از دیگر تحقیقات مهم در این زمینه مطالعات مربوط به PISA(2000و ۲۰۰۳) است که گروه برجسته ای از محققان در چند کشور دنیا انجام داده اند. در این تحقیقات از داده های مربوط به پیشرفت تحصیلی در چهار درس علوم، ریاضی، خواندن و زبان همچنین وضعیت اجتماعی خانواده( بالاترین وضعیت تحصیلی والدین وضعیت شغلی والدین و منابع فرهنگی و اقتصادی در اختیار دانش آموز (مانند تعداد کامپیوترهای موجود در منزل، تعداد کتابها و اثار هنری اصیل موجود در منزل، تعداد اتاق خوابها، وسایل منزل مانند لباسشویی و ظرف شویی، تعداد دیدارها از کتابخانه ها، لابراتوارها، گالری های ،هنری موزه ها تعداد مسافرت ها …) اطلاعاتی درباره ویژگی های فردی دانشآموزان مانند جنسیت، مهاجرتوضعیت زبانی( آیا زبانی که با آن در منزل تکلم می کنید با زبان مدرسه یکی است؟) همچنین سوالاتی درباره نگرش آنها نسبت به معلمانشان مدرسه و بطور کلی اموزش و پرورش و اینکه ایا آنها در همسایگی مدرسه ساکن هستند یا فاصله آنها از مدرسه دور است؟ که به وسیله پرسشنامه ای که توسط دانش آموزان پاسخ داده می شود و پرسشنامه ای که مدیران درباره مدرسه شان و کارکنان آموزشی پر می کنند تاکید این مطالعات بر سیاستگذاران و محققان است و هدف تایید نفش مدرسه در نابرابریهای آموزشی است به طور خلاصه نتایج مطالعات پیزا پیشنها می کند که به وسیله یکسان کردن مدارس بر اساس برنامه درسی منابع و دانش آموزان می توان با نابرابری های آموزشی مبارزه کرد.
نش[۸۸](۲۰۰۰) در تحقیقی با عنوان ” نابرابری های آموزشی : مورد ویژه دانش آموزان pacific ” مطرح می کند که یک رابطه علی بین آرزوها و پیشرفت تحصیلی توسط جامعه شناسی آموزش و پرورش تا حد زیادی تشخیص داده شده است. اما مطالعات معاصر به ویژه مطالعات مربوط به اقلیت های قومی نژادی نشان می دهد که این ارتباط پیچیده تر است. به عنوان مثال در نیوزلند پیشرفت دانش آموزان pacific علی رغم آرزوهای بالای آنان، پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ضعیف است.
ورونیکا ای.مارتینز کانتو[۸۹](۲۰۰۷) در رساله خود با عنوان ” نابرابری و عملکرد مدرسه: تاثیر قانون “NO Child Left Behind” برروی آزمون دانش و مهارتهای تگزاس” به بررسی تاثیر کیفیت معلم و پایگاه اجتماعی اقتصادی کودکان بر عملکرد تحصیلی انان در آزمون دانش و مهارتهای تگزاس می پردازد در این تحقیق داده ها از طریق ” سیستم شاخص های علمی بهترین ها ” از گزارش ۲۰۰۵- ۲۰۰۶ گرفته شده است. برای بررسی نابرابری ها در آموزش و پرورش عواملی مانند پایگاه اجتماعی اقتصادی دانش آموزان، حقوق معلمان، سرمایه گذاری مدرسه و نسبت معلم به دانش آموز در نظر گرفته شده است. با بهره گرفتن از مدل رگرسیون چندگانهاین نتایج به دست امده است که پایگاه اجتماعی اقتصادی دانش آموزان مهم ترین تاثیر را بر عملکرد مدرسه دارد. دو متغیر دیگر یعنی حقوق معلم و نسبت دانش آموز – معلم تاثیر معنی داری بر عملکرد مدرسه دارد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
برین[۹۰] و همکاران(۲۰۰۹) در مقاله ای با عنوان” نابرابری ناپایدار در دستیابی( اکتساب) آموزشی: شواهدی از ۸ کشور اروپایی” در واکنش به گزارش تحقیقی از شویت و بلوسفیلد[۹۱](۱۹۹۳) درباره ثبات نابرابریهای اجتماعی اقتصادی در دستیابی آموزشی با ذکر دلایلی مطرح می کنند که باید انتظار داشته باشیم که امروزه نابرابریهای طبقاتی تاثیری کاهش یابنده در دستیابی آموزشی داشته باشند. توسعه یافتگی کشورها ، اقدامات رفاهی دولتها، بهبود شرایط عمومی زندگی ، کاهش اندازه خانواده ها ، افزایش رفاه عمومی، تغییر در نهادهای آموزشی ، آموزش های پیش از دبستان، مراقبتهای بهداشتی اولیه ، آموزشهای ویژه و تمام وقت، تغییر در نحوه آموزشها، خصوصی سازی در آموزش و پرورش ، افزایش تعداد مدارس، رشد اقتصادی خانواده ها و افزایش حمایتهای مدارس تماما چیزهایی هستند که می توانند تاثیر تفاوتهای طبقاتی را در عملکرد مدارس کم کنند. نتایج این تحقیق بر خلاف نتایج تحقیق شویت و بلوسفیلد[۹۲](۱۹۹۳) نشان می دهد که کاهش مشخص و واضحی در نابرابریهای آموزشی در چندین کشور در قرن بیست و یکم وجود دارد . با توجه به بررسی نابرابریها بر اساس طبقات اجتماعی ، نشان داده شده است که نابرابری به ویژه در میان طبقات کارگری و کشاورزی کاهش چشمگیری داشته است همچنین تاثیرات طبقه خانوادگی در عبور دانش آموز از مقطع ابتدایی به راهنمایی و متوسطه کمتر شده اما این تاثیر در عبور به تحصبلات عالیه تغییر چندانی نکرده است.
کولی[۹۳] (۲۰۱۰)درپایاننامهدکترایخوددردانشگاهکارولینایجنوبیباعنوان “تفکرمجدددررویکردهایانتقادیبهبقای(ماندگاری) نابرابریدرآموزشوپرورش ” مطرحمیکندکهدرطیدهههادانشمندانتربیتیبهشدتدرتلاشندبفهمندکهچرانابرابریهایآموزشیهنوزوجوددارند. اینرویکردهامتفاوتاستاماهمهرویکردهادرصددهستندنامنابعفرصتهاوپیامدهارابرایتمامدانشآموزانبهبودبخشند. دراینپایاننامهعواقبهریکازسنتهاورویکردهامفاهیمونگرشهایمربوطبهنابرابریهایآموزشیوبقایآنمطرحشدهاست. اینپایاننامهکاربردنوشتههایفیلسوفسیاسیBrian Barryرابهعنوانچهارچوبنظریدرنظرگرفتهشدهاستکاراوبهعناصرهریکازسنتهامربوطمیشودتادیدگاهیراایجادکندکهبهارزشهایهررویکردتوجهنماید. فرضاینپژوهشایناستکهزبانسخنگفتنوسیاستهایانتقادیپایداردرتحقیقاموزشیبرایکشفعللزیربناییومقابلهاثربخشبانیروهایاقتصادیسیاسیوفرهنگیکهدرصددافزایشنابرابریدرتعلیموتربیتوجامعههستندبایدایدئولوژیهایجدیدروشهایتفکرجدیدورویکردهایجدیدیراپیداکند.
دانیل هورن[۹۴](۲۰۱۰) در پایان نامه دکترای خود با عنوان “مقالاتی درباره نهادهای آموزشی و نابرابری فرصتها” به بررسی علل و پیامدهای نابرابری فرصتها در نهادهای آموزشی انتخاب شده در کل و نیز تاثیرات جداسازی انتخابی اولیه( زودهنگام) در مجارستان و دلایل ممکن برای تکامل آنها بهطور اخص می پردازد. در این پایان نامه نابرابری فرصتها به عنوان تاثیر پایگاه اجتماعی اقتصادی دانش آموزان بر روی عملکرد آنها در نظر گرفته می شود. هر چه تاثیر زمینه خانوادگی بر روی نتایج دانش آموزان بیشتر باشد میزان نابرابری بیشتر می شود. اگرچه عوامل زیادی در شکل گیری برابری فرصتها نقش ایفا می کنند اما ساختار نهادی تعلیم و تربیت یکی از ابزارهای مربوط به سیاستگذاری درست برای مقابله با نابرابری است. در فصل اول این پایان نامه ادبیات مربوط به نهادهای آموزشی و ارتباط آنها با نابرابری فرصتها بررسی می شود. از مرور ادبیات معلوم می شود که نهادهای آموزشی انتخاب شده در این تحقیق دارای نابرابری های شدیدی هستند. در فصل دوم از داده های PISA)2003( برای بررسی ارتباط نهادهای آموزشی و نابرابری فرصتها و اثربخشی استفاده شده است. به غیر از تعداد اندکی از کشورها نتایج همراستا با سیاستها است. از میان آنها مهمترین نتیجه این است که سن کم برای انتخاب مدارس مختلف و تعداد انواع مدارس به طور معنی داری با نابرابری فرصتها رابطه دارد. در فصل سوم به ویژگی های خاص مجارستان توجه شده است و فصل چهارم به تکامل سیستم فعلی مجارستان و شرایط و نحوه این تکامل پرداخته است. در این ارتباط سه عامل مهم شرایط تاریخی و عدم تمرکز و دموکراسی مهم می باشد.
زنگ [۹۵]و همکاران(۲۰۱۳) در بررسی نابرابری جنسیتی در آموزش و پرورش چین به این یافته می رسند که هر چند که در دهه ۱۹۸۰ شکاف جنسیتی عظیمی در دسترسی به آموزش در بین دختران و پسران وجود داشت اما در سه دهه اخیر وضعیت نابرابری آموزشی بر اساس جنسیت رو به بهبود است.
گزارش یونیسف در سال ۲۰۱۲ درباره نابرابری آموزشی در بین دختران و پسران کشورهای مختلف حاکی از وجود نابرابری آموزشی در بین دختران و پسران است اما در این گزارش مطرح شده است که در تمامی کشورهایی که یونیسف در جهت کاهش نابرابری جنسیتی مداخلاتی انجام داده است میزان نابرابری جنسیتی در آموزش و پرورش رو به کاهش است
ازجمله معروفترین سازمان هایی که در زمینه مطالعات شاخص های آموزشی پیشرو بوده وعملاً کارکرده است. سازمان همکاری توسعۀ اقتصادی (OECD) است .یکی از تحقیقاتی که با بهره گرفتن از شاخص های آموزشی به اندازه گیری نابرابری آموزشی پرداخته است پروژه INES می باشد که توسط OECD از سال ۱۹۹۲ شروع شده است در تلاش است تا نابرابری بین افراد (نابرابری درون گروهی) تفاوت بین گروه های مختلف مانند جنس و سن و و بین گروههایی با درآمد منطقه جغرافیایی و تحصیلات والدین مختلف را بسنجد. این تحقیق شاخص های مختلفی در رابطه با نابرابری در بروندادهای آموزشی ایجاد کرده است معمولا تمرکز اخص ها بر روی توزیع نتایج بر اساس نمرات پیشرفت تحصیلی یا نسبت دانش آموزانی که به یک سطح عملکرد معینی می رسند.در سال ۱۹۹۵ انجمن عمومی کمیته برنامه شاخص ها ۶ حوزه ترجیحی برای INES معین کرد که یکی از آنها تدوین شاخص هایی برای مشخص کردن نابرابری آموزشی بر اساس جنسیت بود. در سال ۱۹۹۸ تلاش گروه انجام دهنده پروژه برای تدوین چهارچوبی مفهومی و تدولوژیکی برای سیستمی از شاخص های نابرابری آموزشی متمرکز بود که حاصل آن ارائه سیستمی متشکل از شاخص های زمینه فرایند نتایج داخلی و نتایج خارجی بود. در سال ۱۹۹۷ بر اساس برنامه شاخص های OECD یازده کشور توسعه یافته از سراسر دنیا به همراه یونسکو و ا ی سی دی پروژه WEI[96] به منظور تولید مجموعه ای از شاخص های واقعی برای مقایسه بین المملی گرد هم آمدند. در گزارش ۱۹۹۹ آمده است که کشورها نابرابری را در ۱٫ دستیابی به مدرسه، انتظارات از مدرسه(امید به مدرسه ) و کیفیت آموزش و پرورش تجربه می کنند همچنین نابرابری بین دختران و پسران اقوام مختلف و ساکنان شهر و روستا مشاهده می ود اما در این پروژه هیچ شاخصی ارائه نشده است.
یکی دیگر ازمعروف ترین گزارش های تفصیلی دربارۀ شاخص های آموزش وپرورش مربوط به «مرکز ملی آمارهای آموزشی» در دپارتمان آموزش وپرورش ایالات متحده می باشد .(NCES,2000) این گزارش را می توان یک چارچوب مفهومی و عملی معتبر درزمینۀ شاخص های آموزشی دانست که به خوبی تصویرکیفیت آموزش وپرورش رامنعکس کرده است .گزارش مزبور شامل ۱۳ شاخص دربخش های مختلف آموزش وپرورش شامل معلمان، کلاسها و مدارس می باشد. این گزارش به خوبی ارتباط میان شاخص های فوق ویادگیری دانش آموزان را روشن می نماید. یادگیری دانش آموزان به عنوان ماموریت وهدف اصلی نظام آموزش وپرورش ،برآیندی ازتاثیرات عوامل مزبور می باشد که بطورتنگاتنگ بایکدیگر درارتباط متقابل قراردارندوکیفیت هرعامل،برسایرعوامل تاثیرمستقیم داردوکیفیت همه آنهابریادگیری دانش آموزان موثراست .ازنکات برجسته دیگراین گزارش آن است که چگونه اندازه گیری شاخص های فوق هریک ازعوامل فوق رامشخص کرده وچگونگی ومیزان کمی وکیفی بودن آنها راتعریف نموده است که درتصویر زیردیده می شود:
جدول ۲-۴٫ سطح عینیت شاخص های آموزش وپرورش( اقتباس از(NCES,2000
عینیت بالا | عینیت متوسط | عینیت پایین |
روش معلم | توسعه حرفه ای | پداگوژی |
تجربه معلم | فناوری | اهداف آموزشی |
مهارتهای آکادمیک معلم | محتوای دروس | رهبری مدرسه |
اندازه کلاسها | انضباط | جو آکادمیک |
باتوجه به جدول فوق می توان به این نکته مهم توجه کرد که همه شاخص های تربیتی به صورت کمی وعددی مطلق درنمی آیندواصولاً میزان عینیت شاخص ها متغیراست.بنابراین نمی توان ازلحاظ کردن شاخص های با عینیت کمتر درتعلیم وتربیت صرف نظر کرد. چه بسا اهمیت وارزش این شاخص ها به مراتب بیشترازشاخص های کمی باشد.
دفتربین المللی تعلیم وتربیت درنمایه شماره ۱۱ خود اقدام به عرضه یک چارچوب عملیاتی بسیار ارزشمنددرخصوص «یادگیری آکادمیک واحساسی – اجتماعی» نموده است .این نمایه شامل محتوای زیر می باشد
۱- یادگیری نیازمند مراقبت است
۲- تدریس هرروزۀ مهارت های زندگی
۳- برقراری ارتباط میان آموزش احساسی – اجتماعی بادیگر خدمات مدرسه
۴- استفاده ازفرایند هدف گذاری با تاکید برآموزش
۵- استفاده از رویه های متنوع آموزشی