خاصی برای آن بر می شمارد . ( همان ، ص۱۳۱)
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
صورت اول : شهادت است ؛ و شهادت نوعی خاص از مرگ است که ابراهیم از آن نمی ترسد
و آن را شرف ونهایت هدف می داند ،ولذت زندگی وزنده ماندن کوچکترین لغزشـی دردرونش
پدید نمی آورد؛ وشهادت به نظر اوآغاز یک زندگی نوین است.( همان ، ص۱۳۷)
أیُّ وَجـــهٍ تهلّلا یَرِدُ الموتَ مُقبِلا ( ابراهیم ط. ، ۲۰۰۵م ص۲۷۳)
کدامین چهره اینگونه شادمان می شود وقتی که با روی باز وارد آبشخور مرگ می شود .
أنا ساعه موتِ المُشرَّف کُلَّ ذی فعلٍ مَجید (همان ، ص ۲۸۱)
من ساعت مرگی هستم که هر صاحب عمل نیکی را ارج می نهد .
قسماً بروحِ ( محمدٍ ) تلقی الردی حُلوَ الورودِ ( همان ، ص۲۸۲ )
سوگند به روح محمد که مرگ را چون طراوت گلها در آغوش گرفت .
ابراهیم نـه تنهـا این مرگ را می ستاید بلکـه بـه آن با اخلاص و آغوش باز دعوت مـی کند :
حطّمی القیدَ الثقیلا و ارکبی الهول سبیلا
عاش یا نفس ذلیلا بک مَن کان بخیلا ( همان ، ص۳۰۷)
قید وبند سنگینت را پاره کن و بر ترس سوار شو .
ای نفس هر کس که از تسلیم کردن تو به مرگ بخل ورزد با خواری و ذلت می زید .
هُـوَ بِالبــابِ واقِـــــفٌ وَ الــرَّدی مِنـهُ خــائِف
فَاهدَأی یا عَواصِـــفُ خَجَـــلاً مِن جَراءَتِـــــه ( همان ، ص ۳۱۴ )
او کنار در ایستاده و مرگ از وی در هراس است.
پس ای طوفان ها! از شهامت او شرم کنید و آرام گیرید.
و تأکید می کند کـه هر کس پروردگارش را با شهادت ملاقات کند ، نهایت آرزویش تحقق و بـه
آرامش ابـدی دست یافتـه است . و او ( مطمئن البال ، آسوده خاطر ) و ( راقد ینعم فی ضجعتـه ،
خوابیده ای که در خوابگاهش از نعمت بهره مند می شود ( همان ، ص ۴۸۱) ) است .
و شهیـد در شعر ابراهیـم زنده ای است کـه قلبش می تپد و روزی دریافت مـی کند ، و گریه و
زاری را در حق چنین کسی شایسته نمی داند .
و أفاق الشهید منشرح الصدر شکوراً لأنعم الرحمن
و سقته ملائک الله خمراً جعلته حیّاً مدی الأزمان ( از قصیده ذکری دمشق که در
دیوان ابراهیم ذکر نشده است )
شهید بیدار شد در حالی که سینه اش لبریز از شکر گذاری نسبت به نعمتهای پروردگار بخشنده است .
و فرشتـه های رحمت بـه او شرابـی خالص نوشاندند کـه وی را در امتـداد زمان زنده نگـه مـی دارد .
صورت دوم : ضد صورت اول است وآن مرگ انسانهای خائن ودلّالان زمینهای فلسطین است
مرگی که مستحق لعنت وبی توجهی است . ودر نظر ابراهیم ننگی است دردامن زمین فروشان
و شرمی است بر پیشانی آنها . ( طه ، ۱۹۹۲م، ص ۱۳۵)
یا موطناً فی ثراه غاب سادته لو کان یخجل مَن باعوک ما باعوا ( ابراهـیم ط.
۲۰۰۵م، ص۴۴۹)
ای سرزمینی که در خاکش سروران پنهان شدند ، اگر آنانکه تو را مـی فروختند شرم می کردند ، هرگز تو را
نمی فروختند .
أما سماسره البلاد فعصبه عارٌ علی أهل البلاد بقاؤها ( هـمـان ، ص۳۳۵ )
و اما دلالان گروهـی هستند کـه بودنشان لکـه ننگـی است برای کشور . ( یعنی مرگ آنها بهتراز زندگی ایشان
است و در مرگشان کرامتی است برای زنده ها چون از شرّشان رهایی می یابند .)
فکِّربموتِکَ فی أرضٍ نشأتَ بها وَ اترُک لِقبرِکَ أرضاً طولُها باعُ (هـمان ، ص۲۹۴)
به مرگت در سرزمینی که در آن رشد کرده ای بیندیش و برای گورت زمینی بـه طول یک باع ( فاصله میان
دو دست کشیده ، تقریبا یک متر ) باقی بگذار .
صورت سوم : ذات مرگ است بدون هیچ فلسفه ای . ( طه ، ۱۹۹۲م، ص ۱۳۷)
و هی المنِیّه ما تنفکُّ سالبه فما تغادر حیّاً غیر مسلوب ( ابراهیم ط . ، ۲۰۰م
ص۲۷۳)
و آن مرگ ، گیرنده جانها است و هیچ موجود زنده ای را رها نمی کند .
صورت چهارم : مرگ همراه با خشونت واکراه است که ابراهیم آن را نمی پذیرد ، به این معنا
که اوقانون موجود درطبیعت راکه انسانهای قوی قادربه گرفتن جان ضعیفان هستتند رد میکند.
قصیده « الحبشی الذبیح » ( ابراهـیـم ط. ، ۲۰۰۵م ، ص۴۳۲) نمونـه ای عالی ازایـن مـرگ است .
( طه ، ۱۹۹۲م، ص ۱۳۸)
صورت پنجم : مرگهای روزمره وهمیشگی است که ابراهیم با از دست دادن عزیزان آن را از
نزدیک لمس می کند و و فلسفه اش را در قضای الهی و تسلیم در برابر آن می داند . قصیده