کان تیر آتـش پاش زد، بدرید خفتان صبــح را
واژگان: نامزد: نام برده، مشخص و معین شده(برای کاری و شغلی )(معین) خفتان: درع، زره، نوعی از جامهی روز جنگ باشد که آن را قزاکند گویند و ترکی خوانند.(برهان)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
معنی و مفهوم: یا این که از آه عاشق تیری برای صبح مشخص شده بود که آن تیر آتش پاشنده (پرتوهای خورشید) بر زره صبح زد و زره صبح را درید .
آرایههای ادبی: خفتان صبح اضافهی استعاری. پرتوهای خورشید را به آه عاشق تشبیه کرده است .
۵ -کو ساقی دریاکشان؟ کو سـاغر کشتی نشـان؟
کز عکس آن، گوهرفشان بینی صدف سان صبـح را
واژگان: دریاکشان: افراد بسیار شراب خوار.( فرهنگ لغات ) ساغر کشتی نشان: ساغر بزرگ. (فرهنگ لغات)
شاهد: دریــا کشان کــوه جــگر بــادهای بــه کــف
کـــز تــــف بـــه کــوه لــرزهی دریــا بـــرافکـــند
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۱۳۳)
معنی و مفهوم: ساقی شراب خواران و جام شراب بزرگ کشتی گونش کجاست که از انعکاس پرتوهای آن جام، صبح به مانند صدفی گردد و پرتوهای زرین جام را در خود جای دهد.
آرایههای ادبی: صبح را به صدف و پرتوهای جام می را به گوهر تشبیه کرده است . گوهرنشان ، استعاره از جام شراب .
۶ - دریاب عیش صبـح دم تا نگذرد، بگـذر ز غم
کانگه به عمری نیم دم، دریافت نتوان صبــح را
معنی و مفهوم: زندگانی و عشرت صبحدم را دریاب و از آن بهره ببر قبل از آن که تمام شود. از غم و اندوه بگذر زیرا شاید با این عمر اندک دیگر فرصت آن را پیدا نکنی که دوباره صبح و عیش و عشرت آن را دریابی.
آرایههای ادبی: عمر نیم دم کنایه از بسیار اندک و زودگذر . دم و دم جناس تام.
۷ - مرد از دو رنگی طاق به، این رنگها برطاق نه
هم دور خور هم جورده و انصاف بستان صبح را
واژگان: دورنگی: نفاق، ریاکاری، مکّاری. (فرهنگ لغات) طاق: مقابل جفت، معزب، تک، تنها، یکتا .( فرهنگ لغات ) برطاق نهادن: به دور داشتن و فراموش کردن. (آنندراج) جور دادن: جور خوراندن ، شراب تا خط جور دادن .( فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: انسان هر چه از نفاق و دورنگی فرد باشد بهتر است . تمام دورنگیها را فراموش کن . هم از دور شراب بخور هم به دیگران تا خطّ جور ساغر، شراب بنوشان و از عیش و عشرت صبح به تمام و کمال استفاده کن .
آرایههای ادبی: طاق و طاق جناس تام دارند. برطاق نهادن کنایه از فراموش کردن است . جور دادن ایهام ایجاد کرده است با دور خوردن، یکی به معنی ظلم و ستم کردن (معنی دور) دیگری به معنی تا خط جور ساغر شراب دادن (معنی نزدیک) است. دور و جور جناس اختلاف دارند .
۸ - با صبح خوش درکش عنان، درجه رکاب میستان
کز کم حیاتی در جهان، تنگ است میدان صبح را
واژگان: عنان درکشیدن: متوقّف شدن، نگه داشتن اسب از حرکت، باز ایستانیدن. (فرهنگ لغات) رکاب: پیالهی هشت پهلو و دراز. (فرهنگ لغات) جه: جهیدن، سخت تیز رفتن.(آنندراج)
معنی و مفهوم: پا به پای صبح حرکت کن و همراه با صبح متوقّف شو (جلوتر حرکت نکن) بشتاب و پیالهی شراب را بگیر (و بنوش) زیرا عمر صبح بسیار کوتاه است و خیلی فرصت جولان ندارد .
آرایههای ادبی: میدان صبح اضافهی استعاری. تنگ میدان بودن کنایه از فرصت اندک داشتن، قدرت جولان نداشتن. رکاب به معنی حلقهی زین با عنان ایهام تناسب دارد .
۹ - بر روی صبح از ژاله خوی، خوی سرد بین بر روی وی
گویی زدش زنبور دی، چون دید عریان صبح را
واژگان: خوی: عرق، آب، رطوبت که از مسامات جلد انسان و دیگر حیوانات خارج شود.(فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: قطرات شبنم صبحگاهی همانند قطرات عرق بر صفحهی رخسار صبح قرار گرفتهاند و این دانههای برجستهی شبنم مثل این است که در پاییز کسی را زنبور گزیده و عرق سردی بر وی نشسته باشد.
آرایههای ادبی: قطرات شبنم بر صفحهی صبح را به جای نیش زنبور بر بدن تشبیه کرده است . بیت دارای تشبیه مرکب است. عرق بر رخسار صبح آرایهی تشخیص دارد.
۱۰ - بستان ز ساقی جام زر، هم بر رخ ساقی بخور
وقت دو صبح آن لعل تر، در ده سه گردان صبح را
واژگان: دو صبح : صبح کاذب و صبح صادق یکی سرخ رنگ و دیگری سپید رنگ. (فرهنگ لغات) لعل تر: کنایه از شراب. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم : جام زرین را از ساقی بگیر و بر رخ (به سلامتی رخ) ساقی شراب بنوش و در هنگام هر دو صبح (کاذب و صادق) شراب لعل گون به مجلسیان ده و با این شراب درخشان دو صبح را تبدیل به سه صبح کن .
آرایههای ادبی: جام مجاز از شراب است به علاقهی حال و محل (به قرینهی خوردن) . لعل استعاره از شراب .
۱۱ - کیخسروانه جام می، خون سیاوش رنگ وی
چون آتـش کـاوسکـی،کرده زرافشان صبـح را
واژگان:کیخسروانه جام: جام کیخسرو، جام کیخسروی.(فرهنگ لغات) خون سیاوش: در اصل نام دارویی است سرخ رنگ، گویند چون افراسیاب سیاوش را کشت در جایی که خون او ریخته شد این گیاه، در آن زمین رویید و بعضی چوب بقم را گفتهاند که بدان چیزها رنگ کنند و کنایه از شراب لعلی هم هست.(برهان) آتش کاوسکی: ظاهراً آتش زرتشتی یا شراب. (فرهنگ لغات)
شاهد: کیخسروانــه جــام ز خــون سیــاوشــان
گنـــج فــراسیــاب بـــــه سیمـــا بــــرافکـــند
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۱۳۳)
معنی و مفهوم: آن جام می کیخسروی (همچون جام جم آگاهی بخش) از شراب سرخ رنگ همچون خون سیاوش (گیاه یا خون سیاوش) لبریز است و مانند آتش روشن زرتشتیان، صبح را زرافشان و نورانی کرده است.
آرایههای ادبی: خون سیاوش استعاره از سرخی شراب. پرتوهای شراب و جام زرینی که شراب در آن قرار دارد را به آتش زرتشتی تشبیه کرده است. کیخسرو با سیاوش و کاوس تناسب دارد و از جهت دیگر با خون سیاوش ایهام تناسب دارد .
توضیحات :
کیخسرو: پسر سیاوش و نوهی کاووس از بافرّترین پادشاهان کیانی است که بنا بر روایات کهن عمر خود را وقف انتقام خون پدر کرد. فرنگیس، دخت افراسیاب پس از آن که شویش کشته شد پسری آورد به نام کیخسرو، که افراسیاب از بیم آن که او از نژاد خود آگاه شود و به کین خواهی پدر برخیزد، دستور داد وی به شبانان بسپرند. چون چندی برآمد پیران ویسه او را به نزد خود آورد و به مهر بپرورد. آن گاه با اشارت افراسیاب وی را با مادرش فرنگیس به گنگ دژ فرستاد، تا این که سرانجام گیو پس از هفت سال جستجو او را بیافت و با مادرش به ایران آورد. چون بر سر جانشینی کاووس اختلاف بروز کرد، قرار بر آن گذاشتند که هر کس دژ بهمن را بگشاید تاج و تخت او را باشد و کیخسرو با این فتح صاحب تاج و تخت شد و به اشارت کاووس به کین خواهی پدر برخاست و پس از جنگهای دراز و خونین، گرسیوز و افراسیاب را بکشت و رسماً پادشاه ایران شد.( یاحقی، ۱۳۷۵: ۳۵۶)
جام کیخسرو : درشاهنامه جام گیتی نما به کیخسرو نسبت داده شده و در سرگذشت جمشید ذکری از آن نرفته است. ضمن داستان « بیژن و منیژه » تحت عنوان « دیدن کیخسرو بیژن را در جام گیتی نمای » آمده است؛ یکـی جـام بــر کـف نهــاده نبیــد بـدو انــدرون هــفت کشــور بــدیـد
( یاحقی، ۱۳۷۵: ۱۵۷)
۱۲ - آن جرعه ریز شاه بین، برخاک عقد عنبریـن
گویی بدان عنبر، زمیـن آلـود دامــان صبــح را
واژگان: عقد: گردن بند، رشته مروارید. (معین) عنبرین: آلوده به عنبر، خوش بو و یا مشکی و سیاه چون عنبر.(دهخدا) جرعه ریز: جامی باشد ناوچهدار و آن دو قسم بود ، کوچک و بزرگ . به معنی جرعه ریختن نیز آمده است.(دهخدا)
معنی و مفهوم : به جرعههای شرابی که از جام شاه اخستان ، بر زمین ریخته است ، نگاه کن که به طوقی از عنبر زرد و معطّر میماند. گویی زمین به وسیلهی همین قطرات شراب است که به صبح روشنی و بوی خوش داده است .