بحث راجع به نارضایتی بدنی به عنوان عاملی است که در ارتباط با اختلالات خوردن، وجود دارد. فیربورن [۲۱۵]و گارنر(۱۹۸۸) معتقدند که این اختلال در اکثر مردم دیده می شود و نباید به آن توجه کرد در حالیکه طبق گزارش DSM-IV هراس از شکل بدن در اختلال خوردن شایع است. نارضایتی از تصویر بدنی فقط در بیمارانی که از نظر بالینی اختلال مربوط به خوردن در آنها دیده شده می تواند به عنوان معیاری در تعیین اینکه چه کسی می تواند در معرض خطر اختلال خوردن باشد به کار می رود.
اثر استرس
استرس سطح پایین
برخی از محققان مطرح می کنند که شاید برای افراد مبتلا به اختلالات مربوط به خوردن تحمل استرس کم، مشکل باشد. لییل [۲۱۶]و همکاران (۱۹۹۵) در تحقیقی که بر روی ۴۳۱ نفر انجام دادند که تعیین کنند آیا ارتباطی بین تحمل استرس و عوارض پرخوری در جنسیت های مختلف وجود دارد یا نه متوجه شدند که آنهایی که نمره بالایی در آزمون تعیین پرخوری عصبی داشتند، استرس کمی راتحمل می کنند، اگر چه در مقایسه گروهی زنان و مردان، زنان نمره بالایی داشتند ولی در هر دو گروه مردان و زنان که نمره آنها بالاتر بود استرس کمتر را تحمل می کردند، زیرا در این آزمودنی ها از نظر بالینی رفتارهای اختلال خوردن تشخیص داده نشده بود، در این تحقیق تحمل استرس سطح پایین را داشتند که می تواند به عنوان یک عامل دخالت کننده در تمایل به اختلالات مربوط به خوردن باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
استرس سطح بالا:
وجود استرس شدید در افراد مبتلا به اختلالات خوردن گزارش شده است. در تحقیقی که ساکوب و همکاران (۱۹۹۰) بر روی ۴۵ زن که با توجه به معیارهای DSM-IV تعیین شده بودند، آزمودنی ها در شرایط استرس زا با همدیگر مقایسه شدند، بررسی ها نشان داد افرادی که پرخوری عصبی داشتند (۸/۲۲%) و افرادی که بی اشتهای عصبی (۵/۲۱%) استرس بیشتری رانسبت به گروه کنترل گزارش کردند.
اعتماد به نفس
عامل دیگری که در ابتلا به اختلالات خوردن در بین افراد مبتلا شایع است کاهش اعتماد به نفس می باشد . این عامل موجب افزایش اختلالات بدنی و نارضایتی از شکل جسمانی می شود. در بین زنان ورزشکار به خصوص رشته هایی که تحت تاثیر فشار اجتماعی، فرهنگ و استانداردهای زیبایی و اقتصادی است، همچون باله، ژیمناستیک هنری و شیرجه مستعد آسیب زیادی اند. این افراد راجع به وزن و رژیم غذایی خود شدیدا نگران اند و مشغله ذهنی آنان نگرانی در مورد افزایش وزن است و در پی آن اعتماد به نفس آنها پایین می آید که به زندگی حرفه ای آنها آسیب می زند. تامپسون و هینبرگ (۱۹۹۳) متوجه شدند که اعتماد به نفس پایین یک عامل مهم و پیشگو در بروز اختلالات مربوط به خوردن می باشد.
ترکیب بدنی:
انواع ترکیب بدنی همچون افزایش چربی بدن و یا افزایش توده بدنی با افزایش نمره در زیر مقیاس های اختلالات مربوط به خوردن ارتباط دارد. افرادی که درصد چربی بالایی دارند نسبت به افراد دیگر دلیل خوبی برای افزایش نمره نارضایتی بدنی یا تمایل به لاغری دارند. بنابراین افراد تلاش می کنند که وزن خود را بدون راهنمایی و رعایت دستورالعمل کم کنند و برای این منظور از مواد نامناسب استفاده می کنند.
تحقیقات بسیار کمی بر روی اینکه آیا اختلال مربوط به خوردن با ترکیب بدنی ارتباط دارد یا نه انجام شده است و در اغلب موارد ترکیب بدنی قد و وزن را می سنجد و سنجش چین پوستی فقط در دو تحقیق دیده شده است. در مورد وضعیت قاعدگی با توجه ترکیب بدنی بررسی هایی انجام شده و اینکه آیا منظم اند یا نه. کاف و ریدن [۲۱۷](۱۹۹۳) در بررسی های خود متوجه شدند در زنانی که شاخص توده بدنی بالاتری داشتند دارای چین پوستی ضخیم تری در قسمت سه سر بازویی بودند، این نتایج نشان می دهد در افرادی که سنگین ترند خطر تمایل به اختلال مربوط به خوردن بالاتر است زیرا نارضایتی از بدن درآنها نمره بالاتری دارد.
۲-۲-۶- جنسیت و اختلالات مربوط به خوردن
طبق گزارشات پاورس و جانسون (۱۹۹۶) بروز این رفتارها به میزان ۹۵-۹۰ درصد در بین زنان اتفاق می افتد نشان می دهد که مردان کمترین میزان خطر نسبت به زنان در برخی از رفتارها مربوط به خوردن دارد. تحقیقات [۲۱۸]NCAA بیان می کند که پرخوری در بین مردان نسبت به زنان شایع تر است.
مردان سه برابر بیشتر از حمام آب داغ و سونا برای کاهش وزن استفاده می کند.
درصدهای مشابهی از زنان و مردان از داروهای استروئیدی برای بهبودی اجرای ورزشی استفاده می کنند.
زنان ورزشکار ۴ برابر بیشتر نسبت به مردان از داروهای تهوع آور و مدر برای کاهش وزن استفاده می کنند.
۲-۳- پژوهش های پیشین
اختلالات تغذیه یکی از عوامل نگران کننده سلامت عمومی است که از دهه ۱۹۷۰ نرخ آن به سرعت رو به افزایش است (هوک و هوکن،۲۰۰۳). این اختلالات سومین علت بیماری در جمعیت جوان پس از چاقی و آسم را تشکیل می دهند، ۸ میلیون نفر در ایالات متحده از اختلالات خوردن رنج می برند (فرتیناش و هلدی،۲۰۰۴). در یک بررسی در نوجوانان دختر ایتالیایی،۲/۰ درصد بی اشتهایی عصبی، ۳/۲ درصد پر اشتهایی عصبی، ۸/۳ درصد سندروم ناقص و ۷/۱۰ درصد موارد تحت بالینی داشتند. هم چنین یوسف موسی و همکاران(۲۰۱۰) بر روی نمونه ای ۴۳۲ نفر از نوجوانان دختر جردنی در سن ۱۰-۱۶ از مدرسه عمومی و خصوصی نشان دادند که یک سوم از شرکت کنندگان اختلال خوردن داشتند (شامل بولومیا نروسیا ۶/۰%، اختلال پر خوری ۸/۱% و اختلالات خوردن که به صورت خاص مشخص شده ۳۱% و اختلال آنورکسیا نروسیا یافت نشد). در ایران نیز نوبخت و دژکام (۲۰۰۰) بر اساس مطالعات همه گیر شناسی که در دانش آموزان دختر سال دوم دبیرستان شهر تهران انجام داد، ۹/۰ درصد بی اشتهایی عصبی، ۲۳/۳ درصد پر اشتهایی روانی، و ۶۳/۶ درصد سندروم خفیف اختلال خوردن را گزارش نمودند. هم چنین ذاکرنژاد در مطالعه ای بر روی دختران دانشجو نشان داد که از میان دانشجویان نمونه ۹/۳ درصد دارای نگرانی در مورد وزن و رژیم غذایی، ۸/۲ درصد دارای بازداری تغذیه، ۸/۲ نیز دارای پر خوری بودند (ذاکرنژاد،۱۳۷۸).این دسته از اختلالات، عوارض تغذیه ای و روانی متعددی دارد (گلدن، ۲۰۰۳؛ به نقل از عسگری و همکاران،۱۳۸۹). اختلالات تغذیه ای امروزه خطر مهمی برای سلامت جسمی و روانی دختران به حساب می آید و تقریبا ۸ درصد از کل ناراحتی ها و یا اختلالات تغذیه ای کلینیکی را به خود اختصاص می دهد (کولینس،۲۰۰۵؛ به نقل از عسگری و همکاران،۱۳۸۹). نوبخت و دژکام (۲۰۰۰) طی یک بررسی نشان دادند که ۱۶/۲۴ درصد از دانش آموزان مورد بررسی، در معرض ابتلا به اختلالات خوردن هستند. پژوهش ها نشان می دهد که اختلالات خوردن با مجموعه ای از نگرش های ناکارآمد (انگل،۲۰۰۶؛ به نقل از عسگری و همکاران) و آشفتگی تصویر بدنی همراه است (جانسن و همکاران، ۲۰۰۵؛ تاشن،کافیر و همکاران،۲۰۰۱ ؛ به نقل از عسگری و همکاران، ۱۳۸۸)دامنه گسترده ای از مطالعات نشان می دهد که نارضایتی از شکل و اندازه بدن یک نگرانی رایج برای نوجوانان و بزرگسالان جوان می باشد. زنان بیش از مردان از تصویر بدنی منفی رنج می برند و بیشتر دچار بی اشتهایی روانی و اختلال خوردن می شوند (رسولی،۱۳۸۸). تقریبا ۶۰ درصد زنان و ۳۰ درصد مردان نیاز برای تغییر شکل و اندازه بدن را اظهار نموده اند (ریکاردلی و مک کابی،۲۰۰۱).
در تحقیق دیگر صفوی و همکاران (۱۳۸۸) به بررسی تصویر دهنی از جسم و ارتباط آن را با اختلالات خوردن در دانشجویان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز پرداختند. محققان در این مطالعه چهارصد دانشجوی دختری که به روش تصادفی – طبقه ای انتخاب شده بودند مورد بررسی قرار دادند. نتایج تحلیل آماری نشان داد که اکثریت دانشجویان (۸۷%) تصویر ذهنی از جسم منفی خود داشتند، همچنین ، ۴/۷۸ % از دانشجویان فاقد اختلال خوردن و ۵/۲۱ % دارای اختلال خوردن و براساس پرسشنامه تشخیصی اختلال خوردن، ۸/۱% بی اشتهایی عصبی و ۸/۷ % پراشتهایی عصبی داشتند و اختلال خوردن ارتباط آماری معنی داری با وضعیت اشتغال پدر و شاخص توده بدنی داشت. بنابراین نتایج نشان می دهد فراوانی اختلال خوردن تقریبا مشابه جوامع دیگر بوده و اکثریت افراد با تصویر ذهنی از جسم منفی دارای اختلال خوردن بوده، هرچند از لحاظ آماری بین تصویر ذهنی از جسم و اختلال خوردن ارتباط معنی داری وجود نداشت.
متغیر های فیزیولوژیکی (مانند شاخص توده بدنی)، روانی (مانند درونی سازی لاغری) و اجتماعی فرهنگی (مانند اذیت و آزار مرتبط با وزن) در زنان میانسال همانند زنان جوان با نارضایتی بدنی و اختلالات خوردن مرتبط می باشد. هم چنین دو فاکتور اضافی به نام وضعیت یائسگی و اضطراب پیری در زنان میانسال اختلالات خوردن و نارضایتی بدنی را پیش بینی می نماید.(اسلیوس و همکاران،۲۰۱۱)
همان طور که پیش بینی می شود به وسیله تئوری شی سازی، خودشی انگاری و دیده بانی عادتی بدن به صورت مثبتی با نارضایتی بدنی هم بسته می باشد. هارد و کلارک حمایت تجربی را به یافته های پیشین که بیان می نمود که بین خودشی انگاری و نارضایتی بدنی در زنان مسن یک رابطه وجود دارد می افزاید (هارد،۲۰۰۰؛ کلارک،۲۰۰۱). تحلیل مسیر نشان داد که درونی سازی لاغری و خودشی انگاری یکدیگر را پیش بینی می کنند و هر کدام به تنهایی نارضایتی بدنی را پیش بینی می نمایند که در نهایت اختلال خوردن را پیش بینی می نمایند (لوین و پیران،۲۰۰۴).
مک گی و همکاران (۲۰۰۵) در تحقیقی به بررسی رابطه خودمعرفی کمال گرایانه، تصویر بدن و نشانه های اختلالات خوردن پرداخته است. آنها در یک مدل به بررسی خود معرفی کمال گرایانه، و دو میانجی دیگر (به عبارت دیگر ارزیابی تصویر بدنی و تخمین تصویر بدنی) پرداختند، بدین منظور شرکت کنندگان مقیاس هایی را درباره خود معرفی کمال گرایانه، عدم عملکرد تصویر بدنی، و نشانه های اختلالات خوردن تکمیل نمودند، نتایج نشان داد که تمام ابعاد خودمعرفی کمال گرایانه با نشانه های اختلال خوردن مرتبط می باشد، همچنین نتایج نشان می دهد که خود معرفی کمال گرایانه نشانه های اختلالات خوردن را در زنانی که از بدنشان ناراضی هستند پیش بینی می نماید اما در زمانی که بدنشان را دوست دارند یا احساس می کنند که مقدار کم یا هیچ تفاوتی بین بدن واقعی و ایده آل آنها وجود ندارد، پیش بینی نمی کند .
وج تووکیز و همکاران (۲۰۱۲) به بررسی ریسک فاکتور ها در نارضایتی بدنی در یک مطالعه کلی یکساله در دختران نوجوان پرداختند، این مطالعه میزان تاثیر ۵ ریسک فاکتور (اذیت و آزار مرتبط با وزن، درونی سازی لاغری، شاخص توده بدنی، عزت نفس و کمال گرایی) به عنوان پیش بینی کننده تغییرات کمی در نارضایتی بدنی را مورد سنجش قرار می دهد، در ابتدا ۳۹۳ دختر ۱۰ و ۱۱ ساله پرسشنامه هایی را درباره قد و وزن کامل نمودند، یک سال بعد ۳۱۶ شرکت کننده با نارضایتی بدنی مجدداً مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج نشان می دهد که عزت نفس همراه با شاخص توده بدنی ریسک فاکتورهایی بوده تا دختران را در گروه هایی با ریسک بالا یا پایین برای نارضایتی بدنی طبقه بندی کنند، همچنین اذیت و آزار مرتبط با وزن، درونی سازی لاغری و کمال گرایی به عنوان ریسک فاکتورها مشخص شدند. این نتایج نشان می دهد که عزت نفس، شاخص توده بدنی متغیرهای مرتبطی برای کمک به مشخص سازی دختران نوجوان در معرض خطر برای نارضایتی بدنی بالا می باشد.
بل، لاوتون و دیتمار (۲۰۰۷) در تحقیقی تاثیر مدل های لاغری در ویدئو موزیک را بر نارضایتی از بدن در دختران ۱۹-۱۶ ساله بررسی کردند. در این مطالعه ابتدا آزمودنی ها مقیاس های عاطفه مثبت و منفی تصور بدنی و حرمت خود را کامل کردند، سپس آنها را به تماشای ویدئو موزیک ها مشغول کردند، بعد از آن تصویر بدنی ارزیابی شد، آنها به این نتیجه رسیدند که دختران بعد از تماشای ویدئو، نارضایتی بدنی بیشتری نشان دادند، حرمت خود را در این رابطه واسطه مهمی نبود.
در تحقیقی که توسط کولی (۲۰۱۳) انجام شد سطوح نارضایتی بدنی و تفاوت های جنسیتی در سو گیری توجه به سمت بدن ایده ال بررسی گردید، آنها به بررسی سو گیری توجه در ۳۹ مرد و ۴۱ زن با نا رضایتی بدنی بالا و پایین به سمت بدن های ماهیچه ای مردانه و بدن های لاغر زنانه پرداختند. یک ابزار سنجش تماس چشمی، فراوانی خیره شدن را در هنگام خیره شدن اعضا به عکس های بدن های لاغر، نرمال، ماهیچه ای ، و چاق در جنسیت مشابه اندازه گیری می نمود. نتایج نشان دهنده سو گیری توجه بیشتر و طولانی تری به سمت بدن های ماهیچه ای در مردان با نارضایتی بدنی بالا و سو گیری به سمت بدن های لاغر در زنان با نارضایتی بدنی بالا می باشد، همچنین مردان و زنان با نارضایتی بدنی بالا بدن های ماهیچه ای و لاغر را بیشتر از زنان و مردان با نارضایتی بدنی پایین جذاب ارزیابی می نمودند. اگرچه مردان به بدن ماهیچه ای و زنان به بدن لاغر توجه می کنند هر دو آنها یک سو گیری توجهی به سمت تیپ بدنی که جذاب ارزیابی می کنند نشان می دهد. این یافته ها شواهد غیرمستقیمی برای توزیع رابطه بین نارضایتی بدنی و تئوری مقایسه اجتماعی و سو گیری توجه فراهم می کند.
بلوئر و همکاران(۲۰۰۳) در تحقیقی با هدف بررسی رابطه بین فشارهای اجتماعی فرهنگی برای لاغری و نارضایتی بدنی به بررسی رابطه بین فشارهای اجتماعی – فرهنگی برای لاغری، درون سازی لاغری ایده آل، مقایسه های اجتماعی، شاخص توده بدنی و نارضایتی بدنی در دختران جوان پرداختند، بدین منظور ۱۵۳ دختر ۱۰-۱۳ ساله مقیاس های ارزیابی فشارهای اجتماعی – فرهنگی برای لاغری، غرقه سازی رسانه ای، نارضایتی بدنی، مقیاس های اجتماعی و درون سازی لاغری ایده ال را تکمیل نمودند، براساس نتایج فشارهای ادراک شده برای لاغری که به وسیله رسانه ها ارسال می شود با واسطه گری های درونی سازی لاغری، نارضایتی بدنی را پیش بینی می نماید. همچنین رابطه میان درون سازی لاغری ایده آل و نارضایتی بدنی عمدتا تحت تاثیر مقیاس های اجتماعی قرار می گیرد، شاخص توده بدنی نیز به صورت مستقیم با نارضایتی بدنی مرتبط می باشد.
آدلارد در تحقیقی (۲۰۰۶) به بررسی رابطه بین نارضایتی بدنی دختران با مادرانشان در یک دبیرستان پرداخت. یافته ها هیچ رابطه معناداری میان نارضایتی بدنی مادران و دختران نشان ندادند اما در میان دختران و مادرانشان رابطه مثبتی بین نارضایتی بدنی و شاخص توده بدنی مشاهده شد. بنابراین براساس نتایج نارضایتی بدنی مادران، نارضایتی بدنی دختران و نگرش ها و رفتارهای آسیب زای مرتبط با خوردن را تحت تاثیر قرار نمی دهد اما براساس نتایج سطوح بالاتر اختلالات خوردن با سطوح بالاتر BMI مرتبط می باشد، به صورتی که دختران با شاخص توده بدنی بالاتر تمایل به ادراک خودشان به صورت سنگین وزن و نشان دادن خوردن آسیب دیده دارند.
وامستاد و ویل کاکس (۲۰۱۰) در تحقیقی با هدف پیش بینی تغییرات رضایت از ظاهر بدن و عملکرد بدن در بزرگسالان میانسال و پیرتر به بررسی ۱۸۳۹ بزرگسال با میانگین سنی ۶۹ سال پرداختند. شرکت کنندگان در یک برنامه تغییر رفتار فعالیت فیزیکی شرکت کردند و همزمان با تحلیل رگرسیون به بررسی پیش بین های تغییرات در رضایت عملکرد فیزیکی و رضایت از ظاهر بدن پرداخته شد. براساس نتایج، پیشرفت زیاد در رضایت عملکرد فیزیکی با جوان تر بودن و سفید بودن نرخ پایه سلامتی بهتر، کاهش بیشتری در شاخص توده بدنی و افزایش بیشتر در فعالیت های فیزیکی و پیشرفت زیادی در رضایت از ظاهر فیزیکی با سفید بودن، بدست آوردن یک مدرک دانشگاهی، کاهش بیشتر در شاخص توده بدنی و علائم افسردگی و افزایش بیشتر در فعالیت های فیزیکی همراه بوده است. نتیجتاً این یافته ها نشان دهنده اهمیت فعالیت های فیزیکی در بهبود رضایت بدنی در بزرگسالان میانسال و مسن می باشد.
در تحقیقی که توسط نیبورز و سوبال (۲۰۰۷) انجام شد شیوع و میزان نارضایتی از بدن را در دانشجویان دانشگاه بررسی کردند. آنها از تفاوت بین وزن واقعی و وزن آرمانی برای اندازه گیری نارضایتی از وزن بدن و از تفاوت بین شکل واقعی و آرمانی برای اندازه گیری نارضایتی از شکل بدن استفاده کردند. در کل زنان نارضایتی بدنی بیشتری نسبت به مردان اظهار کردند. افرادی که اضافه وزن داشتند نارضایتی از وزن و شکل بدن بیشتری گزارش کردند. زنان با وزن به هنجار تمایل داشتند کمی لاغرتر شوند. زنانی که کاهش وزن داشتند و مردان با وزن بهنجار نارضایتی کمتری از بدن نشان دادند.
گاوین و همکاران (۲۰۱۰) به بررسی نقش میانجی گری نارضایتی بدنی در رابطه با چاقی و افسردگی و توجیه تفاوت این ارتباط به دلیل نقش عملکرد سالهای تحصیلی در میان نمونه ای از زنان در بازده سنی ۶۵-۴۰ پرداختند، بدین منظور مدلی برای تعیین رابطه بین چاقی، نارضایتی بدنی و افسردگی تدوین شد که در آن افراد بر حسب سالهای تحصیلات طبقه بندی شدند. اطلاعات با بهره گرفتن از مصاحبه تلفنی از ۴۵۴۳ نفر که در آن آنها قد، وزن خود را گزارش نموده و به سوالاتی برای ارزیابی افسردگی و یک آیتم تک سوالی برای سنجش نارضایتی بدنی پاسخ دادند جمع آوری گردید داده ها در این تحقیق نشان می دهد که نارضایتی بدنی رابطه بین چاقی و افسردگی می باشد، علاوه بر این چاقی و نارضایتی بدنی یک فاکتور برجسته برای افسردگی می باشد.
در تحقیقی که توسط نیبورز و سوبال (۲۰۰۷) انجام شد شیوع و میزان نارضایتی از بدن را در دانشجویان دانشگاه بررسی کردند. آنها از تفاوت بین وزن واقعی و وزن آرمانی برای اندازه گیری نارضایتی از وزن بدن و از تفاوت بین شکل واقعی و آرمانی برای اندازه گیری نارضایتی از شکل بدن استفاده کردند. در کل زنان نارضایتی بدنی بیشتری نسبت به مردان اظهار کردند، افرادی که اضافه وزن داشتند نارضایتی از وزن و شکل بدن بیشتری گزارش کردند، زنان با وزن به هنجار تمایل داشتند کمی لاغرتر شوند، زنانی که کاهش وزن داشتند و مردان با وزن بهنجار نارضایتی کمتری از بدن نشان دادند.
فورنهام، بیچ من و اسنید (۲۰۰۲) در مطالعه ای تاثیر جنسیت و حرمت خود را بر نارضایتی از بدن بررسی کردند. ۲۳۷ نوجوان پرسشنامه های نگرش های مربوط به بدن، دلایل ورزش کردن و شکل و اندازه بدنی آرمانی در برابر شکل و اندازه واقعی را پر کردند. همانطور که پیش بینی می شد پسران بیشتر احتمال داشت که بخواهند سنگین تر باشند، در صورتی که دختران خیلی کمی می خواستند سنگین تر باشند. فقط در دختران نارضایتی بدنی با حرمت خود همبستگی داشت. حرمت خود مردان تحت تاثیر نارضایتی بدنی قرار نمی گرفت از طرفی معلوم شد که دلایل اقتصادی برای ورزش کردن بدون توجه به نقش جنسیت با حرمت خود پایین و اختلال خوردن مرتبط است.
کلسی ، هازل و وامبولدت (۲۰۰۵) پیش بینی کننده های نارضایتی از بدن را در دختران و پسران مبتلا به آسم مورد مطالعه قرار دادند. ۶۳ دختر و ۶۰ پسر ۸ تا ۱۸ سال مبتلا به آسم مقیاس هایی از نارضایتی بدنی، اضطراب، افسردگی و نشانگان آسم را پر کردند. نتیجه این بود که اضطراب، افسردگی و شاخص توده بدنی مسئول ۱۵ تا ۲۱ درصد واریانس نارضایتی بدنی در دختران و پسران بود. فعالیت فیزیکی ۱۳ درصد واریانس رادر دختران و نشانگان آسم ۱۴ درصد را در مردان پیش بینی می کرد.
کیل، میچل، دیویس و کرو (۲۰۰۰) تحقیقی درباره افسردگی و نارضایتی از بدن در زنان مبتلا به پرخوری روانی انجام دادند. شرکت کنندگان ۱۰۱ زن بودند که در یک مطالعه درمانی کنترل شده پرخوری روانی شرکت کردند و بعد از ۱۰ سال در یک ارزیابی پیگیری شرکت کردند. یافته ها نشان داد که سطوح خط پایه افسردگی مستقل از نشانگان پرخوری روانی است که نارضایتی بدنی را پیش بینی می کند. یافته ها نشان داد که افسردگی ممکن است نسبت به نشانگان پرخوری روانی یک شاخص تشخیص بهتری برای نارضایتی بدنی باشد.
ضیغمی مهدوی و مژده (۱۳۸۸)، در تحقیقی با هدف بررسی هم بستگی بین شاخص توده بدنی، تصویر ذهنی از جسم خود و افسردگی در یک مطالعه توصیفی- هم بستگی، به ارزیابی۲۰۰ تن از مراجعه کنندگان درمانگاه بیمارستان حضرت علی علیه السلام در شهر کرج در سال ۱۳۸۸ که به روش نمونه گیری آسان انتخاب و مورد ارزیابی قرار گرفتند پرداختند. اطلاعات لازم با بهره گرفتن از فرم مشخصات فردی، پرسشنامه چند بعدی نگرش فرد در مورد بدن خود، پرسشنامه شکل بدن، مقیاس افسردگی مربوط به مرکز مطالعات جمعیت شناختی جمع آوری گردید. نتایج نشان داد که ۵/۴۵ % از زنانی که اضافه وزن داشتند، تصویر ذهنی از خود در ۵/۳۲ % در حد متوسط، نارضایتی بدنی در ۲۹ درصد خفیف و افسردگی در ۵/۳۱ % خفیف تا متوسط بود. شاخص توده بدنی هم بستگی منفی معنی داری با نموده تطبیق ذهنی از خود و همبستگی مثبت معنی داری با نارضایتی از بدن و نمره افسردگی داشت. نمره افسردگی همبستگی منفی معنی داری با تصویر ذهنی از خود و همبستگی مثبت معنی داری با نارضایتی از بدن نشان داد. براساس یافته های حاصل از این تحقیق اضافه وزن و چاقی در زنان، منجر به تصویر ذهنی منفی از خود و افزایش نارضایتی از بدن و افسردگی می شود.
پژوهشی توسط آزاده راحتی (۱۳۸۶) به منظور بررسی تاثیر آموزش مبتنی بر راه کارهای شناختی – رفتاری بر بهبود تصویر بدنی منفی نوجوانان دختر صورت گرفته است. نمونه ای با حجم ۱۶ نفر انتخاب شدند و به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. این افراد از بین دانش آموزان دختر محصل در دبیرستان های مناطق ۹، ۶، ۲ و ۱۵ شهر تهران در سال تحصیلی ۸۶-۸۵ بودند که به وسیله پرسشنامه تصویر بدنی کش (۱۹۹۷) مورد سنجش قرار گرفته و دارای تصویر بدنی منفی بودند. گروه آزمایش برنامه آموزشی طراحی شده را دریافت کرد و سپس هر دو گروه به وسیله پرسشنامه تصویر بدنی مورد سنجش قرار گرفتند. نتایج نشان داد که تفاوت معناداری در تصویر بدنی گروه آزمایش و کنترل به وجود آمده است و روش آموزشی توانسته است تصویر بدنی گروه آزمایش را بهبود بخشد.
در تحقیق دیگری آزاده راحتی(۱۳۸۳) به بررسی تحولی تصویر بدنی و رابطه آن با عزت نفس براساس مقایسه گروه های سنی نوجوانان، میانسالان، و کهنسالان در دانشگاه شاهد پرداخت. نتایج بدست آمده نشان داد که تصویر بدنی وجهی مهم از سازه حرمت خود را نیز تبیین می کند و این هم در آزمودنی های مذکر و هم مونث صادق بود.
ایوان و همکاران در تحقیقی با هدف بررسی نارضایتی بدنی و نگرش های اختلال خوردن به آزمون یک مدل اجتماعی – فرهنگی در دختران ۷ تا ۱۱ سال پرداختند، بدین منظور ۱۲۷ دختر ۷ تا ۱۱ ساله مقیاس های درونی سازی لاغری، نارضایتی بدنی، استفاده از رژیم، افسردگی و نگرش های اختلال خوردن را تکمیل نمودند. قد و وزن آزمودنی ها ثبت و شاخص توده بدنی محاسبه گردید. براساس نتایج، درونی سازی لاغری با واسطه گری نارضایتی بدنی، بازداری غذایی، افسردگی و اختلالات خوردن را پیش بینی نموده و همچنین قادر به پیش بینی مستقیم اختلالات خوردن می باشد.
استیک (۲۰۰۲)، با فراتحلیلی بر مطالعات طولی به بررسی نقش نارضایتی (تصویر بدنی منفی) و دیگر ریسک فاکتورها در پیش بینی آسیب شناسی خوردن پرداخت. به صورت کلی اطلاعات تصدیق می کنند که تصویر بدنی منفی یک متغیر پیش بین برای اختلالات خوردن می باشد. همچنین استیک (۲۰۰۲) حمایت هایی را از مدلی که فشارهای لاغری از سمت خانواده، دوستان و رسانه ها به درون سازی لاغری زیبای ایده آل و بیش ارزیابی ظاهر به عنوان یکی از اجزای خود پنداره پیوند می دهد مرور می کند. این اجزا مولفه هایی را برای اجزای بدنی منفی قرار می دهد که در واقع احتمال سه جز اختلال خوردن را افزایش می دهد (بازداری غذایی ، پرخوری و عاطفه منفی). به طور خلاصه این تحقیقات پیشنهاد می دهند که اگر تصویر بدنی منفی جلوگیری شود احتمال وقوع آسیب شناسی خوردن کاهش می یابد.
وایدرمن و پریور (۱۹۹۹) رابطه بین نارضایتی بدنی، افسردگی، پرخوری روانی و تفاوت های فردی در انگیزش برای لاغر شدن را در دو نمونه از زنان بزرگسال جوان مورد بررسی قرار دادند. نمونه اول شامل زنانی با تشخیص بی اشتهایی روانی یا پرخوری روانی بودند و نمونه دوم شامل زنان دانشجوی کالج بودند. شرکت کنندگان مقیاس های خود گزارشی از پرخوری روانی انگیزش برای لاغر شدن، عاطفه منفی و نارضایتی بدنی پر کردند. در سطح تک متغیری همه سازه های پیش گفته به طور معناداری با نارضایتی بدنی مرتبط بودند. در تحلیل رگرسیون چندگانه از افسردگی و پرخوری روانی برای پیش بینی نارضایتی بدنی استفاده شد، هر دو به طور جداگانه با نارضایتی بدنی مرتبط بودند. هنگامی که انگیزه برای لاغر شدن به معاملات رگرسیون اضافه شد انگیزه لاغر شدن یک پیش بینی کننده جداگانه برای نارضایتی بدنی بود در صورتی که پرخوری روانی نبود.
در مطالعه ای که توسط فیترسیمون- کرفت و همکاران (۲۰۱۱) انجام گرفت اثر اگاهی بدنی شیء سازی شده در رابطه با بهبودی از یک اختلال خوردن بررسی شد. در جوامع غربی بدن زنان به عنوان یک شی تلقی گردیده و مورد نگاه جنسی قرار داده می شود. به عبارت دیگر آگاهی بدنی شی سازی شده در این مطالعه رابطه بین آگاهی بدنی شی سازی شده و بهبودی از اختلالات خوردن به وسیله مقایسه اجزا گروه کنترل غیر بیمار، بهبود یافته کامل، نسبتا بهبود یافته و کیس های اختلال های خوردن بررسی گردید. نتایج نشان می دهد که گروه کنترل غیر بیمار و بهبود یافته کامل سطوح پایینی از دو جزء آگاهی بدنی شی سازی شده یعنی نظارت بدنی و شرم بدنی را نشان داده و افراد نسبتاً بهبود یافته بسیار شبیه با افراد بیمار در این ساختار می باشد. سومین جزء آگاهی بدنی شی سازی شده ، عقاید کنترل در یک ساختار شبه ادراکی، خودکفایی شکلی و وزنی، در میان گروه ها متفاوت نمی باشد، بنابراین یافته ها نتایج حمایتی برای اهمیت اندازه گیری جنبه های خود شی انگاری مخصوصاً نظارت بدنی و شرم بدنی در طول دوره های اختلال خوردن فراهم می کند.
تامپسون، شروف، کافری، رودریگرز (۲۰۰۶) تاثیرات همسالان را بر ظاهر، نارضایتی از بدن، اختلال های خوردن و حرمت خود در دختران نوجوان دارای اضافه وزن و در خطر اضافه وزن بررسی کردند. سیصد و بیست و پنج دختر نوجوان از دبیرستان فلوراید مورد ارزیابی قرار گرفتند، نود نفر از آنها معیارهای اضافه وزن را داشتند. تحلیل رگرسیون چندگانه برای تحلیل تفاوت های گروهی در همه متغیرها استفاده شد و مقدار واریانس برای متغیرهای تاثیرات مربوط به همسالان در پیش بینی نارضایتی از بدن، اختلالات خوردن و حرمت خود اندازه گیری شد. دختران دارای اضافه وزن و در خطر اضافه وزن نمره های بالاتر از متوسط در نارضایتی از بدن، رژیم غذایی، و اظهارات و اسنادهای منفی درباره ظاهر داشتند. همسالان تاثیرگذار بر تصویر بدنی شخص تنها پیش بینی کننده نارضایتی بدنی در گروه های دارای اضافه وزن و در خطر اضافه وزن بودند.
عسگری و همکاران (۱۳۸۹) در تحقیقی با هدف مقایسه افسردگی و پرخاشگری نوجوانان با توجه به سطوح پراشتهایی روانی ۳۰۰ نفر از دختران و پسران نوجو.ان شهر اهواز را به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب نمونه و میزان اضطراب، افسردگی و پرخاشگری و اختلالات تغذیه ای آنان را ارزیابی نمودند نتایج تحلیل آماری نشان داد که نوجوانان با سطح بالای پراشتهایی روانی نسبت به نوجوانان با سطح پایین پراشتهایی روانی از میزان اضطراب، افسردگی ، پرخاشگری بیشتری برخوردارند.
۲-۴-نتیجه گیری
تحقیقات پیشین نشان می دهند متغیرهای فیزیولوژیکی (مانند شاخص توده بدنی )، روانی (مانند درونی سازی لاغری، خود شیء انگاری،کمال گرایی…) و اجتماعی فرهنگی (مانند اذیت و آزار مرتبط با وزن) در زنان جوان با نارضایتی بدنی و اختلالات خوردن مرتبط می باشد. هم چنین تحقیقات پیشین نشان می دهد در کل زنان نارضایتی بدنی بیشتری نسبت به مردان اظهار می کنند و زنانی که کاهش وزن داشتند و مردان با وزن بهنجار نارضایتی کمتری از بدن نشان دادند. نتایج تحقیقات داخلی نشان داد که فراوانی اختلالات خوردن تقریبا مشابه جوامع دیگر بوده و اکثر افراد با تصویر ذهنی از جسم منفی داراری اختلال خوردن می باشند.
۲-۵-فرضیه های پژوهش