_____________
■ عناصر روانشناسی
____________
■ باورهای عامیانه و خرافی
________________
■ سایر عناصر
__________
۳-۱۳۰-بهلول داننده و بهلول دیوانه
* خلاصهی قصه
بهلول داننده و بهلول دیوانه در کوچهها بازی میکردند. روزی یکی از همسایهها از سروصدای آنها عصبانی شد. چند نان آغشته به سم پخت و به آن دو داد. بهلولها کنار استخر رفتند تا نانها را بخورند. پسرهای همان زنی که نان سمی به بهلولها داده بود. کنار استخر نشسته بودند. بهلولها نان را به آنها دادند. پسرها نان را خوردند و یکی یکی مردند. بهلولها به ده بازگشتند. بهلول دیوانه در حالی که سوار اسب چوبیاش بود، توی کوچهها با صدای بلند میگفت: « هر کس هر کار بکند، به خودش میکند». زن که دید پسرهایش دیر کردهاند، به دنبال آنها رفت. زن وقتی پسران خود را مرده دید. توی سرش میزد و میگفت: «خودم کردم که لعنت بر خودم باد».
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
______________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
___________________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه بیشتر برای بیان این مطلب است که اولین نتیجهی عمل هر فرد به خود فرد باز میگردد. بهلول دیوانه و بهلول داننده شخصیتهای این قصه هستند که البته به نظر میرسد، هر دو یکی باشند. دانایی بخشی از شخصیت بهلول دیوانه است؛ چراکه در مورد ریختن مابقی نانها به استخر برای اینکه حیوانی از آن نخورد و در مورد هشدار به زن هر دو را بهلول دیوانه پیشنهاد میکند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
¨ آداب و رسوم
__________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
________________
■ عناصر روانشناسی
____________
■ باورهای عامیانه و خرافی
____________
■ سایر عناصر
این قصه یادآور مثل «چاه مکن بهر کسی / اول خودت بعدا کسی» است.
۳-۱۳۱-بیبیله و چیچیله
* خلاصهی قصه
بزی پنج بزغاله به نامهای بیبیله، چیچیله، کلو و سره، خرگه سره و سنگهسره داشت. یک روز بز به صحرا رفت. ساعتی نگذشته بود که گرگ به در خانهی بزغالهها رفت. بزغالهها با سوالات مختلف گرگ را پشت در نگه داشتند. گرگ که حوصلهاش سر رفته بود. در را فشار داد و داخل رفت. گرگ همهی بزغالهها را جز سنگهسره که خود را مخفی کرده بود، خورد. بزی وقتی به خانه آمد. بچه ها را صدا زد؛ اما هیچکس جواب نداد. تا اینکه سنگهسره از توی کندو بیرون آمد و قضیه را برای مادر تعریف کرد. بزی پیش آهنگر رفت و مقداری ماست برای او برد تا شاخهایش را تیز کند. گرگ پیش آهنگر رفت و انبانی پر از باد برای او برد. آهنگر وقتی که فهمید، دندانهای گرگ را کشید و به جای آن نمد گذاشت. روز جنگ، گرگ تا حمله کرد دندانهای نمدیاش فرو ریخت؛ اما بز با شاخهایش شکم گرگ را پاره کرد و بچه ها بیرون آمدند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
______________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
_______________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه، همان روایت شنگول و منگول است که قبلا در قصههای ۱۰۳ و ۱۰۷ به آن پرداختیم، تنها تفاوت این قصه با دو قصهی دیگر در این است که در اینجا بزغالهها پنج تا هستند و در دیگر قصهها سه تا و دیگر اینکه در این قصه گرگ به زور وارد خانه میشود؛ اما در دیگر قصهها بزغاله خود در را به روی گرگ باز میکنند.
¨ آداب و رسوم
___________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_______________
■ عناصر روانشناسی
(رجوع شود به قصهی ۱۰۳)
■ باورهای عامیانه و خرافی
______________
■ سایر عناصر
_________
۳-۱۳۲-بیبیلی جان
* خلاصهی قصه
خواهر و برادری بودند که به امید زندگی بهتر به شهر دیگری رفتند. در راه برادر که تشنه بود، میخواست از چشمههای اسب و سگ آب بخورد؛ اما خواهر مانع شد تا اینکه تشنگی به برادر غلبه کرد و از چشمهی آهو خورد و تبدیل به آهو شد. پادشاه که به شکار آمده بود، دختر و آهو را دید. عاشق دختر شد و او را با خود به قصر برد. دختر هم آهو را با خود برد. دختر کنیز سیاهی داشت. روزی با کنیز به حمام رفت. کنیز دختر را توی چالهی حوض انداخت. والی در حوض زندگی میکرد. دختر را بلعید. کنیز خود را به جای دختر جا زد و به زندگی با پادشاه ادامه داد. دختر در شکم وال زایید و اسم نوزاد را اسماعیل گذاشت. از این طرف کنیز سیاه که میترسید، رازش آشکار شود. پادشاه را مجبور کرد، آهو را بکشد. آهو وقتی فهمید میخواهند او را بکشند، سر چالهی حوض رفت و شعری خواند. آهو چند بار این کار را تکرار کرد. بار آخر پادشاه به دنبالش رفت و متوجه شد زنش بیبیلی جان، در حوض است. زنش را از شکم وال بیرون آورد و کنیز را به دم قاطر چموشی بست و در بیابان رها کرد.
■ عناصر اساطیری