در برابر اين اوضاع، خاصه در برابر اين تغلب و چيرگى غلامان و قبايل زردپوست، ايرانيان بهتدريج عوامل و اسباب مقاومت را از دست مىدادند. از دست دادن اين مقاومت صورت ظاهرى و مادى نداشت بلکه خطر آن بيشتر از آن باب بود که جنبهٔ معنوى و نفسانى داشت. مقصود آن است که حميت قومى و نژادى در اين دوران جاى خود را به حميت دينى داده و ”ملت اسلام“ در برابر ”ملل“ غير اسلامى قرار گرفته بود، پس هر که مسلمان بود بفحواى انماالمؤمنون اخوة، ”برادر“ شمرده مىشد، خواهى سپيدجامه و خواهى سياه باش! زردپوستان آسياى مرکزى هم اين نکته را نيک دريافته بودند، نخست مسلمان مىشدند و آنگاه به داخلهٔ نجد ايران پاى مىنهادند و چون مسلمان بودند بههرجاى از ”بلاد اسلامي“ که مىرفتند جايشان بود زيرا با ساير ”مؤمنان“ برادر بودند، اما اين ”برادران“ هرجا که مىرفتند، از سمرقند و بخارا تا بغداد و شام و مصر، همه جا را بهخون آلودند و از آنجمله بلاد ايران را. پس مقاومت در برابر آنان يا بهصورت تظلم به ”اولوالامر“ که آنها نيز از همين قماش بودند، جلوه مىکرد و يا به هيئت شکوه و شکايت اهل قلم در آثارشان، که بدبختانه هر دو بىاثر بود.
همهٔ اين احوال يک نکته روشن است و آن اينکه يکنوع ”مقاومت منفي“ در برابر اين وضع وجود داشت و آن تن درندادن به زدودن آثار و انديشههاى ملى و فرهنگ قومى از طرفي، و آموخته کردن متغلبان با زبان فارسى و آداب و رسوم ايرانى از طرف ديگر بود و چنين هم شد. چنانکه اين نورسيدگان هم بهزودى در نژاد ايرانى مستهلک شدند و هم خود، مروج و مدافع زبان فارسى و قسمتى از آداب و رسوم ايرانى شدند. با اين حال آثارى هم از چيرگى خود و معايب و مفاسد خود در جامعهٔ ايرانى برجاى نهادند.
مطلب مهم ديگر آنکه در گيرودار اين مشکلات هنوز بسيارى از خاندانهاى کوچک امارت و رياست در اطراف و اکناف ايران پراکنده و پاى برجاى بودند که در حيطهٔ نفوذ خود همهٔ آداب ملى و خصائص ملى را نگاه داشتند و حتى گاه در اين راه با تعصب عمل کردند. خاندانهاى وزارت هم در اين ميان بزرگترين خدمات خود را در مراقبت از اهل علم و ادب و متصوفه و برانگيختن سلاطين به انشاء مدارس و رباطات و خانقاهها و مساجد و احداث اوقاف و حمايت علما و طلاب علوم و شاعران و نويسندگان انجام مىدادند، و تا آنجا که ميسر بود آنان و امرا و لشکريانشان را از آزار خلق بازمىداشتند مگر در مواردى که سر و کارشان با اوباش قوم يا با خونخواران سفاک، که شمارهٔ آنان کم نبوده است، بود.
در وضع دينى ميانه قرن پنجم تا اوايل قرن هفتم موضوع مهم قابل بحث توجه امرا و سلاطين است به سياست دينى و دخالت در عقايد و آراء مردم، خلاف دورهٔ پيشين که دورهٔ آزادى اعتقادات و مذاهب بود و سختگيرى در اين راه فقط بهوسيلهٔ غلامان امارت يافتهٔ غزنوى آغاز شد. محمود نخستين کسى از سلاطين ايران است که شروع به آزار مخالفان مذهبى خود کرد و امامان معتزلى و فيلسوفان و رافضيان و قرمطيان و باطنيان را هرجا که به چنگ آورد کشت. ترکمانان سلجوقى و ديگر طوايف ترک، يا غلامان امارتيافتهٔ آنان نيز که عادةً بر مذاهب اهل سنت، و بهحکم سادگى طبع مردمى خرافى و متعصب بودند، بعد از غلبه بر ايران و تشکيل حکومت، همين سياست را دنبال کردند و مخصوصاً در تأييد و تقويت خلفاى بغداد، که در دورهٔ قدرت آلبويه بسيار ضعيف شده بودند، همت گماشتند و در قتل و آزار شيعهٔ اثنىعشري، مخصوصاً اسماعيلى مبالغه نمودند. ظاهر امر در اين راه اظهار اعتقاد به تسنن بود ولى حقيقت آن بود که غلامان و قبايل ترک از غزنويه بهبعد، به سبب آنکه از نژاد ايرانى نبودند، و نسبسازى آنان نيز در اعتقاد نژادى ايرانيان به امر سلطنت چندان کارگر نمىافتاد، ناگزير بهطرف سياست مذهبى اسلام مىرفتند که مبتنى است بر اينکه ”پرهيزگارترين خلق در نزد خداوند محترمتر از همه است“ و بهعبارت ديگر رياست به نژاد نيست بلکه به تقوى و اجراى احکام الهى است. پس آنها مىکوشيدند که به اجراء احکام دينى تظاهر کنند تا استحقاق خود را در حکومت بر مسلمانان ثابت نمايند.
1 . غزنويه يعنى اولاد سبکتکين سعى داشتند نسب خود را به يزدگرد شهريار برسانند و آل افراسياب و سلاجقه مدعى بودند که نسب آنان به افراسياب و از او به فريدون مىرسد و بنابراين استحقاق حکومت بر ايرانيان را دارند.
اما سختگيرى غزنويه و سلاجقه نسبت به شيعه در حقيقت و باطن علت سياسى داشت زيرا غزنويان از قدرت ديالمهٔ آل بويه که شيعىمذهب بودهاند بيم داشتند و سلاجقه هم که جاى ديلميان را در عراق عجم و جبال و طبرستان و فارس و عراق عرب گرفته بودند همواره از شيعيان اين نواحى بيمناک بودند و در قلع و قمع آنان مىکوشيدند و همچنين خلفاى فاطمى مصر را، که در دوران سلاجقهٔ بزرگ نهايت قدرت را داشتهاند، دشمنان بزرگ خود مىشمردند و اسمعيليهٔ ايران را کارگزاران آنان مىدانستند و آنان را هرجا مىيافتهآند مىکشتند. انعکاس بزرگ دشمنى سلاجقه را با شيعهٔ اثنى عشرى و با اسمعيليه در کتابهائى مانند سياستنامه و کتابالنقفن و اشعار ناصرخسرو بهخوبى مىتوان مشاهده کرد.
با تمام اين احوال تشيع در اين عهد در حال توسعه و تعصبات ميان اهل سنت و تشيع نيز بهشدت چه در آثار منظوم و مکتوب و چه در مراحل اجتماعى رايج بود. از ميان فرق شيعه در اين دوره دو فرقهٔ شيعهٔ اسمعيليه و فرقهٔ شيعهٔ اثنىعشريه نيرومندتر بودند.
بررسی جامعه شناختی سفرنامه ناصر خسرو
ناصر خسرو در ماه ذیقعده سال 394 هجری قمری و در قریه قبادیان بلخ به دنیا آمد و چون روزگاری دراز در مرو به سر برده،خود را مروزی هم خوانده است.او در 87 سالگی در سال 481 هجری قمری در یمگان بدخشان درگذشت. زندگی ناصر خسرو را میتوان به سه دوره تقسیم نمود: دورهء اول:از کودکی تا 42 سالگی است که از آغاز جوانی به تحصیل علوم مختلف همت گماشت و افزون بر ادب فارسی با بیشتر علوم و معارف زمان خویش چون حساب،هندسه،نجوم،طب،موسیقی،الهیات و تفسیر آشنا شد،قرآن را از حفظ کرد و اصول عقاید گوناگون(ملل و نحل)را بررسی نمود.وی در جوانی به دربار امیران راه یافت و به مراتب عالی رسید.دربارهای محمود و مسعود را دید و تا 42 سالگی به شغل دیوانی و دبیری اشتغال داشت و در اعمال و اموال سلطانی متصرف بود.پایان مرحله اول سفری است از شهر مرو در ربیع الاول 437 هجری قمری به پنج روستای مرو الرود و جوز جانان که در شغل دیوانی یک ماه در آنجا ماند و به واسطه خوابی که دید بر آن شد از شغل دیوانی کناره گیرد و سر انجام به آهنگ حج مرو را ترک گفت.
دورهء دوم:آغاز و انجام سفر هفت ساله او که از تاریخ 23 شعبان 437 هجری قمری آغاز و تا سه شنبه 26 جمادی الاخر 444 هجری قمری(6 سال و 7 ماه و 28 روز و طی 2207 فرسنگ)به طول انجامید.وی در این سفر چهار بار خانه خدا را زیارت کرد و سه سال در مصر به سر برد و با پیشرفت اقتصادی اجتماعی آن دیار آشنا شد.
دورهء سوم:از 50 سالگی تا پایان عمر ناصر خسرو را شامل میشود.در این دوره در پی آشنایی و توجه به مسایل دینی،سر انجام به مرتبه حجت نایل یافت که در سلسله مراتب و مدارج سیر اهل باطن،در مذهب اسماعیلی،مرتبه سوم از درجات هفتگانه تلقی میشود.در این مدت مأمور دعوت مردم به طریقه اسماعیلیه شد و در بلخ داعیان و مبلغان و دعوت کنندگان،به اطراف فرستاد.اما با مخالفت سلجوقیان که حامی بغداد بودند و تکفیر پیشوایان متعصب مذهبی رو به رو شد،بنا بر این از بلخ فرار کرد و به مازندران که اسپهبدان آن شیعی مذهب بودند پناه برد و در آن منطقه فرقه خاصی از اسماعیلیان به نام «ناصریه»را پدید آورد. ( محمد علی زکی ، سایت اینترنتی)
مروری بر مباحث جامعهشناسی«سفرنامه»:
چنان که اشاره شد یکی از ابعاد اهمیت تحقیق ناصر خسرو توجه به طرح مباحث اجتماعی فرهنگی است که در این قسمت به برخی عناوین آنها اشاره میشود.
با مطالعه«سفرنامه»درمییابیم که شیوه نگارش آن از سوی ناصر خسرو به طریقی خاص بوده است به این ترتیب که او همگام با مسافرت و اقامت در هر محیط و مکانی اطلاعات تحقیق خود را به نگارش در میآورده، اما این شیوه تحقیق مشکلاتی را برای جمع بندی و نتیجه گیری،به ویژه با تکیه بر موضوعات و محورهای اصلی ایجاد میکند.هر موضوع اگر بنابر بیان شواهد باشد خود نیاز به تحقیق مفصل دیگری دارد که در این مقال نمیگنجد.توجه محقق آن است که به موضوعات و مباحث عمده جامعه شناسی که در«سفرنامه»آمده اشاراتی داشته باشد اگر چه پراکندهگویی و شیوه نگارش مشکلی را جهت نیل به آن هدف ایجاد میکند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بنا بر این به بیان موضوعات اصلی و فهرست مباحث در هر قسمت میپردازیم.
-
- ساختار فرهنگی:
در موارد متعددی ناصر خسرو به مباحث فرهنگی میپردازد که فهرست برخی از مهمترین آنها به قرار زیر است:بیان ملاقات با علما و دانشمندان و فرزانگان و ویژگیها و مراتب علمی و پایگاه اجتماعی آنان در جامعه؛بیان و یاد آوری مراسم و آداب و رسوم در مناطق گوناگون؛بیان و معرفی فقها و قاضیان و نظام دادگستری و اهمیت پایگاه اجتماعی قضات؛بررسی مفصل آداب و مراسم حج با تأکید بر شهرهای مکه و مدینه؛بیان مکانهای مقدس(محل شهادت علما و انبیا و…)؛بررسی و معرفی فضاهای عبادی با تأکید بر ساخت دینی(معابد مسلمانان،یهودیان و مسیحیان)تشریح مراسم نماز جمعه و اقامه نمازهای جماعت توأم با بررسی نقش و کار کرد مسجد در شهرهای اسلامی به ویژه مساجد جمعه(جامع)؛بررسی مبادلات و انتقالات فرهنگی به خصوص در زبان و آداب و رسوم با تأکید بر مناطق جغرافیایی و مرز شهرهای اسلامی و روم؛بررسی مفصل نقش مذهب در ساختار شهرها با تأکید بر شهرهای دینی مکه و مدینه و بیت المقدس؛بیان نظام آموزشی مراکز علمی و اهمیت کسب علم و شناخت در جامعه اسلامی.معرفی گرایشهای دینی مردم در مناطق گوناگون،بررسی مفصل ابعاد و وجوه گوناگون نقش و اهمیت لباس و پوشاک در جوامع اسلامی جهت تولید انواع لباسهای متنوع و تأثیر آن بر موضوع صادرات مانند دستار-طوق-نعلین-زیلو، خلعت- دیبا- زربفت-قواره-پارچه چند رنگی بوقلمون-فوطه (لباس هندی)و…
2-ساختار سیاسی
با توجه به مدت زمان سفر ناصر خسرو ملاحظه میشود که بخش عمدهای از جهانگردی وی اختصاص به کشور مصر داشته است و دقت و تفصیل نکات مختلف در این باره گویای اهمیت ناصر خسرو به کشور مصر بوده است که با توجه به مباحث متعدد،در این قسمت به طور خلاصه به شواهدی در زمینه معرفی نظام سیاسی اشاره میشود.
معرفی امرا و سلاطین با توجه به سلسله نسب و نام و عنوان؛ذکر ابعاد مشروعیت سیاسی برخی سلاطین تحت عنوان اینکه مثلا فلانی امیر شریفی است؛ یادآوری از پیشینه دینی امرا و نقش پیوند دین و سیاست با این مثال که فلان سلطان علوی است و…؛ معرفی نظام اداری مانند دیوان،نواب یا قائم مقام، وکیل یا کارتزار،رایزن یا مشاور؛معرفی نقش نخبگان در ساخت سیاسی(خواص یا برگزیدگان)،معرفی ابعاد ظاهری سلاطین مثل لباس و پوشش و خیمه و منازل آنها.
البته چنان که اشاره شد میزان توسعه اقتصادی اجتماعی در کشور مصر آن چنان مورد توجه ناصر خسرو بوده که به صورت تفکیک و مفصل به ابعاد گوناگون آن پرداخته است که جزئیات این موضوع را میتوان در مباحث دیگر اشاره کرد.
نظام مالیاتی:
یکی از عمدهترین کارکردهای ساختارهای سیاسی اخذ و جمع آوری مالیات از مناطق مختلف کشورها بوده است که ناصر خسرو در موارد متعدد به این موضوع اشاراتی داشته است که از آن میان برخی مفاهیم را به کار برده است مثل خراج یا صراف،باجگاه،قباله(سند مالکیت)،خزانه.
نظام تجاری و بازرگانی:
بخشی عمده از کار کرد نظام سیاسی توجه به تقویت و گسترش نظام تجاری و بازرگانی و توسعه صادرات و واردات،تقویت نظام معاملاتی و مبادلاتی بوده است که ناصر خسرو این موضوعات را به اشکال بسیار ظریف و حتی جزئی و ریز اشاره نموده است.مثل گسترش فعالیتهای تجاری در شهرهای بندری،بیان موارد صادرات و واردات نقاط مختلف،معرفی واحدهای معاملاتی و سنجش مثل گز، ذراع، ارش، مبلغ، درهم، قنطار. تشریح اهمیت امنیت سیاسی در نظام معاملات به ویژه در کشور مصر، معرفی مواد مورد استفاده در داد و ستد مثل عسل، انگور،ماهی،سرب،مروارید.وجود نظام عهد و پیمان در مسایل تجاری تحت عنوان سجل و…
3-ساختار نظامی:
در طول تاریخ بخش عمدهای از پیدایش و تداوم نظامهای سیاسی به ساخت نظامی آنها مربوط بوده است که ناصر خسرو به مسایلی در این باره میپردازد.نقش و بیان جغرافیای سیاسی در موقعیتهای مهم استراتژیکی شهرها،بیان اعداد و امکانات نظامی در برخی موارد،معرفی تکنولوژی نظامی در مناطق گوناگون مثل عراده،منجنیق، جوشن،ارابه،جکگا.بررسی و معرفی سازمان نظامی ارتش در مناطق گوناگون تحت عناوین فسطاط (پادگان)،معسگر(محل تجمع سپاهیان)،مقاتلات (محل جنگ)و…
ساخت شغلی و حرفهای:
با توجه به تنوع مشاغل در شهرهای مختلف ناصر خسرو به بیان و معرفی مشاغل،حرف و صنایع گوناگون اشاره مینماید و افزون بر معرفی به بیان پایگاه اجتماعی آنان نیز پرداخته است.مشاغلی مانند عطاری،سفالگری، شیشه سازی،باربری،نقاشی،ماهیگیری،نجاری، طلا کاری،منبت کاری،کاغذ سازی،کفاشی،عطر سازی، غواصی،نساجی،حصیر بافی،جواهر فروشی،صرافی و …
نظام زراعی و کشاورزی:
از آنجا که در گذشته(به ویژه زمان ناصر خسرو)توجه خاص به فعالیت کشاورزی و زراعی میشده است،در موارد زیادی وی به معرفی نوع کشت،محصولات،میزان کیفیت و نوع زمینهای کشاورزی میپردازد از جمله به کشت خشخاش،گندم، پسته، نیشکر، نارگیل و…اشاره دارد.
4- ساختار اقتصادی:
با تأکید بر تشریح مباحث مربوط به نظام مالیاتی و تجاری بازرگانی،انواع حرف و مشاغل،اهمیت فعالیتهای کشاورزی و زراعی تصویری جامع نسبت به ساختار اقتصادی کشورهای اسلامی به دست میآید که برخی موارد مربوط به معادن و فلزات را میتوان بدان مباحث افزود.مثل معادن مرمر، عقیق،یاقوت،زبرجد،شیشه،زر و طلا،گوگرد و نقره.( استفاده از اینترنت)
جامعه شناسی شهری و شهرنشینی در خاور میانه:
با توجه به مسیر مسافرت ناصر خسرو به خوبی و به روشنی تصویری کامل درباره ساخت اجتماعی کشورهای اسلامی به دست میآید و افزون بر آن موضوع،مبحث دیگری که به صورت مکرر و برجسته در «سفرنامه»مشهود و بارز است،بررسی زندگی شهری در ملل اسلامی است که در مباحث جغرافیای شهری و جامعه شناسی شهری بسیار مفید و مهم تلقی میشود ولیکن از آنجا که مباحث مذکور به شکل پراکنده و بسیار زیاد ارائه شده است،در این باره به صورت خلاصه اشاره خواهیم کرد.
«ن.پ.»چیست و« س.ف.فاوا»در کتاب خود به نام «جامعه شهری»تحقق سه شرط را برای ارتقای هر نقطهای از سر زمین به مکان شهری و پیدایش و رشد شهرها الزامی میدانند.این سه شرط عبارتند از:
-
- مساعدت محیط طبیعی یا محیطی گشاده دست و پر برکت
-
- درجهای از تکامل دانش فنی
-
- سازمان اجتماعی مبتنی بر تقسیم کار»
شهرنشینی یکی از سه رکن اساسی ساختار اجتماعی خاور میانه تلقی میشود(دو رکن دیگر عبارتند از کوچ نشینی و روستانشینی)و با توجه به نظریات متعدد دریافت میشود که«ترکیب سه عامل سیاسی(پدید آمدن حکومت متمرکز با ارتش حرفهای و نظام اداری وسیع)و عامل اقتصادی(تجارت در مسیرهای دور و تجارت دریایی)و عامل مذهبی، زمینه ساز پیدایش شهرهای بسیاری در منطقه خاور میانه گردید».
با تکیه بر نکات بالا به خوبی روشن میشود که ناصر خسرو به عوامل سه گانه پیدایش شهرها در منطقه خاور میانه توجه داشته است و در موارد گوناگون به ابعاد فوق اشاره کرده است.نخست نقش عوامل محیطی و اکولوژیکی که«سفرنامه»را به مباحث جغرافیای شهری بسیار نزدیک میکند؛دوم میزان دانش فنی که در سفرنامه به صورت خلاصه از آن سخن به میان آمده؛سوم سازمان اجتماعی تقسیم کار که با توجه به مباحث پیشین در خصوص نظام شغلی و تجاری به خوبی گویای تقسیم کار در شهرها بوده است و افزون بر آن عوامل سه گانه سیاسی(مکان استقرار سلاطین و نظام اداری)عوامل اقتصادی(مشاغل حرف بازار و بازرگانی)و عامل مذهبی که در مفاهیم سلطان،بازار و مسجد خلاصه میشوند،ناصر خسرو آنها را به عنوان عوامل سه گانه پیدایش و توسعه شهرنشینی در خاور میانه میداند.
پابه پای ناصر خسرو در سفرها
ناصرخسرو علاوه به مجموعه اشعار خود، آثار گوناگونی در زمینه شعر، فلسفه، اخلاق، و دین دارد، اما به نظر من مهمترین اثر ناصر خسرو سفرنامه وی است که در آن سفر خود را از مرو به مکه و سپس به قاهره و سرانجام بازگشت خویش به بلخ را شرح میدهد.
مقبره سلطان سنجر در مرو
سفرنامه شرح سفر حج ناصر خسرو است که در طی آن با برادرش و غلامی هندو از بیش از صد شهر عبور میکند و برحسب شرایط و اوضاع و احوال سفر یادداشتهائی برمیدارد. علت سفر نیز خوابی است که وی در سن چهل و دو سالگی میبیند و تصمیم میگیرد که از شغل دبیری در دستگاه سلجوقیان استعفا دهد وبه حج برود. سفرنامه یک دائرة المعارف غنی در مورد وضع جهان اسلامی در قرن پنجم است. این کتاب بسیار روان نوشته شده و ناصرخسرو سعی کرده است که چیزهائی را که دیده است به طور خلاصه گزارش دهد. طی این سفر ناصرخسرو از مرو به سرخس رفته و سپس از نیشاپور، بسطام، سمنان، ری ، قزوین، خرزویل، خندان، شمیران، سراب، سعید آباد، تبریز، مرند، خوی (درایران امروز)، برکرای، وان، وسطان، اخلاط، بتلیس، ارزن، میافارقین، آمد (دیار بکر)، حران، قرول، سروج (آسیای صغیر)، منبج، حلب، جندقنسرین، سرمین، معره النعمان، کویمات، حما (در سوریه)، عرقه، طرابلس، قلمون، طرابرزن، جبیل، بیروت، صیدا، صور (در سوریه)، عکا، طبریه، حیفا، قیساریه، رمله، بیت المقدس (در فلسطین) دیدن میکند که تا این جا یک سال از آغاز سفر او میگذرد. ناصر خسرو پس از رسیدن به بیت المقدس، ٣۴ روز در آن جا میماند و توصیف جالبی از بیمارستان این شهر، مسجد صخره، و مسجد اقصی ( سومین مکان مقدس مسلمانان پس از مکه و مدینه) میکند. سپس به بیت اللحم، حبرون (در فلسطین)، عرعر، وادی القرای، مدینه، و مکه (در عربستان سعودی) رفته و حج میگزارد. سپس به بیت المقدس رفته و از آن جا به قاهره میرود.
مقبره ابوسعید ابوالخیر در میهنه
در مدت سه سالی که ناصرخسرو در قاهره بوده است برای بار دوم و سوم با کشتی به حج میرود. در سفر چهارم به مکه، ناصرخسرو پنج ماه و ١٩ روز در آنجا میماند سپس تصمیم میگیرد به بلخ برگردد، اما این بار از مسیر پر رفت و آمدی که آمده بود باز نمیگردد. زیرا او اکنون یک مبلغ جدی مذهب اسماعیلی شده بود و خطر آن میرفت که به جرم قرمطی بودن جان خود را از دست بدهد. او مسیر دیگری را انتخاب میکند که در قلمرو سلجوقیان نبود. این مسیر از طریق طائف، فلج، یمامه، لحساء (الاحساء)، بصره، آبادان، مهروبان، ارجان (نزدیک بهبهان)، لوردغان، خان لنجان، اصفهان، نائین، طبس، تون، قائن، سرخس، مروالرود، سمنگان، به بلخ منتهی میشود. سفر او شش سال و هفت ماه و بیست و دو روز طول میکشد و با حساب مسیرهای فرعی شامل سه هزار فرسنگ میشود.
مقبره بایزید بسطامی در بسطام
هنگامی که ناصرخسرو به راه میافتد هنوز به مذهب شیعه اسماعیلی نگرویده بود، اگرچه به احتمال زیاد در دل تمایلاتی به آن داشته است اما پس از بازگشت از حج یک مبلغ رسمی مذهب اسماعیلیه میشود. ناصرخسرو مدتی در بلخ میماند و به تبلیغ مذهب اسماعیلیه میپردازد، اما به علت این که سلجوقیان سنی بودهاند با او مخالفت کرده و در صدد آزار وی برمیآیند و او مجبور میشود آن جا را ترک کرده و به دره یمگان در کوههای بدخشان روی آورد و در پناه امیری بقیه زندگی خود را دور از شهر و دیار و در غربت بگذراند.