۴- عدم تجانس محله ای و از بین رفتن کنترل اجتماعی علل اولیه رفتار مجرمانه هستند، ارزش ها و هنجارهای اجتماع و انسجام جامعه انتخاب های رفتاری فرد را تحت تأثیر قرار میدهد(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۷).
توزیع نرخ بزهکاری در ۳۰ شهر آمریکا مانند فیلادلفیا، بوستون، ریچموند و ویرجینیا به این واقعیت اساسی درباره بزهکاری اشاره داشت که هرچه از مرکز شهرها به سوی حاشیه شهرها می رویم، نرخهای رسمی بزهکاری کاهش مییابد(شومیکر، ۱۳۸۹: ۱۳۶).
فقر:
- تشکیل مناطق منزوی طبقه پایین
- فقدان فرصت های اجتماعی مرسوم
- تبعیض نژادی و قومی
بی سازمانی اجتماعی:
- فروپاشی نهادها و سازمانهای اجتماعی مانند مدرسه و خانواده
- فقدان کنترل احتماعی رسمی و غیررسمی
از بین رفتن ارزش های سنتی:
- شکل گیری گروه ها و دسته های جنایتکار قانون شکن
- ارزشهای انحرافی جایگزین ارزشها و هنجارهای مرسوم می شود
مناطق مجرمانه:
- محله تبدیل به منطقه ی مستعد جرم می شود
- وضعیت باثباتی از جرم ایجاد می شود
- فقدان حمایت و سرمایه گذاری خارجی
انتقال فرهنگی:
- بزرگسالان هنجارها(علایق کانونی) را به نسل جوان منتقل می کنند، فرهنگ باثبات طبقه پایین به وجود می آید.
حرفه های مجرمانه:
- بیشتر جوانان تخلف نکرده، ازدواج نموده و تشکیل خانواده می دهند، اما برخی مرتکب جرم می شوند.
حرفه های مجرمانه:
- بیشتر جوانان تخلف نکره، ازدواج نموده و تشکیل خانواده می دهند، اما برخی مرتکب جرم می شوند.
شکل ۳-۲- عناصر نظریه بی سازمانی اجتماعی. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۶).
۳-۲-۴-۱-۱-۳- نظریه فعالیتهای روزمره مارکوس فلسون و لاورنس کوهن
یکی دیگر از نظریه هایی که ارتباط بین مکان و شرایط زندگی و وقوع جرم را مورد توجه قرار میدهد، نظریه فعالیت های روزمره[۱۶۴] میباشد که توسط مارکوس فلسون و لاورنس کوهن[۱۶۵] در سال ۱۹۷۹ مطرح شد(رحمت، ۱۳۸۸: ۱۱۳).
کوهن و فلسون نظریه فعالیت های روزمره را در سطح کلان مطرح می کنند و آن را به عنوان چارچوبی برای درک دگرگونی ها در میزان قربانی شدن مجرمانه در نظر می گیرند. از نظر آن ها، انگیزه برای ارتکاب جرایم همیشگی است. در هر جامعه کسانی هستند که برای کسب منفعت، انتقام گیری، ارضای نیازهای خویش و انگیزه هایی از این قبیل، گرایش به قانونشکنی دارند. میزان وقوع جرم و قربانی شدن در ارتباط با سه متغیر مهم می باشد: نخست، در دسترس بودن اهداف مناسب(مانند خانه هایی که دارای اجناس مرغوب و گران قیمت هستند)؛ دوم، وجود یک مجرم با انگیزه(مانند شمار زیاد افراد بیکار)؛ و سوم، عدم حضور محافظ توانمند و شایسته(مانند پلیس، مالک خانه، دوستان و بستگان). اجتماع این عوامل، احتمال وقوع جرایم را افزایش می دهد(ازبنسن و همکاران[۱۶۶]، ۲۰۱۰: ۲۱).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
کوهن و فلسون از نظریه فعالیت های روزمره برای تبیین افزایش میزان جرایم بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ بهره جسته اند. آن ها همچنین این نکته را مورد توجه قرار داده اند که به علت افزایش شمار شاغلین زنان خانوار، تعداد سرپرست های بزرگ سال خانه(محافظان خانه) طی روز کاهش می یابد؛ در حالی که اگر مادران در خانه حضور نداشته باشند تا از فرزندان خود محافظت کنند، آن ها بدون نگهبان خواهند بود. مشابه همین وضعیت، با افزایش حاشیه نشینی و کاهش محله های سنتی، از شمار نگهبانان نام آشنایی مانند خانواده، همسایگان و دوستان کاسته می شود. بدین ترتیب، میزان سرقت کالاهای قابل حمل افزایش یافته و هدف ها و طعمه های مجرمان نیز افزایش خواهد یافت(سیگل، ۲۰۱۲: ۸۵).
نظریه فعالیت های روزمره نیز بیش از آنکه نظریه ای درباره علل جرم باشد، نظریه ای درباره قربانیان جرایم است. این نظریه توجه اندکی به زمینه های جامعهشناسی و نحوه ارتباط جرم با عواملی همچون جنسیت، سن، نژاد و طبقه نموده است(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۰۱). این نظریه دارای کاربردهای عملی است، مانند استفاده از طراحی محیطی مناسب برای کاهش جرم در محله ها. همچنین بر روی جرایم خشن تأکید می کند و اینکه چگونه مجرمان خشن به وجود آمده اند(سیفرت[۱۶۷]، ۲۰۱۲: ۵۰).
شکل ۳-۳- نظریه فعالیت های روزمره: ارتباط بین عوامل سه گانه. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۸۴).
نقد: نظریه های بی سازمانی اجتماعی با تأکید بر بی سازمانی اجتماعی در شهرهای بزرگ، برخی از عوامل مؤثر بر رفتارهای انحرافی و پرخطر را شناسایی نموده اند. اما نقدهایی از بسیاری ابعاد بر این دیدگاه وارد شده است. یکی از انتقاداتی که مطرح می شود این است که برخلاف پژوهش های جامعه شناسان مکتب شیکاگو که بالاترین نرخ جرم و بزهکاری را در منطقه انتقالی شهر مشاهده نموده و بیان کرده اند که میزان جرم و بزهکاری از مرکز شهر به سمت پیرامون کاهش می یابد، این الگوی توزیع نرخ جرایم در بسیاری از کشورها تأیید نشده است. به علاوه، در این رویکرد جرایم افراد طبقات پایین جامعه که در مناطق محروم شهر زندگی می کنند مورد بررسی قرار گرفته و کمتر به جرایم طبقات متوسط و بالا توجه شده است. انتقاد دیگر مربوط به غفلت از عوامل فرهنگی در تحلیل و تبیین رفتار انحرافی و بزهکارانه می باشد.
۳-۲-۴-۱-۲- نظریه فشار
دومین شاخه از نظریه ساختار اجتماعی، نظریه فشار است که در آن، جرم به عنوان کارکرد تضاد بین اهداف افراد و وسایلی که آنها می توانند به طور قانونی در جهت رسیدن به اهداف از آن استفاده کنند، قلمداد می شود. بیشتر افراد در ایالات متحده خواستار ثروت، دارایی های مادی، قدرت، پرستیژ و دیگر امکانات زندگی هستند. اگرچه این اهداف اجتماعی و اقتصادی در همه قشرهای اقتصادی برای مردم مشترک هستند، نظریه پردازان فشار اظهار می کنند که دستیابی به این اهداف وابسته به طبقه ی افراد می باشد. افراد طبقهی پایین نمی توانند از طریق شیوه های مرسوم به این اهداف دست پیدا کنند. در نتیجه، آنها احساس خشم، ناکامی و عصبانیت می کنند که به عنوان فشار شناخته می شود. شهروندان طبقهی پایین می توانند وضعیت خود را بپذیرند یا می توانند وسایل جایگزینی برای دستیابی به موفقیت مانند دزدی، خشونت یا قاچاق مواد مخدر انتخاب کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۳). نظریه های آنومی دورکیم، آنومی مرتن، فشار عمومی آگنیو و آنومی نهادی مسنر و روزنفلد به عنوان زیرمجموعه های نظریه فشار مورد بررسی قرار می گیرند.
فقر:
- محرومیت نسبی
- احساس بی کفایتی
- قدرت ذهنی محصور
نگهداری قواعد و هنجارهای مرسوم و متعارف:
- علیرغم فلاکت و بدبختی، افراد به ارزش ها و قواعد فرهنگ مسلط طبقه متوسط وفادار باقی می مانند.
فشار:
- افرادی که خواهان دستیابی به موفقیت های مرسوم هستند اما فاقد ابزار و فرصت برای دستیابی به این موفقیت ها باشند، فشار و ناکامی را تجربه می کنند.
شکل گیری گروه ها و دسته های بزهکار:
- افراد گروه های قانون شکن به وجود می آورند تا روش های جایگزینی برای دستیابی به موفقیت جستجو نمایند.
جرم و بزهکاری:
- افراد برای دستیابی به موفقیت در اعمال ضداجتماعی درگیر می شوند تا بدین وسیله احساس فشار وارده بر خود را فرو بنشانند.
حرفه های مجرمانه:
- احساس فشار ممکن است پایدار باشد و حرفه های مجرمانه را تقویت کند.
شکل ۳-۴- عناصر اصلی نظریه فشار. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۲۰۵).