-
-
- حضور پیاپی اهل کتاب در مسجدالنبی برای گفتگو با معصومین[۱۱۶۴]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
- حضور بردگان غیرمسلمان در میان خانوادههای مسلمان[۱۱۶۵]
- ازدواج غیرمسلمانان و احکام مربوط به آن
زﮐﺮﯾﺎ ﺑﻦ اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﻧﻘﻞ ﻧﻤﻮده ﮐﻪ ﺑﺮ اﻣﺎم ﺻﺎدق(ع) وارد ﺷﺪم و ﻋﺮض ﻧﻤﻮدم: ﻣـﻦ از اﻫـﻞ ﮐﺘﺎب ﺑﻮدهام و ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺷﺪهام و ﻫﻨﻮز ﺧﺎﻧﻮادهام ﻧﺼﺮاﻧﯽاﻧﺪ. ﻣﻦ ﺑﺎ آﻧﻬﺎ در ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ زﻧـﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ آﯾﺎ ﻣﯽﺗﻮاﻧﻢ ﺑﺎ آﻧﻬﺎ و از ﻃﻌﺎم آﻧﻬﺎ ﺑﺨﻮرم؟ اﻣﺎم ﻓﺮﻣﻮد: آﯾﺎ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮک ﻣـﯽﺧﻮرﻧـﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﺨﯿﺮ وﻟﯽ ﺷﺮاب ﻣﯽﻧﻮﺷﻨﺪ. اﻣﺎم ﻓﺮﻣﻮد: «ﻫﯿﭻ اﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪارد، ﺑﺎ آﻧﻬـﺎ ﺑﺨـﻮر و ﺑﻨـﻮش».[۱۱۶۶] علامه مجلسی در ذیل این روایت مینویسد: این که امام بهوی فرمود: همغذایی با بستگان غیرمسلمانش جایز است دلیل بر آن است که مسیحیان ذاتا پاکاند و ناپاک شدن آنها بر اثر آلوده شدن به نجاسات است.[۱۱۶۷]
محمدحسن زمانی در بیان دلایل طهارت اهلکتاب مینویسد: «با توجه به اینکه خداوند در این آیه ۵ سوره مائده طعام اهل کتاب را براى مؤمنان حلال فرموده است و لفظ «طعام» به شهادت کتب لغت و فهم عرف بهمعناى هرگونهخوردنى مىباشد و شامل غذاهاى پخته شده هم مىشود، این آیه بر حلال بودن غذاهاى پختهشده بهدست اهلکتاب براى مؤمنان دلالت مىکند و چون شستن ظرف و طبخ غذا، حتى نان - مخصوصا در آن زمان - معمولا با مباشرت دست بودهاست، اگر بدن اهل کتاب ذاتا نجس شرعى باشد، مطمئنا همه غذاهاى پخته شده و ظرفهاى آنان نیز نجس و خوردن آن غذاها حرام مىباشد. پس حلال شمردن غذاهاى پختهشده اهل کتاب براى مسلمانان، مستلزم پاک دانستن آن غذاها و ظرفها و پاک دانستن دستها و بدن آنان است، و اگر بدن و دستهاى اهل کتاب ذاتا نجس شرعى باشد که طبعا ظروف غذا و تمام غذاهاى پخته شده بهدست آنان نیز نجس مىشود، دیگر تشریع حلیت طعام و غذاهاى اهل کتاب براى اهل ایمان، بىاساس و بدون فایده مهم خواهد بود؛ زیرا از ظاهر این آیه شریفه چنین بر مىآید که غرض از این تشریع، امکان بهرهمندى مسلمانان از غذاهاى اهل کتاب و تسهیل امر بر مسلمانان بهسبب رفت و آمد و معاشرت با یهودیان و مسیحیان، و نیز ممتاز دانستن پیروان ادیان آسمانى، در مقابل مشرکان و بتپرستان است.»[۱۱۶۸]
بهطور کلی، نگره قرآن به اهل کتاب و دیگر شرایع اینگونه است که آنان را با همه کاستیها در آموزهها و رفتارها گاه بهجهت اعمال و رفتار پسندیدهای که از خود بروز میدهند، میستاید و درباره ایشان میفرماید: «همه اهل کتاب یکسان نیستند. از میان آنان کسانی درستکردارند که آیات الهی را در دل شب میخوانند و سر به سجده مینهند و به خدا و روز قیامت ایمان دارند و بهکار پسندیده فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و در کارهای نیک شتاب میکنند و آنان از صالحان و شایستگان هستند.»[۱۱۶۹]
در حقیقت در میان اهل کتاب کسانی هستند که به اصول سهگانه توحید و قیامت و نبوت (آیات الهی که نازل شده) ایمان دارند و به عمل صالح میپردازند. اینگونه ستایش و توصیف مومنان شرایع دیگر موجب میشود که نوعی هماهنگی فکری و عملی میان آنان با مسلمانان پدید آید. این همان چیزی است که در آیهای دیگر از آن به کلمه «سواء» تعبیر کرده و از مومنان میخواهد که اهل کتاب را به این عنوان بهسوی خود بخوانند تا جبهه واحد و یگانهای را در برابر دشمنان توحید و دین پدید آورند.[۱۱۷۰]
بر پایه همین آموزههای قرآنی است که پیامبر(ص) با ورود به مدینه و ایجاد دولت اسلامی اقدام بهصدور منشور مدینه میکند و شرایع دیگر آسمانی را بهعنوان شرایع توحیدی بهرسمیت میشناسد. هرچند که نقدهای صریح و روشنی بر برخی از اصول و باورهای ایشان وارد میسازد با اینهمه اصل را همزیستی مسالمتآمیز با آنان قرار داده و همگان را بدان میخواند.[۱۱۷۱] با دقت در آیات قرآن و سیره معصومان علیهمالسلام، درمىیابیم که اهل کتاب داراى احترام بودهاند و این احترام بهخاطر انسانیت بوده است.[۱۱۷۲]
اما درباره همزیستی با غیر اهل کتاب باید گفت که در آیات قرآنی که در اوج اقتدار دولت اسلامی و نیرومندی مسلمانان در حجاز نازل شده است آیاتی یافت میشود که بهبیان چگونگی برخورد با غیراهل کتاب و شرایع آسمانی پرداخته است. در این آیات اصل را صلح و همزیستی همراه با شرایطی بیان میکند. در این آیات همزیستی مشروط به ایمان به شرایع نیست[۱۱۷۳] بلکه هر کسی که از تجاوز و سلطه کناره گرفت میتواند در محیط خود زندگی کند.[۱۱۷۴] قرآن کریم در میان غیرمسلمانان، هیچگونه شرافتى براى مشرکان قایل نشده است.[۱۱۷۵]
۷-۶-۱-۲- یک مثال از تعامل رهبر معظم انقلاب با اهل کتاب
«.. صبح روز کریسمس (عید پاک ارامنه) آقا فرمودند اگر خانه چند ارمنی و آشوری برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهایشان زدیم که آن ها از ما بیخبرتر بودند! رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند! کمی اطلاعات خانواده شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محلهها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم در محله مجیدیه شمالی گشتیم، دو سه خانواده شهید ارمنی پیدا کردیم. در خانهها را زدیم و با آن ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمانها که ما میرویم، سلام میکنیم و میگوییم از هیئت آمدیم؛ از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی میگوییم و کارتی نشان میدهیم. بین ارمنیها بگوییم از بسیج آمدیم که… بالاخره کارت صدا و سیما نشان دادیم و گفتیم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب که شب کریسمس شماست میخواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.
برای نماز مغرب و عشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ میکنند. اسکورت هم به هوای این که ما در منطقه هستیم زیاد با بیسیم صحبت نکنند که مسیر لو نرود. یکی از افراد آن مرکز با بیسیم مرا صدا کرد و گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است! سر پل سیدخندان تا مجیدیه کمتر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. درِ خانه شهید ارمنی را زدم. خانمی در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمیفهمد! بالاخره وارد شدیم؛ چون کار باید میکردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس (و چیزهایی که شنیده بودیم کارگردانها میگویند) بروند تو! یک ذره که نزدیک شد، دوباره بیسیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله کمی که بود به این خانم میخواستم بفهمانم این جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید، الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف میشوند منزل شما! گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟! من اسم حضرت آقا را گفتم. نمیدانم داستان بازرگان و طوطی را شنیدهاید، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد!! داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.
دخترها گفتند: چه شد؟! گفتم: ببخشید! ما همان صدا و سیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری میآیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید. اینها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردن. بیسیم اعلام کرد که آقا پشت در است! من دویدم در خانه را باز کردم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم. گفتم: بفرمایید! گفت شما؟! نه این که آقا ما را نمیشناخت، بلکه یعنی تو چه کارهای؟! گفتیم: صاحب خانه غش کرده! گفت: کس دیگری نیست؟ گفتیم آقا شما بفرمایید داخل. گفت: من بدون اذن صاحب خانه داخل نمیآیم!
ضدحفاظتترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهار راه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همه مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند! من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است؛ بیایید تعارف کنید بیایند داخل! لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم. به آقا گفتیم: که رفتهاند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل. گفتند: نه، میایستم تا بیایند! چند دقیقهای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچههایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که معظم له پیدا نباشند. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق.
آقا من را صدا کرد؛ گفت اینها پدر ندارند؟ گفتم: نمیدانم. چون صبح نپرسیده بودم. گفت بزرگتر ندارند؟ برادر ندارند؟ رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟ گفتند، مرده. گفتیم، برادر؟ گفتند، یکی داشتیم شهید شده. گفتیم، بزرگتری، کسی؟ گفتند، عموی ما در خانه بغلی مینشیند. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قد و قواره، شکل و اسلحه! هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه ات تابلو است!
در خانه بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم. این بنده خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانه یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟! خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانه برادر خودش. بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم: رهبر نظام آمده این جا، اینها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید. او را داخل که بردیم و آقا را که دید، مُرد! یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا! اینها بهخودی خود زبانشان با ما فرق میکند؛ سلام علیک هم که میخواهند بکنند کلی مکافات دارند! با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال پرسی کرد و در نهایت یک همدمی را برای آقا مهیا کردیم. … مادر و دخترها لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شدند، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمدهایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید. دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟ گفتند: دانشجو هستند. آقا خیلی تحسینشان کرد و با اینها کلی صحبت کردند. توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟ من خودم نمیدانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا میخورد یا نمیخورد؟ نمیدانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا اینها میگویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان میپرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟! خُب اگر چیزی بیاورند ما میخوریم. بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آبمیوه بیاورید، من هم چایی، هم آب میوه شما را میخورم. اینها رفتند چایی آوردند، آقا خورد؛ آب میوه آوردند، آقا خورد؛ شیرینی آوردند، آقا خورد! … ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم، که به اندازه چند کتاب درس گرفتیم. آقا در خانه ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوهشان را خوردند؛ اما بعضی از دوستان ما نخوردند! … با آنها خداحافظی کردیم و به سمت دفتر به راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچهها را بگویید بیایند! آمدند. فرمودند: «این کار احمقانه چه بود که شما کردید؟! ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانهشان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟! این اهانت به آنها محسوب میشود. نمیخواستید داخل نمیآمدید.»[۱۱۷۶]
۷-۶-۲-کفار حربی و مشرکان
سیره پیامبر بزرگ اسلام (ص) مملو از برخوردهای کریمانه و مدارای ایشان در روابط اجتماعی است. پیامبر در جریان پیمان صلح حدیبیه با شرایط مشرکان تا حد ممکن مماشات نمود و به اصحاب اعلام کرد که با استناد به آیات قرآن فتوح بزرگی در پیش است.[۱۱۷۷] اما بههمان میزان در امور مربوط بهیکتاپرستی و اصول، دارای قاطعیت و با صلابت بودند. پیامبر حاضر نمیشدند بهخاطر خوشایند دیگران، از اصولِ مسلم خود دست بردارند. هنگامی که بحیرا، در سنین نوجوانی پیامبر(ص)، از ایشان خواست تا بهلات و عزی سوگند بخورد، پیامبر نپذیرفتند؛[۱۱۷۸] تبلیغات گسترده قریش بهشکلهای مختلف از جمله شاعر و ساحر نامیدن وی در جهت تضعیف روحیه ایشان و انصراف مسلمانان از گرویدن بهوی در هیچ برههای از مراحل دعوت، سبب نشد حتی برای یکلحظه از دعوت خلق غافل شود. با همین منطق، با پیشنهاد قوم ثقیف مبنی بر مشروط ساختن مسلمانیشان به اینکه بت لات را تا سه سال خراب نکنند و نماز نخوانند، مخالفت کرد.[۱۱۷۹] نزول سورهی کافرون و ابلاغ آن از جانب پیامبر در پاسخ به درخواست اسودبن مطلّب و عاصبن وائل و گروه دیگری از مشرکان، نمونه بارز دیگری از قاطعیت ایشان در امور مربوط به یکتاپرستی است.[۱۱۸۰] همچنان که ابوسفیان به کاروانی که بهمدینه میرفت پیام داد که پیامبر را به جنگ و کشتار تهدید کنند. پیامبر در جواب تهدید آنان فرمود: حسبنا الله و نعم الوکیل.[۱۱۸۱]
همه این مستندات حاکی از آن است که مسلمانان بهعنوان پیروان آن حضرت، در روابط میان فردی خود با غیرمسلمانان نباید از اصول ارزشی و اعتقادی خود دست بکشند.
۷-۶-۲-۱- نهی از شرکت در مجالس کافران:
از حضور در مجالس و محافل کافران نهی شده است به ایندلیل که ممکن است آیات الهی در اینگونه مجالس به استهزاء گرفته شود. قرآن مجید با بیانی حکیمانه تأثیرگذاری تلاش فرهنگی تبلیغاتی کافران را از نظر دور نداشته و برای در أمان ماندن مسلمانان دستوری صریح و قاطع میفرماید: «هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار میگیرد، با آنان منشینید تا موضوع بحثشان را تغییر دهند؛ چرا که در اینصورت شما هم مثل آنان خواهید بود»(نساء/ ۱۴۰). تمسخر آیات الهی در مجالس کفار سبب وهن دین میشود و چنانچه مسلمانان در این امر کوتاهی کنند و مجالس آنان را ترک نکنند، به وهن دین کمک کرده و کفار را در ادامه این کار جسورتر خواهند ساخت.
۷-۶-۲-۲- نهی از همرازی باکافران:
رابطه همرازی با کافران با انواع دیگر رابطه با کافران تفاوتهای روشنی دارد که صورت پنهانی و اعلام نشده آن بخشی از تفاوتها است. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از غیر خودتان، [دوست و] هم راز مگیرید [آنان] از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمیورزند. آرزو دارند که در رنج بیفتید.»[۱۱۸۲]
با توجه به شأن نزول آیه شریفه، رابطه پنهانی و اطلاعاتی با کافران نهی شده است؛ اگرچه ماهیت جاسوسی و خیانت نداشته باشد. طبق فرموده امام صادق علیهالسلام، هر مومنی که راز خود را به کافران و یکی از مخالفان دینش بگوید گو اینکه از، دشمنان خدا شکایت کرده است. اما چنانچه کسی به یک مومن شکایت کرده و راز خود را بگوید گو اینکه بهخدا شکایت کرده است.[۱۱۸۳] و اینکه میبینیم خدای متعال در آیاتی از قرآن کریم، مومنان را از حَکَم قرار دادن طاغوت منع کرده است به ایندلیل است که اینکار مصداقی از همرازی با کافران است. چون تصمیم بر ارجاع به طاغوت که مصداق بارز آن مشرکان (کسانی که برخلاف حکم خدا و رسول خدا داوری میکنند) میباشند، با آموزههای دینی سازگاری ندارد. حَکَم قرار دادن مشرکان برای مسائل شخصی مستلزم کمک خواستن از آنان و نیز طرح راز با آنهاست.
۷-۶-۲-۳- نهی از ازدواج با کافران:
از مواردی که دین برای پیروان خود جایگاه و منزلت خاصی قائل شده و بهصورت کنایی این منزلت را به آنان یادآور میشود، مسئله ازدواج مسلمانان با کافران است. «و با زنان مشرک ازدواج نکنید، تا ایمان بیاورند، قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است هرچند [زیبایی] او شما را بهشگفت آورد، و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند. قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد آزادِ مشرک است، هرچند شما را بهشگفت آورد. آنان [شما را] بهسوی آتش فرا میخوانند و خدا بهفرمان خود، [شما را] بهسوی بهشت و آمرزش میخواند.»[۱۱۸۴]
اگرچه تعبیر (خیرٌ من مشرکه) و (خیرٌ من مشرک) در آیه شریفه۲۲۱[۱۱۸۵] سوره بقره معنای کنایی حکمی داشته و انشای حکم میباشد، اما بهزبان بیان مصلحت برای مؤمنان و توجهدادن آنان به رعایت مصالح در روابط حقوقی و اجتماعی آمده است و این روش در عموم مسائل عرفی و جاری زندگی، که دین برای آن دستور و برنامه دارد، چه بهصورت عام و چه خاص، جاری است و اینگونه بیانِ مصلحت موجب میگردد مسلمانان بهطور آگاهانه رفتار اجتماعی خود را با احکام و مصالح تبیینشده از سوی دین تطبیق دهند.
پیامبر دخترشان زینب را از ارتباط زناشویی با همسرش حکمبن ابیالعاص که مشرک بود بر حذر داشتند.[۱۱۸۶]
۷-۶-۲-۴- جداسازی کافران محارب از سایر کافران
در بررسی سیره نبی گرامی اسلام به مواردی برخوریم که حاکی از قاطعیت ایشان در برابر دشمنان است: پیامبر بزرگ اسلام برای بار دوم ابوعزه را نبخشید و فرمود مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود،[۱۱۸۷] برای نشان دادن قاطعیت خود بهکسانی که آرامش جامعه اسلامی را مختل میکردند، پس از پیمان شکنی یهودیان دستور قطع درختان عجوه قوم یهود را داد که به ان عاشقانه علاقه داشتند و پس از این دستور پیامبر، یهودیان در سوگ از دست دادن آن درختان گریبان چاک دادند؛[۱۱۸۸] و آن حضرت دستور داد سرای سویلم را که متعلق به یهودیان بود و در آن بر ضد مسلمانان توطئه میکردند خراب کنند و بسوزانند[۱۱۸۹] و از این قبیل برخوردهای سخت از سوی پیامبر گرامی اسلام گرچه از منظر روابط بین الملل و از موضع حاکمیت قابل بررسی است، اما به مسلمانان نیز گوشزد میکند که در روابط با چنین عناصری نباید از اصول مسلم خود کوتاه بیایند.
۷-۶-۲-۵- رد هدیه مشرکان
تفاوت گذاشتن میان اهل کتاب و مشرکان، از یک الگوی رفتاری قاعدهمند در سیره اجتماعی نبی اکرم (ص) حکایت میکند. واقدی در کتاب خود نقل کرده است که پیامبر (ص) هدیه ابو براء مشرک را قبول نکردند. همچنین ایشان هدیهی گروهی از مشرکان را (که ظرف شیری بود) نپذیرفتند و دستور دادند بهای آن شیر پرداخت شود.[۱۱۹۰]
نتیجهگیری
اصل «دعوت» بهعنوان مهمترین اصل در ارتباطات میانفرهنگی، ناظر به فلسفه ارتباطات میانفرهنگی از نگاه اسلامی است و میتوان گفت بر همه تعاملات مسلمانان در هر شرایطی حاکم است. دعوت الگویی است برای جذب غیرمسلمانان (جاهلان) به اسلام از طریق شیوههایی که «کنشگر مسلمان» اتخاذ میکند. پیام قرآن کریم در مراحل اولیه، دعوت به خیر و نیکی است. دعوت به خیر در واقع، دعوت به اسلام است. در مرحله بعد از دعوت، اصل امر به معروف و نهی از منکر قرار دارد. استقامت و پایداری در راه خیر با امر به معروف ممکن میگردد. کاربرد امر به معروف و نهی از منکر در جایی است که معروف و منکر روشن شده باشد. «امر به معروف مربوط به کسی است که میداند، اگر نداند اصلا اسم آن امر به معروف نیست».[۱۱۹۱] از همینرو، الگوی قیام امام حسین علیهالسلام نه دعوت، بلکه امر به معروف و نهی از منکر بود.[۱۱۹۲] بنابراین دعوت به خیر که همان دعوت به اسلام، فطرت، مشترکات یا عقل باشد، مقدم بر امر به معروف و نهی از منکر است. رابطه همنشینی دعوت با امر به معروف و تقدمش بر آن[۱۱۹۳] در آیه نیز میتواند مؤید این نکته باشد. اما در عمل راهی جز دعوت به دین وجود نخواهد داشت. بر اساس دیدگاه قرآن، ارتباط وثیقی میان فطرت و دین وجود دارد؛ دین که کتاب تشریع الهی است، در درون انسان حضور دارد و این دین در فطرت او به صورت کتاب تکوین تجلی یافته است؛ یعنی اگر ممکن باشد که مقررات اعتباری دین، به صورت تکوین درآید، همان فطرت و حقیقت انسانی خواهد بود.[۱۱۹۴] دین، حقیقت ثابتی است که در همه زمانها و مکانها تغییر در آن راه ندارد. این دین ثابت، با فطرت ثابت و همگانی بشر هماهنگ است. اما هر پیامبری که برای ابلاغ این دین ثابت به قوم و ملت خود مبعوث میشود، شریعتی نیز با خود دارد که این شریعت، با طبیعت متغیر و در حال حرکت انسانها هماهنگ است. ازاینرو، دین خدا یکی است، اما شریعتها متفاوت هستند.[۱۱۹۵] در حال حاضر، مصداق واقعی دین، «اسلام»؛ است. فطرت و عقلانیت در دین اسلام مصداق پیدا میکند.
اصل تولی و تبری از نظر اهمیت در مرتبه بعد از اصل دعوت قرار دارد. همه کنشهای یک مومن در یک نظام معنایی شکل میگیرد، بهطوری که در تصور ایدهآل، حتی حب و بغض او در نظام معنایی مومنانه جای میگیرد. اصل تولی و تبری قلمرو ابراز محبت را برای مومنان ترسیم میکند. نقش مهم دوستیها و دشمنیها در زندگی فردی و حیات جمعی مورد مورد توجه قرآن کریم است. بههمین دلیل «تولی» و «تبری» بخشی از اصول مذهب تشیع قرار گرفته است. در سویه ارتباط فردی، دوستی و محبّت باید بر محور اعتقادات و ارزشهای اسلامی شکل گیرد. روابط اجتماعی مسلمانان باید بر محور ایمان استوار باشد و لذا میزان پایبندی طرف ارتباط به ارزشهای الهی با میزان نزدیکی یا دوری مسلمان(تولی و تبری) از او همبستگی خواهد داشت. ایمان بهخدا مایهی نزدیکی و کفر بر او مایه دوری است و این اصل چنان مهم است که حتی اگر والدین هم کفر را بر ایمان ترجیح دهند از دایره دوستی فرزندان خارج خواهند شد. و در سویه ارتباطات اجتماعی باید توجه داشته باشد که عضوی از جامعهای است که ماهیتا با جوامع دیگر متفاوت است و سطح روابط او با اعضای جوامع بیگانه از نظر دینی نباید در سطح تعاملات درون جامعه خویش باشد. به همین دلیل از همرازی با کفار و مشرکین و نیز حضور در مجالسی که آیات الهی به سخره گرفته میشود، شدیدا مورد نهی واقع شده است. قرآن کریم حضرت ابراهیم ع را اسوه مسلمانان معرفی میکند و یکی از مصادیق پیروی از آن حضرت را دوری از غیرمومنان تا زمان ایمان آوردن آنها ذکر کرده است.[۱۱۹۶]
تعلق به پیکره جامعه اسلامی حق دیگر بر مومنان ایجاد کرده است که براساس آن تعاملات میانفرهنگی مومنان در گسترهای شکل میگیرد که مغایر با عزت مسلمان و سیادت اسلام در دنیا نباشد. بنابراین حفظ عزت مسلمانان و سیادت اسلامی به یک اصل حاکم بر ارتباطات میانفرهنگی تبدیل میگردد. مبنای این اصل به «قاعده نفی سبیل» بهعنوان یک قاعده مسلم فقهی برمیگردد. «مفهوم فقهی قاعد نفی سبیل آن است که در شریعت، حکمی که سبب سلطه کافران بر مومنان شود، وجود ندارد. مفاد قاعده نفی سبیل،[۱۱۹۷] طرد هر نوع سلطه اعم از اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، نظای، فردی و اجتماعی است که سبب خدشهدار شدن عزت و برتری مومنان باشد یا موجبات ذلت و توهین آنان را فرآهم آورد. بنابراین در اسلام مطلق رابطه و همزیستی با کافران نفی نگردیده است؛ از اینرو هر رابطهای که متضمن سلطه توهینآمیز نباشد، جایز است.»[۱۱۹۸] اصل حفظ عزت با «هویت»، که یک مسأله بسیار اساسی در مباحث میانفرهنگی است، پیوند وثیقی دارد. یک مسلمان هر جا و در هر شرایطی قرار بگیرد، عضوی از پیکره جهان اسلام است و شیوه تعامل او نباید چهره جهان اسلام را خدشه دار کند. رولاند که یک روان شناس بینفرهنگی است، سه نوع هویت را در جهان شناسایی کرده است: ۱) هویت فردی، ۲) هویت خانوادگی و ۳) هویت معنوی.[۱۱۹۹] هویت فردی همواره بر فرد و تفرد تاکید میکند. هویت فردی متعلق به فرهنگهای فرد گراست که معتقدند هر فرد بایستی حق داشته باشد طبق انتخاب فردی خودش عمل کند هرچند انتخاب او مورد پسند جامعه نباشد. [۱۲۰۰] هویت خانوادگی متعلق به مجموعه افرادی است که فرد دوست دارد خود را به آنها منتسب کند. به این ترتیب مسلمانان بر هویت معنوی (دینی) بیشتر اهتمام میورزند. تینگ تومی در نظریه مذاکره هویت بر این نکته تاکید میکند که «داشتن احساس خوب درباره کسانی که فرد به آنها تعلق دارد، موجب موفقیت در تعاملات میانفرهنگی میگردد».[۱۲۰۱] هویت جمعی و فردی یکی از مهمترین وجوه تمایز فرهنگها از همدیگر بهشمار میرود.[۱۲۰۲] به این نکته هم باید اشاره شود که هویت دینی برای مسلمانان، غیر از هویت دینی برای یهودیان است که با گاهی با نژاد یهودی یکی انگاشته میشود.
شیوه تعاملات میانفرهنگی از اصول دیگری مانند عدالت، احسان و کرامت نیز تاثیر میپذیرد که از آنها با عنوان «اصول اخلاقی و انسانی» تعبیر شد. این اصول ناظر به جایگاه مخاطب میباشند. در این سه اصل تفاوتی میان مسلمان و غیرمسلمان وجود ندارد. تعاملات اجتماعی مومنان همواره و با همگان باید عادلانه باشد؛ به همهی انسانها میتوان احسان کرد و همه انسانها از کرامت ذاتی برخوردارند.
اصل همزیستی متقابل عمدتا در شرایط همنشینیها و تعاملات پایدارتر و بلندمدتتر مطرح میشود. تاکیدات مکرر آموزههای اسلامی بر احترام متقابل در قالب عدم توهین به مقدسات و فرهنگ و آداب و رسوم مخاطبان، حاکی از اهتمام بسیار زیاد دین اسلام به اصل همزیستی مسالمتآمیز است. برخورداری اقلیتها از حق آزادی عمل به باورهای خود و نیز اجازه داوری براساس آیین خود آنها شاخص دیگری بر اصل همزیستی است.
اصول حاکم بر ارتباطات میانفرهنگی
تولی و تبری
عزت و سیادت اسلامی
اصول انسانی و اخلاقی
همزیستی
طبقه بندی مخاطبان
دعوت
مشترکات
اسلام
فطرت
موعود
تقدم مصالح معنوی بر مادی
تقدم مصالح جمعی بر فردی