۱۲۶ - آنچــه نخّـــاس ارز یــوســـف کــرد
ارز گفـــــتار خــــــام او زیبــــــــد
واژگان: نخّاس: برده فروش. (منتهی الارب) ارز: نرخ، ثمن. (دهخدا)
معنی و مفهوم: بهایی که برده فروش در بازار مصر، برای خرید یوسف مشخص کرد، شایسته است که قیمت سخنان خام و غیر جدّی شاه باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آرایههای ادبی: بیت تلمیح به ماجرای زندگی یوسف (ع) و آیهی ۲۰ سورهی یوسف« وَ شَرَوهُ بِثَمَنِ بَخسِ دَراهِمَ مَعدودَهٍ » دارد. آن چه نخّاس ارز یوسف کرد کنایه از بهای بسیار اندک است.
۱۲۷ - نســـر طــایــــر بیفکَـــنَد شهـــپر
کــه پــرش بـــر ســــهام او زیبـــــد
واژگان: نسر طایر: صورت دهم از صور نوزدهگانهی شمالی. (دهخدا)توضیحات. شهپر: پر اوّلین بال جانور پرنده را گویند. (برهان) سهام: جمع سهم به معنی تیر. (غیاث)
معنی و مفهوم: صورت فلکی نسر طایر، در آسمان، پرهای بزرگ خود را میریزد؛ زیرا پرهای آن شایسته است که بر تیر شاه اخستان قرار بگیرد.
توضیحات:
نسر طایر: صورت عقاب و یازدهمین ستارهی درخشان آسمان است، با قدر ۸۹ / ۰ و فاصلهی آن از منظومهی شمسی، شانزده سال نوری میباشد و عوام آن را شاهین ترازو گفتهاند… . ستارگان نسر طایر جمعاً پانزده است ، ۹ ستاره در داخل صورت و ۶ ستاره در خارج صورت. (مصفّی، ۱۳۶۶: ۷۹۱- ۷۹۰)
۱۲۸ - مـــاه منجـــوق گــوهـــر ســلجوق
در ظــــــلال حســــام او زیبـــــــد
واژگان: منجوق: گوی و قبّهای که بر سر علم (رایت) نصب کنند، ماهچهی علم. (معین) سلجوق: نام یکی از اجداد سلجوقیه بود که نسب او به افراسیاب میرسیده است. (دهخدا) ظلال: سایه بان. (معین) حسام: شمشیر برّان، شمشیر تیز. (معین)
معنی و مفهوم: زیبنده است که ماهچهی علم نژاد سلجوقیان، زیر سایه و پناه شمشیر شاه اخستان باشد (شاه بر سلجوقیان نیز حکومت کند).
۱۲۹ - مــــدد بــــــَأس دودهی عبّــــاس
ســــایـــــهی احتشــــام او زیبـــــد
واژگان: بأس: قوّت، دلیری، خشم. (معین) دوده: دودمان، خانواده. (معین) احتشام: شأن و شوکت. (غیاث) عبّاس: عبّاس بن عبدالملک بن هاشم بن عبدالمناف، از بزرگان قریش در عصر جاهلیت بود و جدّ خلفای عباسی است. (دهخدا)
معنی و مفهوم: شایسته است که سایهی حشمت و شوکت شاه، یاور سطوت و قدرت خاندان عباس (عباسیان) باشد و خلفای عباسی را یاری دهد.
آرایههای ادبی: سایهی احتشام اضافهی استعاری است. دودهی عباس استعاره از خلفای عباسی است.
۱۳۰ - صــورت عــدل تنــگ قـافیـهای اسـت
کـــــه ردیــــــف دوام او زیبـــــــد
واژگان: تنگ قافیه: قافیهی تنگ، نادر و دشوار. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: بقا و جاودانگی شاه، همانند شعری است که عدل، با این که قافیهای دشوار است؛ امّا شایسته است که هم ردیف (همراه) جاودانگی شاه باشد (عدل پیوسته با بقای او همراه باشد).
آرایههای ادبی: بقا به شعر و عدل به قافیهای تنگ تشبیه شده است.
۱۳۱ - آســمان گــرنــه سـرنگــون خیــزد
درع بــــــالای تــــــام او زیبــــــد
واژگان: درع: جامهی جنگی که از حلقههای آهنی سازند، زره. (معین) تام: تمام، کامل. (معین)
معنی و مفهوم: آسمان، اگر با حالت وارونگی و سرنگونی برنمیخاست، شایسته بود که برای قد و بالای به کمال رسیده و رشید شاه، از آن زرهی بسازند.
۱۳۲ - فــرّخ آن شــاهبــاز، کــز پـی صیــد
ســاعــــد شـــه، مـــقام او زیبـــــد
واژگان: شاهباز: شهبازی باشد سفید و بزرگ و پادشاهان با آن شکار کنند. (برهان)
معنی و مفهوم: چقدر خوش بخت و سعادتمند است آن بازی که برای صید، شایستهی آن میگردد که بر دست شاه اخستان بنشیند.
۱۳۳ - بـخ بـخ آن بُختـیای کــه کتـف رسـول
جــــایـــــگاه زمـــــام او زیبــــــد
واژگان: بخ بخ: به به، خوشا، آفرین. (دهخدا) بُختی: شتر قوی هیکل دو کوهانه. (معین)
معنی و مفهوم: خوش به حال شتری که شایستهی آن میگردد، که افسارش روی دوش پیامبر اکرم قرار بگیرد.
۱۳۴ - دولــتِ تیــز، مــرغ تیـز پـــر اســت
عــدل شــــه، پــــایـــدام او زیبــــد
واژگان: دولت: اقبال، نیک بختی. (معین) پایدام: دام، تله، دام پای جانوران. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: بخت و اقبال، همانند مرغی تیز پرواز است که شایسته است، عدل شاه مانند دامی آن را در بر بگیرد.
آرایههای ادبی: بخت و اقبال به مرغی تیز پر و عدل شاه به دامی که این مرغ را اسیر میکند، تشبیه شده است.
۱۳۵ - چنبــر کــوس او خــم فلــک اســت
ســاقـی کــاس او صــف ملــک اسـت
معنی و مفهوم: خمیدگی آسمان، به منزلهی چنبر و خمیدگی طبل نوبتی شاه اخستان است و فرشتگان برای ساقیگری شاه صف کشیدهاند.