باکتریا از لحاظ پیشرفت و قدرت محتملاً از ماد و پرسید عقب تر نبوده است . وجود و بقای باکتریا در غرب دولت هخامنشیان به همان قدر که وابسته به اوضاع و احوال بابل و فینیقی و غیره بود ، به همان میزان هم به نیروی قشون ایران ارتباط داشت . در محدوده ایران ، سرنوشت فرمانروایی هخامنشیان در نتیجه مبارزه جوامع ماد و ایران و باکتریا ، که از لحاظ قدرت تقریباً با یکدیگر یکسان بودند ، تعیین می شد و به طوری که هرودوت می گوید برای کورش ، تسخیر باکتریا یکی از اقدامات مهم به شمار می رفت .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
موقعیت خوارزم ، واقع در قسمت سفلای اُکس ، با وضع باکتریا شباهت داشت عده ای از محققین چنین تصور می کنند که در اینجا هم اتحادیه ای از نخستین حکومت ها یا قبایل به وجود آمد و ایالت مجاور را هم در برگرفت .
طبق روایت کتزیاس ، که از مولفین حامی و طرف دار ماد به شمار می رود ، کورش بدواً نتوانست بر باکتریا استیلا یابد و فقط پس از آنکه ساکنین باکتریا دانستند که آستیاگ کورش را به عنوان وارث قانونی خود تعیین کرده ، با میل و رغبت مطیع و منقاد ایرانیان شدند . گزنفون در کورش نامه خود ، به وجود یک پادشاه باکتریا در آن زمان اشاره می کند . از طرف دیگر هرودوت بابل و باکتریا و مصر و هم چنین سکا ها را بعد از استیلا بر لیدی از مهمترین رقبای کورش می داند . احتمال می رود که تبعیت دولت مقتدر باکتریا از کورش پس از شکست آستیاگ امری صوری و ظاهری بوده و در حقیقت دولت مذکور هنوز یکی از همسایگان خطرناک ایران به شمار می رفته است . درباره فتح باکتریا و هم چنین سغدیان و خوارزم به دست کورش ما چیزی نمی دانیم ولی آنچه مسلم است در زمان جانشین کورش این ایالات جزو قلمرو حکومت هخامنشیان محسوب می شد ولی حفظ و نگاه داری این ایالات در صورتی مقدور بود که امنیت آنها در برابر کوچ نشینان آسیای میانه از قبیل : سکا ها ، ماساژت ها و غیره تضمین و تامین می شد .[۱۹]
همان قدر که توجه به امر آبیاری در امور زندگانی تاثیر داشت به همان نسبت هم حفظ و حراست ساکنین باکتریا و سغد و خوارزم در برابر حمله و هجوم کوچ نشینان برای رفاه و آسایش آنان اهمیت به سزایی داشت و بنابراین نظر هرودوت که می گوید موضوع مطیع ساختن کوچ نشینان یکی از مسائل حیاتی بود و می بایستی کورش در حل و فصل آن اقدام نماید ، کاملاً نظر صحیح و منطقی است .
کورش در آسیای میانه در نبرد با کوچ نشینان از پا در آمد و کشته شد . البته نوع این قبایل معلوم نیست و مولفان یونانی قبایل مختلفی را نام می برند از جمله بروس از داهی ها ، که جزو قبایل پارت بوده و در ترکمنستان کنونی اقامت داشته اند ، نام می برد و کتزیاس از دربیک ها که طبق گفته اِسترابون در کنار هیرکانی ، ظاهراً در شمال آن یعنی در ترکمنستان در نزدیکی کراسنودسک کنونی می زیستند ، یاد می کند . ضمنانً کتزیاس اقامتگاه دربیک ها را در نقطه مرزی هندوستان می داند و این موضوع امکان دارد ؛ زیرا سایر قبایل کوچ نشین مانند داهی ها و ماردها و ساگارتی ها در نقاط مختلف آسیای میانه و ایران دیده شده اند .
هرودوت ماساژت ها را آخرین دشمنان کورش می داند و محل اقامت آنان را در ماورای ارس ( سیحون ) ذکر می کند . به احتمال قوی در زمان هرودوت کوچ نشینان قسمت شمالی آسیای میانه یک چنین نام مبهم و غیر معینی را داشته اند و از این رو پومپی تروگ آنها را به عنوانی مبهم تر به نام« سکاییان » نام می برد ؛ یعنی به همان نام و نشانی که یونانی ها و رومی ها از انواع کوچ نشینان شمال یاد می کردند . طبق گفته اِسترابون ، ماساژت ها مانند سکا ها در قسمت های شرقی صحراهای آسیای میانه می زیستند و با ساکنین خوارزم قرابت و خویشاوندی داشتند . آنها در ماورای سیحون و هم چنین در کوه ها و دشت ها و جزیره ها و باتلاق های قسمت سفلای سیحون سکونت اختیار کرده بودند .[۲۰]
بنا به روایت هرودوت ماساژت ها ، کورش و سپاهیان او را با حیله و نیرنگ به داخل سرزمین خویش کشاندند و در همان موقعی که اردوی ماساژت ها به تصرف کورش درآمده ، و ارتش وی از این پیروزی دل شاد بود ، کلیه آنها را محاصره کرده و مورد هجوم قرار دادند . در این نبرد کورش با سپاهیان زیادی که همراه داشت کشته شد.
بخش دوم
۲-۲ دوره پادشاهی کمبوجیه
در موقعی که کورش در نقطه دوری از مشرق در نبرد با کوچ نشینان کشته شد، سلطنت عظیم وی به پسرش کمبوجیه رسید و این قضیه به سال ۵۲۹ قبل از میلاد اتفاق افتاد . کمبوجیه همان سیاست پدرش را ، دائر بر استحکام مبانی حکومت و توسعه سرزمین ایران ، ادامه داد .
کمبوجیه هم با قدرت و قوت فوق العاده ، خود را برای لشکرکشی آماده می کرد و سعی داشت که متحدین مصر را از او به کلی جدا سازد و بدین ترتیب فانت ، فرمانده سربازان یونانی ، قشون مختلط مصر را به طرف خودش جلب کرد . لشکرکشی کمبوجیه در سال ۵۲۶ قبل از میلاد آغاز شد و او قبل از شروع حمله فرمان داد برادرش بردیا ( به یونانی سمردیس ) ساتراپ باکتریا را ، از بیم این که مبادا از غیبت طولانی پادشاه سوء استفاده کرده تاج و تخت سلطنت را غضب کند ، بکشند . قتل بردیا بی اندازه محرمانه صورت گرفت به طوری که کسی از این راه آگاه نشد .
کمبوجیه به سوی مصر حرکت کرد و در نزدیکی پلوزیوم ، در مرز آفریقا و آسیا ، جنگ درگرفت .
این نبرد با پیروزی ایرانیان پایان پذیرفت ولی نه پیروزی قطعی و نهایی ؛ زیرا عده ای از شهرها مخصوصاً ممفیس در برابر ایرانیان مقاومت شدیدی از خود ظاهر ساختند .[۲۱]
در میان مصریان عده ای خیانتکار پیدا شدند به طوری که جمعی از روحانیون عالی مقام و صاحبان مناصب به جانب داری از کمبوجیه قیام کردند . مجسمه ای از فرمانده نیروی دریایی اوجاگورسنت ، که از درباریان بزرگ دربار آماسیس و پسامتیک بوده ، به دست ما رسیده که در آن مجسمه در روی کتیبه مشروح و مفصلی شرح حال آن فرمانده نوشته شده است . در این کتیبه کلیه خدمات و اقداماتی را که اوجاگورسنت به کمبوجیه ابراز داشته ، مشروحاً بیان شده است . از جمله این که شخص مذکور پادشاه ایران را به رتبه و مقام الاهه نیت ارتقاء داده و برای وی عناوین و القاب پادشاهان مصر را قائل گردیده است .
قابل توجه آنکه کمبوجیه در مصر همان سیاستی را که پدرش در بابل داشت ، ادامه داد . از کتیبه اوجاگورسنت این طور مستفاد می شود که کمبوجیه عنوان و لقب پادشاه مصر را پذیرفت و کلیه مراسم و تشریفاتی را که برای جلوس بر تخت فرعون صورت می گرفت ، انجام داد . ظاهراً می خواست به فرمانروایی خودش در مصر صورت قانونی بدهد . کمبوجیه بر اثر اقدام پدر ، مشی و سلوک می کرد و در مورد کشور تحت استیلای خویش همان روش سیاست ملایم و آرام را تعقیب می نمود . کمبوجیه پس از آنکه مقاومت مسلحانه مصریان را دفع کرد از ویرانی کشور مصر و قتل مردم آن کشور امتناع ورزید . حتی پادشاه مصر پسامتیک را نکشت . گرچه بنا به گفته گرودوت همانطور که کورش با آستیاگس و نبونیدوس رفتار کرد ، کمبوجیه هم جانشین پادشاه مصر را به قتل رسانید .
کمبوجیه به فتح مصر اکتفا نکرد بلکه تصمیم گرفت یک عده دیگر از ایالات افریقا را در تحت تصرف و استیلای خود درآورد . مستملکات یونان در ساحل شمالی آفریقا صرفاً به میل و اراده خویش به اطاعت و انقیاد کمبوجیه درآمدند . کمبوجیه به قصد توسعه قدرت و نفوذ خود در مغرب افریقا و تسلط بر کارفاگن به تهیه و تدارک نیروی دریایی پرداخت ولی طبق خبر هرودوت فینیقی ها ، که فرماندهی کشتی های نیروی دریایی ایران را به عهده داشتند ، از حمله و تجاوز به کارفاگن ها ، که هم نژاد و از خویشاوندان آنها بودند ، امتناع ورزیدند . آنگاه کارفاگن به حسب ظاهر فرمانروایی ایرانیان را پذیرفت و اسماً خراجی به آنها می پرداخت ولی در حقیقت ایرانیان در آن ایالات دورافتاده قدرت و حکومت واقعی نداشتند . در سال های ۵۲۴-۵۲۳ قبل از میلاد کبوجیه از مصر برای تصرف نوبی عزیمت کرد ولی این لشکرکشی با عدم موفقیت مواجه گردید .
قبل از آنکه ایرانیان از این لشکرکشی برگردند ، خبر عدم موفقیت کمبوجیه در نوبی ، به مصر رسید . بنابراین مصریان به امید این که ارتش ایران به کلی تار و مار شده ، طغیان کردند و ظاهراً بانی و موسس این عصیان پسامتیک بود که به دستور کمبوجیه وی را زنده نگاه داشته بودند . لیکن آرزوی مصریان برآورده نشد ؛ زیرا کمبوجیه هنوز برای سرکوبی مصریان قوای کافی در اختیار داشت . ایرانیان در موقع فرونشاندن آتش این شورش از خود قساوت زیادی نمایان ساختند . پسامتیک کشته شد و کشور مصر را ویران کرده و اموال و معابد را به یغما بردند ولی در همین موقع از ایران اخبار وحشتناکی رسید مبنی بر اینکه بردیا زنده است و علم دار شورش و عصیانی است که در تمام نقاط ایران روز به روز رو به توسعه فزونی گذاشته است.[۲۲]
بخش سوم
۲-۳- دوره پادشاهی داریوش اول
کمبوجیه کارهای خود را در مصر رها کرد و سراسیمه به سوی ایران رهسپار شد ؛ ولی در نیمه راه در سوریه فوت کرد.
بدین ترتیب بردیای دروغی که در ماه مارس ۵۲۲ قبل از میلاد شورش خود را آغاز کرده بود ، در تابستان همان سال تقریباً تمام امپراتوری هخامنشیان را در تحت فرمان خویش درآورد .
شاهزاده داریوش علیه بردیای دروغی برخاست . داریوش منسوب به یکی از خاندان های فرعی سلسله هخامنشی است که تحت حمایت بزرگترین نجبای ایرانی، با گروه قلیلی از هم دستان خود به قلعه سیکایااوواتیش ، واقع در ایالت نسا در ماد ، وارد شد و گوماتا و همکاران وی را به قتل رسانید و این واقعه در ۲۹ سپتامبر همان سال روی داد . بدین ترتیب داریوش زمام امور را در دست گرفت . [۲۳]
در دفع آشوبها ، داریوش گه گاه خشونت را تا حد قساوت رسانید و با این همه در بعضی موارد ولایات شورش زده بیش از یک بار سر به طغیان برداشتند و گاه خود او را به لشکرکشی به آن ولایات کشاندند . در رفع این شورشها نوزده جنگ کرد ، و نه پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند تنبیه نمود . بعد از اعاده امنیت در تمام این ولایات شورش زده توه به سرزمین های دوردست غربی را – که در این مدت آرام مانده بودند – ضروری یافت . دو ولایت لیدیه و مصر از این جمله بود ، اما والیها ( ساتراپها )ی آنها مورد سوء ظن شاه بودند . ساتراپ لیدیه ، اروئی تس نام ، اقدامات خودسرانه ای در دفع مخالفان خویش در نواحی مجاور کرده بود که حاکی از بی اعتنایی به پادشاه جدید به نظر می رسید ، حتی یک عامل و معتمد داریوش را که به گمان وی ممکن بود ناروایی های او را گزارش کند در خفیه هلاک کرده بود . آریاندس والی مصر هم که داعیه خودسری داشت و اقدام وی به ضرب کردن سکه تمام عیار – که از حد اختیار ساتراپهای محلی خارج بود – وی را مورد سوء ظن شاه می ساخت ، نارضیاتی هایی در بین مصری ها هم به وجود آورده بود و داریوش برای رفع این نارضاییها که ممکن بود به شورش تمام اهل مصر بر ضد پارسیها منجر گردد با سپاه خویش عازم دره نیل شد . در ورود به مصر با برکنار کردن آریاندس ، درصدد استمالت کاهنان برآمد ، در عزای گاوآپیس که تازه مرده بود شرکت کرد و چنان خود را در دل مصری ها جا داد که وی را به عنوان زاده خدایان نیایش کردند . در مصر هم ، برخلاف کمبوجیه مدت زیادی نماند .
قلمرو وی در این هنگام از لیبی و مصر تا دره سند و فرغانه و از خوارزم و دریای سیاه تا بحراحمر و اقیانوس هند امتداد داشت و از جمله غیر از پارس و ماد و رخج و عیلام و آشور و بابل ، سوریه و فنیقیه و فلسطین و مصر و حبشه و آسیای صغیر و ایونیه و بلخ و هرات و خوارزم و سغد و ماوراء سیحون و نواحی غربی هند و پیشاور تا حوالی دانوب و مقدونیه و قبرس را هم شامل می شد ؛ و در واقع وسعتی داشت که تا آن زمان و مدتها بعد هیچ امپراطوریی به آن اندازه گسترش نیافته بود .
بعد از سفر مصر تامین وحدت و ایجاد امنیت در سراسر این امپراطوری ، احساس وی آن بود که برای پارسی ها دوران جنگ به سر رسیده است و اکنون حفظ وحدت و تمامیت کشور به نظم و قانون نیاز دارد . وی برای ایجاد یک دستگاه منسجم اداری هم فرصت مناسب داشت و هم آمادگی ذهنی . تجربه اقداماتش در رفع شورشها ، و رشته اتحادی که او و پدرانش را با نجبا و سرکردگان پارس مربوط می کرد با حسن تدبیر شخصی و قدرت اراده ای که در وی بود نیز وی را در ایجاد چنین دستگاه منظم و مرتبی یاری می کرد . اولین اقدام وی در این زمینه ایجاد یک مرکز ثابت برای امپراطوری بود و او شهر شوش را در ولایت انشان ( عیلام سابق ) که از مدتها پیش تمام آن ولایت در حیطه فرمان پدرانش بود ، برای این مقصود مناسب یافت .در آنجا ، و بعد از آن در پرسپولیس( استخر ، تخت جمشید ) که مرکز رفت و آمد طوایف پارس و سرکردگان آنها بود.در بنای هر دو کاخ عظیم نه فقط بهترین مصالح از تمام قلمرو امپراطوری فراهم آمده بود ، بلکه صنعت و مهارت و زحمت تمام اقوام تابع هم به نشانه علاقه به وحدت امپراطوری در بنای آنها دست به هم داده بود . چنانکه از اشارت خود او در یک کتیبه اش بر می آید در بنای آپادانه شوش ریگ ریزی بنا و قالب گیری آجرها به وسیله بابلیها انجام شد ؛ ستون های سنگی از حوالی انشان آورده شد ؛ چوبهای آن از لبنان و نیز از حدود پیشاور حمل گشت ؛ طلایی که در تزیین آن به کار رفت از ساردو باختر ( بلخ ) آمد ؛ سنگ لاجورد و عقیق که در آن مصرف شد از حدود خوارزم ، نقره و مس و عاج آن از حبشه و از رخج و هند حمل گشت . سنگتراشانش ایونی ها ، زرگرانش مادیها و مصریها و کسانی که آجرهای تصویردارش را ساختند بابلی و آنها که دیواره را تزیین کردند مادی و مصری بودند .[۲۴]
این تختگاه با عظمت در شوش ، با باروهای محکم و بناهای عظیم و رفیع آن ، قدرت و صلابت امپراطوری وی را به طور رمزی در اذهان عام و مخصوصاً در خاطر فرستادگان و شاهزادگان ولایات که برای ادای احترام یا تقدیم هدایا به بارگاه پادشاه می آمدند ، القا می کرد و امنیت محکم و بی تزلزلی که بعد از رفع تمام شورش ها و مخاطرات در سراسر کشور حکمفرما گشت به داریوش فرصت داد تا در طرح و تنظیم اصولی که تمام امپراطوری وی را تحت نظام واحد درآورد و اجازه ندهد که در قلمرو وی ، به قول خودش « قوی ضعیف را بزند و نابود کند » توفیق بیابد . خود وی در کتیبه بیستون از این قانون واحد به عنوان « داد » خویش یاد می کند و هرچند چیزی از محتوای آن نمی گوید ، پیداست که اساس آن را باید از فحوای آنچه وی در همان کتیبه به اخلاف خویش توصیه می کند ، دریافت .
این قانون – که قسمتی از آن شامل احکام کتبی شاه و به صورت فرمان صادر می شد – هم التزام عدالت و تسامح را که پیوند عناصر و اقوام مختلف امپراطوری بدون آن حاصل نمی شد ممکن می ساخت ، هم تمرکز اداری کشور را که در هر بخش آن سنتها و رسم های خاص جاری بود تضمین می کرد . این قانون ، که شخص پادشاه و کسانی که چشم و گوش او خوانده می شدند در اجرای دقیق آن نظارت داشتند ، هرگونه انحراف و کژی را که در قاضی و مجری مشاهده می کرد با خشونت سزا می داد ، و هر چه را موجب اختلال نظم یا مانع اجرای عدالت بود از جانب هر کس و هر طبقه که بود با شدت عمل از سر راه بر می داشت . تعلل و فرار از خدمات جنگی هم با نهایت خشونت مجازات می یافت .[۲۵]
شوش که بین ماد و پارس واقع بود و با این حال جز فاصله از مرزهای ولایات دور عیبی نداشت ، برای شاه پارس یک تختگاه امن و دور از دسترس دشمن محسوب می شد . با آنکه تختگاه خانوادگی در واقع در پاسارگاد بود ، پادشاه هنگام اقامت در پارس غالباً در پرسپولیس ( تخت جمشید ) اقامت می کرد . پایتخت تابستانیش هم در اکباتان در ولایت ماد بود اما داریوش بیشتر اوقات ، مخصوصاً در زمستان ها ، در شوش ، تختگاه باستانی انشان ، به سر می برد . قلمرو وسیعی که به وسیله وی از تختگاه شوش یا پرسپولیس اداره می شد به ایالات مجزا اما متحد تقسیم می شد که هر یک شهربان یا والی مستقلی داشت با عنوان خشثرپان – خشثرپ . این والی در ولایت تحت حکم خویش نایب السلطنه محسوب می شد و در اجرای عدالت و نظارت بر امور ، اختیاراتش وسیع و منبعث از قدرت مطلقه شاه بود . مع هذا برای آنکه تمرکز قدرت در دست این خشثرپها ( ساتراپها ) موجب تجری یا انگیزه استقلال طلبی در آنها نگردد ، یک ارگبد که قلعه شهر و محافظان آن را تحت فرمان داشت ، و یک مسؤول امور مالی که ناظر بر دخل و خرج و اسناد و دفاتر مالیاتی ولایت محسوب می شد نیز به طور مستقل در کنار ساتراپ مسئولیت های خاص خود را داشتند و شاه بدین وسیله اعمال ساتراپها و احوال هر یک از این صاحبان مناصب و مقامات را از طریق نظارت همکاران آنها تحت مراقبت خویش داشت و برای آنها مخصوصاً ساتراپها که اختیارات وسیع داشتند ، فرصت آنکه داعیه استقلال یا اندیشه تجاوز از « قانون » را در سر بپرورند پیدا نمی شد . خاصه که هر چند گاه یک بار بازرسی های دقیق و کارآزموده و صاحب اختیار که « چشم » و « گوش » شاه خوانده می شدند ناگهان و غالباً سر زده به قلمرو این ساتراپها می آمدند ، دفاتر و خزاین ولایت را بررسی می کردند و در باب نحوه اجرای عدالت و جمع آوری مالیات از طبقات مختلف بازجویی می نمودند .[۲۶]
ساتراپها غالباً از امرای محلی و گاه شاهزادگان هخامنشی یا سرکردگان طوایف پارس و ماد انتخاب می شدند ، و پادشاه با نهایت دقت بر همه اعمال و حرکات آنها نظارت مستقیم داشت . نظارت در جمع و خرج مالیات های نقدی و جنسی که از ولایات تابع به خزانه امپراطوری و شخص شاه پرداخت می شد با چنان دقتی از جانب وی انجام می گرفت که ساتراپهایش گه گاه از روی طعن و به لحن طنز وی را سوداگر و بازرگان پیشه می خواندند . اما این کار ، که حفظ قدرت امپراطوری بدون آن ممکن نمی شد ، در نظر وی هم عامه رعایا را از استثمار غیر مجاز و تعدی خودسرانه صاحب منصبان ولایات در امان می داشت ، هم ساتراپها و سرکردگان سپاهیان محلی را از جمع آوری نامشروع اموالی که ممکن بود محرک حادثه جویی آنها گردد و بروز اغتشاشات را سبب شود مانع می آمد . اعمال این نظارت هم که در همه امور از اداری و نظامی تا قضایی و بازرگانی جاری بود ، غیر از « قانون » واحد و بی تزلزل و علاوه بر قاضی های ناظر و مخصوصاً گذشته از چشم و گوش شاه ، به جاده های امن و مرتب و چاپارهای مسئول و سریع السیز حاجت داشت و داریوش با توسعه و ایجاد شبکه های اصلی و فرعی شوارع و طرق و با ابداع و ترتیب دستگاه های پیک و خبر رسانی مرتب توانست نظارت خود را بر تمام احوال کشور اعمال کند و در اسرع وقت از وقوع هرگونه اختلال محتمل در ولایات دوردست جلوگیری نماید . از جمله جاده های اصلی که شریان های حیاتی پیکر امپراطوری محسوب می شدند جاده ای منظم و آسان گذر بود که بابل را با مصر مربوط می داشت . جاده دیگر که « جاده شاهی » خوانده می شد شوش را با سارد در لیدیه مربوط می کرد و جاده های فرعی غالباً به این دو جاده اصلی به نحوی اتصال می یافت . بعلاوه برای تسهیل در نقل و انتقال سپاه و خواربار و کالاهای مورد حاجت ، ایجاد و توسعه راه های دریایی را هم داریوش مورد توجه قرار داد . از یک سو هیات هایی برای تحقیق در راه های دریایی به اقیانوس هند و بحراحمر فرستاد ، و از سوی دیگر با حفر ترعه ای که در مشرق مصب نیل مدیترانه را از طریق این رود با دریای احمر و به قول خودش با دریای پارس متصل می ساخت ، شبکه راه های دریایی را در سراسر امپراطوری تا حد ممکن توسعه داد . با قرطاجنه ، که یک مستعمره فنیقی نشین در جنوب غربی مدیترانه بود ، ارتباط برقرار ساخت و در نواحی صقلیه ( سیسیل ) و سواحل ایتالیا هم کشتیهایی برای کشف راه ها و جستجوی طرق بازرگانی گسیل داشت . ایجاد یک نظام واحد پولی که سکه طلایی وی به نام دریک ( زریک ) پشتوانه آن محسوب می شد و نظارت در تعیین رابطه آن با مسکوکات نقره ای ساتراپها ، موجب تسهیل در تسویه حساب مالیات های ولایات بود ؛ در عین حال در نزد او عامل عمده ای در توسعه و تحکیم روابط بازرگانی بین ولایات امپراطوری و ولایات مرکزی نیز محسوب می شد . داریوش با نظارت در اجرای عدالت و با سعی در حفظ امنیت راه های زمینی و دریایی ، در عین حال علاقه خود را به توسعه تجارت نشان می داد . طرفه آنکه حتی به امر فلاحت و سعی در کشت و حمل غلات و میوه ها هم توجه خاص داشت و چنانکه از یک نامه او بر می آید – از تشویق کسانی هم که در نقل بذر و کشت بعضی محصولات بذل اهتمام می کردند غافل نمی ماند . برای توسعه بازرگانی و مخصوصاً برای حفظ وحدت امپراطوری که توسعه بازرگانی هم یک عامل آن به شمار می آمد ، داریوش سیاست تسامح کوروشی را هم نسبت به پیروان ادیان مختلف با همان بلندنظری سلف بزرگ خویش دنبال کرد و این امر نیز که سرزمین های تابع را به وحدت و تمامیت امپراطوری علاقه مند می داشت موجب توسعه همکاری اقتصادی مستمر بین ولایات تابع و مایه توسعه قدرت مالی و اداری امپراطوری گشت . وی در اجرای این سیاست به یهود اجازه داد تا معبد خود را در اورشلیم بنا کنند، و هنگام سفر آخرش به مصر ( ۵۱۷ ق.م ) ضمن یک توقف کوتاه در فلسطین در رفع اختلافات قوم در این باب ها اهتمام کرد . در مصر بناهایی در ممفیس و ادفو و حتی در واحه آمون به وجود آورد که نام او بر آنها یادگار ماند و در نزد مصری ها نشان علاقه وی به سرزمین ایشان تلقی شد . به اوجاهرسته ، کاهن و شاهزاده مصری – که متن هیروگلیف او در واتیکان خاطره سفر وی را به مصر جاویدان کرده است ، اجازه داد تا در معبد سائیس شفاخانه بنیاد نهد ، حتی خود او را به شوش دعوت کرد و دراکرام وی اهتمام به جای آورد . این تسامح زیرکانه ، که وی نسبت به معابد و کاهنان یونانی هم مراعات آن را بر خود لازم یافت ، او را در نزد بسیاری از یونانی ها نیز شایسته تکریم ساخت . فرمانی که خطاب به گوداتاس ، بازرس و فرستاده خویش در آسیای صغیر ، نوشت اراضی متعلق به معبد آپولو را از پرداخت مالیات و کاهنان آن را از الزام به کار اجباری که معمول که معمول در ولایات تابع بود ، معاف داشت و نسبت به خدای قوم اظهار تعلق کرد . به خاطر همین طرز تلقی از معابد قوم بود که در اواخر عهد وقتی درگیری با یونان برایش اجتناب ناپذیر شد ، معابد یونانی در تمام آسیای صغیر و حتی معبد دلف هم از وی جانبداری کردند و یونانیان مخالفت را به ترک مخاصمت با وی تشویق نمودند . این تسامح بخرادنه که وی نیز تقریباً همه جا مثل کوروش در التزام آن – تا حد مقدور – ساعی بود ،در بسیاری موارد هرگونه نقار و کدورت را که گه گاه در سرزمین های دوردست امپراطوری بین عمال وی با رعایای محلی پیش می آمد رفع می کرد یا از بالا گرفتن فتنه هایی که از این برخوردها پیش آمدنی بود جلوگیری می کرد . فرمانروایی او حکومت مطلقه فردی بود ، اما استبدادش خیرخواهانه و پدرانه به نظر می رسید . وی سلطنت خود را عطیه اهورا مزدا تلقی می کرد و به اینکه خودش و خانواده اش هرگز به مردم ستم نکرده اند و به راه ناروا نرفته اند در کتیبه بیستون می بالید و آن را برای خود مزیتی می شمرد . انتظامات نظامی ، اداری و قضایی او برای طبقات عام موجب امنیت بود و او از اینکه این امنیت را وسیله ترویج تجارت و توسعه زراعت می یافت خرسند بود . ضرورت نظارت دقیقی که پادشاه به مراقبت در تمام شؤون امپراطوری الزام می کرد خود وی را از تسلیم به هر گونه ضعف اخلاقی و هرگونه انحراف از انضباط رفتاری باز می داشت . این انضباط به گونه ای بود که تا وی زمام کارها را در دست داشت امپراطوریش یک دستگاه فعال ، سازنده و خالی از خلل به نظر می رسید . مع هذا چون نجبای ماد و پارس که غالباً تربیت سپاهی داشتند به کارهای مربوط به جنگ بیش از کارهای مربوط به حکومت علاقه نشان می دادند ، امور مربوط به اداره و حکومت که وسیله تامین تمرکز قضایی و رونق اقتصادی کشور بود به تدریج بعد از وی به دست اقوام تابع ، خاصه دبیران و محاسبان بابلی و آرامی افتاد و با نفوذ زنان در وجود اخلاف وی – خواجه سرایان مصری و یونانی – هرگونه انضباط اخلاقی را هم از میراث خواران وی سلب کرد و بدین گونه فرهنگ اقوام ماد و پارس که مبنی بر اخلاق و اطوار مردانه و آمیخته با عفت و نجابت بود در نتیجه اختلاط با فرهنگ سست و غالباً منحط اقوام تابع از توسعه بازماند ، و سرانجام استبداد داریوش ، که پدرانه و مبنی بر نیک خواهی بود ، نیز مثل استبداد جباران تابع وی نتایج نامطلوب خود را به بار آورد . [۲۷]
وسعت فوق العاده امپراطوری و ضرورت حفظ وحدت و تمامیت آن که نظارت دائم در تامین راه های زمینی و دریایی اطراف را الزام می کرد ، داریوش را تدریجاً به این دغدغه انداخت که بدون ایمنی از جانب اقوام مجاور و غیر تابع – از جمله سکاهای جنوب روسیه و یونانی های حوزه داخل مدیترانه – حفظ آسیای صغیر و مصر و سوریه ، دشواری بسیار دارد ؛ و شاید یک لشکرکشی تنبیهی ، که سکاهای وحشی گونه آن نواحی را مرعوب کند برای ایمنی از آنها و حتی برای تهدید یونانی هایی که به طور پنهانی ولایات یونانی نشین « ایونیه » را در آسیای صغیر به شورش و اعلام استقلال وسوسه می کردند ، لازم و حتی کافی باشد . برای این لشکرکشی هم که در آن سوی بسفور و هلسپونت گذر از بیابان ها و عبور از رودهای تراکیه و بسارابی و نواحی کریمه را اقتضا داشت ، تجهیز سپاه بسیار ضرورت نداشت و ظاهراً روایات افسانه آمیز هرودوت در باب کثرت فوق العاده تجهیزات وی جز مبالغه مستعمار نباشد و این هم که خود داریوش فرمانده این سپاه بود ، بر خلاف آنچه بعضی محققان ادعا کرده اند ، به هیچ وجه نشانه کثرت همراهان و سپاهیان وی نمی تواند باشد . این طوایف که در اواخر عهد فره ورتیش به تحریک آشوری ها ، در هجوم خویش از نوحی شرقی آسیای صغیر تمام قلمرو ماد و مانای را عرضه تهاجم و تعرض طولانی کرده بودند ، در بازگشت به اوطان خویش غیر از نواحی آسیای مرکزی تعدادی از آنها نیز به نواحی جنوب روسیه بین حدود رود دن و جبال کارپات ، پراکنده شدند و در آنجا با یونانی هایی که در سواحل دریای سیاه می زیستند روابط آشنایی برقرار کردند ؛ از احوال آنها مثل احوال سکاهای شرقی اطراف جیحون ، بعضی رسوم و آداب در افواه اهل عصر رایج بود که ظاهراً تا حد زیادی افسانه آنیز بود و روی هم رفته ایشان را مردمی دور از فرهنگ و وحشی گونه نشان می داد . [۲۸]
در مقابله با حمله ای که داریوش برای تنبیه ایشان به سرزمین هایشان در مرزهای امپراطوری خویش کرد ، آنها شیوه جنگی « برجا گذاشتن زمین سوخته » و طریقه جنگ و گریز بیابانی را بهتر از رویارویی با خصم و درگیری منظم با او یافتند . در تمام مدت که داریوش آنها را در بیابان ها دنبال می کرد به ندرت با او روبرو می شدند . در رویارویی های نادر هم بلافاصله به دنبال حمله ای نامترقب به دامنه های بیابان می گریختند و هر چه را بین خود و سپاه مهاجم باقی می گذاشتند به آتش و ویرانی می کشیدند . لاجرم داریوش که عجز آنها را از مقابله با خویش معاینه دید و نفوذ بیشتر در آن نواحی را در آن احوال موجب اتلاف وقت و نیروی خویش می یافت ، تقریباً بدون اخذ نتیجه قابل ملاحظه ای دنباله این لشکرکشی تنبیهی و اکتشافی را رها کرد و از راه تراکیه و لیدیه به ایران بازگشت .
بازگشت از این لشکرکشی ، داریوش بی آنکه از جانب سکاهای غربی یا شرقی دغدعه ای در خاطر داشته باشد ، لشکر به هند کشید ( ۵۱۲ ق.م ) و با عبور از سند قسمتی از نواحی پنجاب را به تصرف درآورد . در همین اوقات بود که هیاتی از جانب او مامور شد تا درباره دریایی بین دریای پارس و دریای مصر ( بحراحمر ) به تحقیق و اکتشاف بپردازد . سفر این هیات ، بر وفق روایت هرودوت ، تحت نظر یک دریانورد یونانی به نام اسکولاکس بود ، که از نتیجه کارش چیز درستی روشن نیست . [۲۹]
داریوش یکم احتمالاً درباره منافع تجارت و نیز امر دریا اندیشه هایی در سر داشت . اما در هیچ یک از جانشینان وی نشانه ای از وجود آگاهی به پتانسیل بازار مشترک موجود در قلمرو خود نمی بینیم .
هخامنشیان پارسی بودند . انها عاشق زیبایی طبیعی بودند و میل داشتند در محیط نشاط انگیز زندگی کنند . داریوش یکم حتی می خواست دیگران نیز چنین باشند چنانکه از نامه گاداتاس پیداست او به فرمانداری دستور می دهد که درختان میوه را از اَبَرنهر به ایونیه منتقل سازد . هخامنشیان دوست داشتند که محل زندگی شان « آباد » باشد با باغها و بوستان ها و آب روان و حیوانات برای شکار ، بازی و ماهی . اما اینکه آیا منظور آنها از « آبادی » معنای گسترده تری داشت ، آیا این حقیقت دارد که ( به قول گیرشمن [۳۰]( « در سراسر کشور کارهای عمومی عام المنفعه برای افزایش قابلیت تولید » انجام می گرفت ، امری مسلم نیست . درست است که در زمان داریوش یکم و خشایارشا به دسته های کارگران در پارس از سوی خزانه مزد پرداخت می کردند و چه بسا اشراف پارس از این فرصت بهره می گرفتند و برای خود نیروی کار فراهم می کردند ؛ اما به دشواری می توانیم بگوییم که این کارگران به جز کاخ سازی و حکاکی بر روی گورها چه کار دیگری انجام می دادند و مدارک ما از منابع ادبی بسیار اندک است .
در ایران مهمترین مسئله آب است . آبیاری مصنوعی از طریق آبراهه ها از زمان عصر نوسنگی در حاشیه های کشور ( خوزستان و ترکستان ) و در مناطق مرتفع جنوبی انجام می گرفت . بدون شک این روش ها در زمان هخامنشیان نیز معمول بوده اند ، اما مقیاس زمانی اندازه گیری آنها را در طی قرنها نمی توان مشخص کرد . آنچه معمولاً به هخامنشیان نسبت داده می شود متداول کردن دو روش آبیاری مهمتر و موثرتر است که عبارتند از احداث سد و بند و آبراهه های زیرزمینی طولانی به نام قنات یا کاریز .[۳۱]
از اول شاید برجسته ترین نمونه آن در کتاب سوم هرودوت ذکر شده است . او می گوید : « در آسیا دشت پهناوری است که به وسیله رشته ارتفاعات احاطه و با شکافهایی در پنج محل جداگانه از هم مجزا شده است . این ناحیه در اصل به خوارزمیان تعلق داشته … اما از وقتی که پارسیان صاحب اقتدار شده اند به پادشاه ایران تعلق یافته است . از رشته کوهستان مزبور رودخانه بزرگ جیحون سرچشمه می گیرد که در قدیم آب مورد نیاز هر پنج طایفه را تامین می کرده است . چنانکه گفته ام این رود به پنج شاخه تقسیم و از میان دره تنگی به پنج ناحیه مزبور جاری می شده است . اما از موقعی که ایرانیان صاحب آن منطقه شده اند همه طوایف آن حدود به زحمت افتاده اند زیرا بر طبق فرمان شاه تنگه ها را مسدود و آب را با ساختن بندها انبار کرده اند و آن ناحیه که در سابق جلگه بوده به صورت دریاچه بوده است … از این رو وقتی که دچار کم آبی می شوند جمعاً به اتفاق زنان خود رو به پارسه رفته و در درگاه شاهی انتظار می کشند تا پادشاه فرمان دهد که بندها باز و رفع نیاز طایفه ای که بیش از همه در تنگنا است بشود . سپس وقتی زمین یک دسته سیراب شد مجدداً سد بسته و دریچه های دیگر را برای رفع احتیاج سایر طوایف می گشایند . برای من بیان کرده اند علاوه بر مالیات مقرر ، فقط پس از دریافت مبلغی سرشار دستور باز کردن سد صادر می شده است .
این داستان چندان قابل فهم نیست و جزئیات آن کیفیت افسانه پردازی دارای احتمال زیاد توصیفی است از کوشش برای مهار آب که به یک شاه ایرانی نسبت داده شده است .
احداث قنات ها تقریباً بی گمان کهن تر از زمان هخامنشیان است . اما هخامنشیان از ارزش این روش آبیاری به خوبی آگاه بودند و امتیازهای مالی چشمگیری برای احداث آنها اعطا می کرده اند : پولیبیوس می گوید که آنها امتیاز بهره برداری از منافع قنات را برای مدت پنج نسل به کسی که آب را به زمین های بایر بیاورد اعطا می کردند ( یعنی به جای آنکه به دربار پرداخت شود ) و می افزاید که به این دلیل ساکنان البرز خودشان به احداث قناتها پرداختند . دلیل اینکه چرا خود مردم بسیار کمتر به احداث قنات می پرداخته اند آن بود که هزینه آن بسیار گزاف بود و منافع آن به دربارها سرازیر می شد و هخامنشیان در این زمینه خود را بسیار خویشتن دار و دوراندیش نشان دادند و شاید از این لحاظ در میان شاهان ایران تا روزگار کنونی بی همتا بودند .[۳۲]
بخش چهارم
۲-۴- دوره خشایارشاه
پسر و جانشین او خشایارشا (۴۸۶-۴۶۵ ق . م ) را می توان در موارد اساسی ادامه دهنده سیاست های پدر خویش دانست .
نخستین اقدام خشایارشا دست و پنجه نرم کردن و فائق آمدن بر شورشی بود که در مصر برپا شده بود این شورش درست قبل از مرگ داریوش آغاز شد و یک سال طول کشید تا خشایارشا توانست آن را مهار کند . در بابل نیز شورش دیگری به راه افتاد که در ۴۸۱ ق . م پایان یافت . خشایارشا در زمانی از ( احتمالاً آغاز ) سلطنت خویش با تقسیم ایالت بسیار وسیع بابل به دو ایالت به اقدام اداری بسیار موثری دست زد . این دو ایالت جدید عبارت بودند از « بابل » که شامل تمام عراق امروزی و سواحل فرات در سوریه می شد و ماوراء فرات که غرب رود فرات در سوریه و همچنین فلسطین را در بر می گرفت .
یکی از اهدافی که خشایارشا سرانجام در رسیدن به آن ناکام ماند ، مجبور کردن تمام سرزمین های یونان به پذیرش قدرت ایران بود . بعضی یونانیان اتحاد با ایران را پذیرفتند و بعضی دیگر ( اسپارت و آتن) از آن امتناع کردند . از چشم انداز سیاست بلند مدت ایران در حوزه دریای اژه ، سعی در زیر سلطه بردن بخش اروپایی یونان کاملاً منطقی بود و اهمیت آن برای ایرانیان چنان بود که شخص شاه در خشکی و دریا با سپاه همراهی می کرد و می کوشید تا یونانیان را به زانو درآورد . پس از پیروزی های نخستین ایران ، یونانیان در سال ۴۸۰ ق . م به پیروزی مهمی علیه نیروهای دریایی ایران در سالامیس دست یافتند . احتمال دارد که یک سال پس از آن یعنی در ۴۷۹ ق . م شورش دومی در بابل رخ داده باشد که نشان می دهد اقدام ایرانیان در دو سال پیش از آن برای سرکوب شورش قبلی کاملاً موفقیت آمیز نبوده است .[۳۳]
ارتش باقی مانده ایران در یونان سرانجام در نبردی زمینی در پلاته در سال ۴۷۹ ق . م شکست سختی را متحمل شد . در پی پیروزی های یونان جزایر متعدد اژه سر به شورش برداشتند و شهرهای ایونی به ویژه اسپارت و پس از آن آتن از این شورش ها حمایت کردند تا به رهایی آنها از سلطه ایران کمک کنند . آتنیان به منظور تامین منابع مالی و نظامی برای ادامه جنگ با ایران در دریای اژه و در طول ساحل تراس ( تراکیه ) و آسیای صغیر اتحادیه دلیان [ یا دلوسی ] را تشکیل دادند . کنفدراسیون آتن که این انسجام را تقویت کرد به موفقیت بزرگی در دهه های ۴۷۰ و ۴۶۰ ق . م رسید . به رغم مقاومت دلیرانه سرداران متعدد محلی سپاه ایران ، بسیاری از مواضع استراتژیک هخامنشی از دست رفت .[۳۴]
دربار هخامنشیان در یک جا ثابت نبوده زیرا که شاه کاخهای متعددی در جاهای مختلف داشت . پایتخت عمده شاهنشاهی شهر شوش بود . البته همدان – هکمتانه شؤون گذشته خود را همچون پایتخت سابق و تابستانگاه دربار حفظ کرده بود . هیچ شاهدی در دست نیست که پس از داریوش بایگانی شاهی در هکمتانه بوده باشد ، چنانکه بعضی از محققان از تعبیر عبارتی از باب ششم کتاب عزرا که می گوید طوماری را در بایگانی بابل جستجو کردند و سرانجام آن را در کاخی در هکمتانه یافتند ، به چنین نتیجه ای می رسند . شهر بزرگ و باستانی بابل نمی تواند نموداری باشد از یک شهر هخامنشی .
به هنگام داریوش ، اکدی زبانی بود مرده که تنها کاتبان هیر بدان آن را به کار می گرفتند . در زمان آشوریان آرامی که الفبایی هم داشت جایگزین اکدی و زبان بین المللی خاور نزدیک شد . هخامنشیان ظاهراً از زبان آرامی پشتیبانی می کردند و آن را در شاهنشاهی خویش رایج می ساختند . دبیران در روزگار باستان گروهی مهم به شمار می آمدند . زیرا که بایگانی و اسناد برای کشورداری امری لازم بود . [۳۵]
همه می دانیم که لوح های گلی یافته شده از تخت جمشید که بر آنها به عیلامی نوشته شده است محتوی صورت حساب کارگران است . در آنجا همچنین کتیبه های آرامی بر سنگ نیز دیده شده . درباره فارسی باستان که با خط میخی نوشته می شد سخن گفتیم که از این خط ظاهراً در امور روزمره استفاده نمی شد و تنها دربار و دستگاه شاهی آن را به کار می برد . از کتیبه بیستون در می یابیم که این کتیبه را « به آریایی ( که در گذشته نبود ) و بر لوح های گلی و بر پارشمن ترکیب کردند » و « در برابرمن به صورت کتیبه درآوردند و خواندند . آنگاه من ازاین کتیبه به همه استان ها فرستادم . مردم با هم بر آن کار کردند » .
از اینجا در می یابیم که گویا از کتیبه چنین بر می اید که نخست آن را به زبان ایرانی ( فارسی باستانی ) یا به خط میخی یا حتی با حروف آرامی یا به هر دو خط نوشتند . کشف پاره هایی از کتیبه بیستون به زبان آرامی در الفانتین مصر و پاره هایی از لوح های گلی به زبان اکدی گواه بر آنست که از متن کتیبه به زبان های مختلف رونوشت هائی برداشته و آنها را به همه جا فرستاده اند . این کتیبه شاید برای شاه خوانده می شد زیرا که او خود نمی توانست بخواند .
در آغاز هخامنشیان به سازمان ها و روش های حقوقی محلی روی خوش نشان دادند ولی بعدها گویا تا حدودی مخلوطی از وسایل حقوقی ساختند .[۳۶]
بین النهرین سرزمینی بود که از مدتها پیش به قانون خو گرفته بود و داریوش چه بسا که از سنن قوانین بابلی الهام گرفته باشد و زیرا در کتاب مقدس و اسناد اکدی به قانون اشاره شده است .