد داد.