+
۳
رقص در آب
_
_
_
_
+
_
_
۱
موسیقی درون
_
_
_
_
_
_
_
۰
فراوانی کل
۱
۰
۰
۱
۱
۲
۲
فصل پنجم
نتیجه گیری وارائه پیشنهادات
- تحلیل یافته های پژوهش
- بحث و تفسیر نتایج
- نتیجه گیری
- ارائه راهکارهای پیشنهادی
۵ـ۱ـ۱ـ بررسی فیلم میم مثل مادر
در این فیلم نقش فرد معلول را پسر کوچکی بر عهده دارد که از بدو تولد دارای معلولیت است. در زمان بارداری مادر، پدر کودک بعد از اطلاع پیدا کردن از امکان معلولیت جنین، مخالف به دنیا آمدن او است. کودک ناخواسته و دقیقاً در زمانی که قصد بر نابودیاش است به دنیا میآید. پدر کودک به همین دلیل از مادر جدا شده و او را طلاق میدهد.
سیر تحول فیلم از الگوی اخلاقی معلولیت به سمت الگوی اجتماعی است. احتمال معلولیت جنین از سوی پزشکان تأیید شده است و پدر مخالف به دنیا آمدنش است، مادر تردید دارد و نمی تواند آن را از بین ببرد ولی در نهایت بر اثر اصرار پدر اقدام به انجام این کار میکند، از آنجا که جنین شش ماهه است پس از تزریق دارو از بین نرفته و صرفاً زودتر و نارس به دنیا میآید. نگاه فیلم به معلولیت از منظر الگوی فردی است تا زمانی که در دقیقه ۳۶ فیلم، کودک معلول (سعید) در حال گذاشتن بطری شیر برای همسایهها نشان داده میشود. پیش از این صحنه، معلولیت یک نقص به حساب آمده و یک تراژدی قلمداد میشود پدر و مادری که قبل از اطلاع یافتن از معلولیت کودک خود مشتاقانه در انتظار ورود او به دنیا بودند بعد از آگاهی از معلولیتش آن را سدی در برابر موفقیت و خوشبختی خود میدانند. مخاطب همان تصور و برداشتی را از معلولیت دارد که کاملاً کلیشهای است، فرد معلول مترادف است با موجودی سربار، تحمیل بر اطرافیان و خانواده، بهتر است نابود شده و از بین برود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
پس از حضور سعید در فیلم، دیدگاه و نگاه تماشاگر به مسأله معلولیت تغییر میکند. شاهد مشارکت سعید در امور خانه، روابط صمیمانه و نزدیک او با همسایه و موفقیتش در امر موسیقی و هنر هستیم.
تفاوتی که سعید با کودکان پرورشگاه دارد برخورداری از محبت مادر و حمایت او است و این امر بیشتر در صحنهای به چشم میخورد که شاهد مکالمه یکی از کودکان با سعید هستیم و میبینیم که چطور کودک غبطه شرایط سعید را میخورد و اینکه مادر سعید او را دوست دارد و مجبور نیست در پرورشگاه زندگی کند در صحنهای همین کودک، سعید را از عکس پدر او در روزنامه مطلع میکند و تأکید میکند که عقبمانده نیست و مسائل را به خوبی درک میکند. با مشاهده این تصاویر و مکالمهها، تماشاگر تشخیص میدهد که عدم مشارکت و نقش آفرینی کامل افراد معلول در جامعه ناشی از ایزوله شدن آنان در محیطی مثل پرورشگاه و به دور از حمایت خانواده و جامعه است و این در اثر همان نگاههای کلیشهای و نگرشهای غلطی است که نسبت به معلولیت وجود دارد. چه بسا که اگر همه این کودکان در محیط خانواده و تحت حمایت پدر و مادر باشند و از سوی دیگر، امکان و فرصت برابر با دیگر افراد در جامعه برایشان فراهم شود و به طور کلی حقوقشان رعایت شود، آنان نیز زمینه و فضای لازم برای بروز استعدادها و توانمندیهای خود را خواهند داشت.
در این فیلم از میان مؤلفههای الگوی فردی شاهد مؤلفه دوم هستیم. معلولیت یک نقیصه به شمار میرود و تراژدی شخصی است. این تصور و برداشت بیشتر از سوی پدر کودک مطرح میشود و این باور چنان در او عمیق و استوار است که حتی پس از دیدن سعید و توانمندیهایش همچنان اصرار به گذاشتن او در پرورشگاه دارد. تفاوتهای جسمی سعید همچنان از نظر او یک نقیصه است و تاب و تحمل دیدن او در این وضع را ندارد.
از میان هفت مؤلفه الگوی اجتماعی، چهار مؤلفه در این فیلم به چشم میخورد و بویژه شمار مصادیق برای مؤلفههای سوم و چهارم زیاد است. صحنههای زیادی وجود دارد که در آن سعید مشارکت اجتماعی دارد و نه تنها کارهای شخصی خود را انجام میدهد بلکه در امور خانه همکاری کرده و بیشتر یار است تا بار.
سعید هویت فردی خود را داشته و در مواردی نشان داده میشود که قدرت تصمیمگیری و انتخاب دارد.
در رابطه با حقوق برابر افراد معلول در دسترسی، مناسبسازی معابر و حقوق اجتماعی نمیتوان مصادیق ملموس و اشارات مستقیمی در این فیلم یافت.
بازنمایی معلولیت در این فیلم سیر صعودی را طی میکند، نخست معلولیت رویداد منفی است که میبایست از آن گریخت ولی از نیمه فیلم به بعد با نمایش توانمندیهای سعید، این امر خود را به صورت مثبت نشان میدهد. برابر بودن احتمال معلولیت در این فیلم هرچند در حد یک اشاره کوچک ولی به نظر مؤثر و مفید زمانی به تصویر درمیآید که سعید به دوست خود در پرورشگاه میگوید که مادربزرگ او ام اس دارد. این امر را میتوان یکی دیگر از نقاط بازنمایی مثبت معلولیت قلمداد کرد. نکتهای که در آن به جامعه غیرمعلول خاطر نشان میکند معلولیت صرفاً پدیدهای مادرزادی نیست بلکه تجربهای انسانی است و این نوع بازنمایی امری است که کمتر در سینمای معلولیت ایران شاهد آن بوده ایم، معمولاً بازنمایی معلولیت در بیشتر فیلمهای ایرانی به صورت مسألهای بوده که از بدو تولد وجود داشته است.
۵ـ۲ـ بررسی فیلم اینجا بدون من
یلدا دختری است که از بدو تولد دارای معلولیت جسمی است، از ناحیه یک پا اختلال حرکتی داشته و با عصا راه میرود. مادر کارگر کارخانه است و تمام فکر و ذهنش، یلدا و سر و سامان گرفتن او است. احسان برادر یلدا نیز از زندگی خود و کاری که علاقه به انجام دادن آن ندارد ناراضی است. علاقه او به نوشتن فیلم نامه و سینما است ولی برای تأمین هزینههای زندگی مادر و خواهر مجبور به کار کردن در یک انبار است. یلدا صدای رضا را که دوست احسان است از اتاق خود شنیده و عاشق صدای او شده است. موضوع را با مادر درمیان میگذارد و مادر ترتیبی میدهد که رضا برای شام به خانه آنان بیاید تا یلدا را دیده و زمینه ازدواج آنان فراهم شود. حین حرف زدن رضا با یلدا مشخص میشود که رضا نامزد دارد و تصور ازدواج با یلدا را نیز نکرده است. مادر، احسان را مقصر میداند و فکر میکند که او میدانسته رضا نامزد دارد. احسان خانه را ترک میکند و در اتوبوس نشسته است. از این پس داستان فیلم حالت دوگانه ای پیدا کرده که مرز بین واقعیت و رویا در آن مشخص نیست. داستان از زبان احسان نقل می شود و معلوم نیست که آیا واقعا احسان خانه را ترک کرده و میخواهد رویای خارج شدناش از کشور را محقق کند یا در کنار خواهرش مانده و به نوبت به همراه مادر از یلدا که وضعیت روحی خوبی ندارد و به هم ریخته است مراقبت میکنند. مادر به احسان پیشنهاد میدهد کاری را انجام دهند که زمانی احسان در موردش حرف زده بود شیرهای گاز را باز گذاشته و بخوابند. احسان میگوید که جدی نگفته است، یلدا از اتاق بیرون آمده و میگوید که رضا با او تماس گرفته و نامزدیش را به هم زده و از اول نیز راضی به این ازدواج نبوده است، مادر و احسان با ناباوری به او نگاه میکنند صبح روز بعد رضا برای خواستگاری میآید و از رفتار آن روز که بدون خداحافظی خانه را ترک کرده بود عذرخواهی میکند. صحنههای پایانی فیلم احسان را نشان میدهد که در حیاطی نشسته و از دور منظره ای را تماشا می کند که در آن یلدا در حال چیدن میز غذا است، بدون عصا راه میرود و کودکی که در آغوشش است را به رضا میسپارد و به سمت دیگر حیاط رفته و کنار مادر مینشیند.
حضور یلدا از دقیقه چهارم فیلم به چشم میخورد، از همین ابتدا شاهد کمبود اعتماد به نفس و عدم پذیرش معلولیت از سوی او هستیم. در حال شستن عروسکهای شیشهایاش است جلوی آینه ایستاده و خطاب به یکی از حیوانات شیشهای خود میگوید چیه چرا اینجوری نگام میکنی؟ لاک پشت را برداشته و پشت به چهره خودش میگذارد. بعد از خارج شدن از حمام نیز عصا را کنار گذاشته و سعی میکند بدون آن راه برود که پس از چند قدم به زمین میافتد.